مادر و پسری که اعدام شدند

شنبه  ۲ مرداد ۱٣٨۹ –  ۲۴ ژوئيه ۲۰۱۰

خبر ساده بود: “اعدام دو تن در زندان مرکزی ارومیه”* و آغاز خبر اینست که “صبح گاه امروز دوشنبه چهاردهم تیرماه، یک مرد و یک زن به اتهام قاچاق مواد مخدر در محوطه زندان مرکزی ارومیه اعدام شدند.” و متن خبر را که می خوانی، می بینی که “مصطفی رحیمی بود که به همراه مادرش از طریق حلق آویز اعدام شد.”

مادر و پسر همزمان اعدام شدند!

وحشت اندوهناک اعدام مادر و پسر در یک روز و در یک لحظه مرا رها نمی کند. معمایی است که به دلم چنگ می زند، اندوه غریبی موج می زند که شاید نمود آن هر بار با یادآوری خبر با اشکی نمایان می شود، و شاید روشن کردن شمعی به یاد هریک از آنان موج های اندوهی را که ذهنم را در هم می کوبد آرامتر سازد. اما غربت این اندوه با بیان اشک آلود تمام نمی شود… این اندوه ناهنجاری به دار کشیدن مادر و فرزند، همزمان، اندوهی است که با کشته شدن آن دو پایان نمی یابد و برای همه ی ما که پس از آنها به جا مانده ایم، به جا مانده است.

معمای احساسات مادر در لحظه ی به دار کشیده شدن همراه پسرش حل ناشدنی است. هر مادری با کمال میل و به سادگی جان خودش را می دهد تا زندگی فرزندش را نجات دهد. ولی وقتی که مادری قرار است همراه با فرزندش اعدام شود، چه می کند؟ چه می تواند بکند؟ افسوس که حتی نمی تواند برای فرزندش که در آستانه ی مرگ قرار گرفته شیون کند چرا اضطراب آخرین لحظه های زندگی گریبان او را گرفته است.

مادرنتوانست به فرزندش بگوید که داغ او را برای همیشه بر دل خواهد داشت چون حتی در آن لحظه هم از وحشت مرگ دلی در سینه اش نمانده بود. مادر می دانست که همراه با خود او، همه سرمایه زندگی اش، فرزندش نابود می شود. مرگ او و پایان زندگی او پایان زندگی فرزندش هم بود. احساس مادرانه در لحظه مرگ آن دو چه می شود؟

اعدام مادر و پسر در یک لحظه و به دار آویختن هر دو در کنار هم خیلی وحشتناک است. نه مادر فرصت عزاداری برای پسرش را می یابد و نه پسر می تواند مادرش را در جایگاه همیشگی اش، تکیه گاهی عاطفی بی چون و چرای خود، ببیند. مادر و پسری که آخرین لحظه های زندگی زیر طناب دار را با هم تجربه می کنند، آیا فرصت با هم بودن را دارند؟

شاید پسر از مادر خود بیزار باشد که در وحشتناک ترین لحظه او را تنها گذاشته و به فکر مرگ خویش است، یا شاید مادر آنقدر در اندیشه مرگ فرزند بود که خود را فراموش کرده بود و نتوانست در آخرین لحظه های زندگی برای خودش باشد. آخرین لحظه های زندگی آنان چگونه گذشت؟ شاید هرگز ندانیم، ولی متاسفانه می دانیم که هر کدام از آنها در آخرین لحظات زندگی نه تنها دیگری را پیشتبانی نیافته، بلکه باری بیشتر از درد اعدام خود را به دوش می کشیده است. ناهنجاری غیرانسانی اعدام همزمان مادر و پسر و معمای احساساتی غریبی که آخرین لحظه های زندگی آن دو را دربرگرفته بود، ما را به این اندیشه فرو می برد که آیا برای مسئولان اجرای اعدام راهی وجود داشت که از دشواری اعدام مادر و فرزند بکاهد؟

اگر مادر زودتر اعدام می شد، شاید برایش راحت تر می بود که شاهد بدارکشیده شدن و کشته شدن تدریجی فرزندش نباشد. شاید در لحظه ی مرگ خویش به این خیال پناه می برد که پس از او معجزه ای اتفاق خواهد افتاد و زندگی پسرش ادامه خواهد یافت. و پسر بود که در مرگ مادرش به عزا می نشست، چنانکه سنت طبیعت است.

اگر فرزند زودتر اعدام می شد، فرصت این را می داشت که با مادری که هنوز نگران مرگ خودش نیست، دمی را بگذراند. پسر در آخرین لحظه زندگی و در آستانه ی مرگ می توانست مادرش را در آغوش بکشد. در آن لحظه می دانست که کسی در این دنیا هست که تا دم مرگ او را از صمیم قلب دوست می دارد و پس از مرگ او با تمام وجودش به عزاداری خواهد نشست. فرزند می دانست که کسی خواهد بود که هیچ اتهام و جرم و مجازاتی از عشق او نخواهد کاست و مادر جایش را در این دنیا خالی خواهد دید. شاید می توانست سربرشانه مادر بگذارد و بگرید، وصیت کند، ناله کند، و بداند که تکیه گاه همیشگی زندگی اش تا آخرین لحظه با تمام وجودش با اوست و با اشک او را بدرقه می کند. مادر می توانست ابتدا در عزای پسرش بنشیند و شیون کند و مادری را تا آخرین لحظه زندگی پسرش ادامه دهد و او را تنها نگذارد و با همه وجودش با او باشد و پس از آن به فکر پایان زندگی خود با طناب دار باشد.

ولی در هر صورت سخت می بود. شاید مسئولان اجرای حکم اعدام هم می دانستند که اجرای این دو حکم اعدام خیلی دشوار است و نمی دانستند که چه کنند و به چه ترتیبی حکم را اجرا کنند و ناگهان تصمیم گرفتند که راه حلی وجود ندارد و هر دو را با هم اعدام کردند تا به عذاب وجدان خود پایان دهند. در خبر هم آمده بود که “این مادر و پسر به طور ناگهانی و بدون اطلاع قبلی مسئولان اعدام شدند.”

سرگردانی احساسات مادری که همراه پسرش قرار است اعدام شود، بی انتهاست. غصه مرگ خود را بخورد یا مرگ فرزند را؟ آیا آخرین لحظه های زندگی زمان فکر کردن به گذشته زندگی خود، اشتباهات، لحظه های شیرین، و افسوس های گذشته است، یا لحظه هایی کوتاه برای درد بزرگ کشته شدن فرزندی که در کنار او اعدام خواهد شد؟

سردرگمی احساسات فرزندی هم که همراه مادرش اعدام می شود، بی پایان است. احساس انتظار از مادری که نمی تواند او را دلداری دهد یا غم مرگ او را حس کند چون که خودش هم دارد به دار کشیده می شود. غم مرگ مادر که در آخرین لحظه های زندگی خویش جایی نمی یابد. و شاید تقسیم کردن تقصیر که به گردن مادر بود که او را به کار قاچاق مواد مخدر واداشت، یا شاید او بود که مادر را ترغیب به همکاری در قاچاق کرد. کدام یک زودتر شروع کردند؟

فیلم زیبای “گوگامان”** که نمایش زندگی واقعی مادر و پسری است که همزمان به جرم دزدی در زندان هستند، ماجرای دامادی پسر در زندان، بچه دار شدن او، و آزادی شان و زندگی در کنار خانواده … و فقر … و بیکاری … و باز زندانی شدن پسر را نشان می دهد و به خوبی بیانگر این واقعیت است که مقصر اصلی فقر است که هم مادر و هم پسر را به سوی دزدی سوق می دهد.

بی چاره بودن، به مفهوم هیچ چاره ای برای اداره زندگی نداشتن، و از دست دادن امید به فردای بهتر است که راه جهنمی جرم را می گشاید، حتی به روی انسانی که واقعا مصمم است که زندگی سالم و شرافتمندانه ای در کنار خانواده اش داشته باشد.

این مادرو پسر که اعدام شدند به ظاهر قربانی قاچاق مواد مخدر شدند، اما در حقیقت قربانی فقر شدند. اگر پولدار بودند، هر دو همزمان به قاچاق مواد مخدر روی نمی آوردند.

این مادر و پسر قربانی قانون خشن مجازاتی شدند که انسان را در پس جرم نمی بیند، مادر را نمی بیند، پسر را نمی بیند، فقط و فقط جرم را می بیند و گمان می برد که با کشتن انسان مجرم، جرم از بین خواهد رفت.

چند نفر؟ و چند صد نفر؟ و چند هزار نفرتاکنون در این کشور به جرم قاچاق مواد مخدر اعدام شده اند؟ آیا جرم قاچاق مواد مخدر از بین رفته است؟ چرا حکم زندان و حبس ابد به این مجرمان داده نمی شود؟

و این پرسش هنوز به جا مانده است که چه راهی برای اعدام مادر و پسر مناسب تر است؟ کدامیک زودتر اعدام شوند بهتر است؟ آیا راهی انسانی برای اعدام مادر و پسر وجود دارد؟

اصلا راهی انسانی برای اعدام وجود دارد؟ ما انسان ها… و اعدام!؟

www.akhbar-rooz.com

** گاگومان‏‏‏‏‏‏‏‏‏ْ‎‎‏‎‏ٌ‏،(The Twilight)؛ کارگردان و نویسنده‏:‏ محمد رسول اف