درمان جایگزین، خوددرمانی و شیمی درمانی
گفت و گو با مهین ادیب
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
دوشنبه ۱۱ دی ۱٣۹۶ – ۱ ژانويه ۲۰۱٨
با مهین در کافه ای نزدیک خانه اش دیدار می کنم. از دیدن او هیجان زده شده و آغوش می گشایم … زنی است که زیبایی چهره اش از آرامشی سخن می گوید که پیامد پشت سر گذاردن نشیب و فرازهای فراوان در زندگی است و آمده از تجربه اش بگوید تا راه سختی را که او برای درمان سرطان تجربه کرده، اندکی برای دیگران هموار سازد … اما او خودش را پس می کشد و با لبخند مهربانی توضیح می دهد که چون فقط یک ریه دارد و دفاع بدنش به خاطر شیمی درمانی ضعیف شده، باید از تماس نزدیک پرهیز کند. با اصرار ایرانی از او می خواهم اجازه دهد برایش چیزی سفارش دهم، اما او بی تعارف توضیح می دهد که رژیم غذایی ویژه ای را دنبال می کند و از شکر اکیدا پرهیز می کند. شیرینی و قهوه ای می گیرم و به صحبت می نشینیم.
در میان صحبت درباره پیگیری در کاوش برای یافتن راه های گوناگون درمان می گوید:
“من اگر این همه پژوهش و کارهای درمان جایگزین را انجام نمی دادم، حالا زنده نبودم. مرا که می بینی، وزن گرفته ام… از حالت ضعیفی بیرون آمده ام. یکی یکی دوره هایی را گذرانده ام و تجربه هایی اندوخته ام تا اینکه فهمیدم چه کنم.”
هرچه بیشتر به صحبت های مهین گوش می کنم، بیشتر حس می کنم که انگار با معجزه زنده ای روبرو هستم چرا که باورها و برخورد مثبت و تلاش های خود اوست که او را نجات داده است. با ابعاد نقش فعالانه ای که مهین برای آگاه سازی خودش در مبارزه با سرطان در پیش گرفته، و همچنین با نقش مسئولانه ای که در انتخاب پر وسواس شیوه درمان اش به دوش گرفته آشنا می شوم. حکایت هایش را از تجربه هایی دشوار می شنوم که هم از نظر مالی و هم از نظر جانی بس گرانبها بوده و خرج برداشته است. و در این میان همچنین شور اشتیاق اش را می بینم که برای کمک به دیگران می خواهد که تجربه هایش را در میان بگذارد. در می یابم که به گفته خودش واقعا این همه است که او را زنده و سرپا و شاداب نگه داشته، و در دل صمیمانه او را تحسین می کنم. و در همان حال از خودم خجالت می کشم که بدون دلیل چنگال را به درون شیرینی فرو می برم و چیزی را که اصلا بدنم نیاز ندارد و برایم ضرر دارد، به دهان ام فرو می ریزم و از خودم می پرسم که چرا نقش خودم را در سلامتی خودم انکار می کنم. به ویژه در برابر مهین که از تجربه اش با رژیم غذایی و درمان های سنتی و جایگزین می گوید شرمسار می شوم.
مهین توضیح می دهد که خودش را ساده به دست دکترها نسپرده، بلکه تلاش عظیمی را برای شناختن همه راه های مبارزه با سرطان آغاز کرده که هنوز هم ادامه دارد. او در پی شیوه های گوناگون درمان جایگزین به برزیل و مکزیک سفر کرده، طب گیاهی چینی، طب سوزنی، حجامت، بادکش و خیلی شیوه های درمانی دیگر را تجربه کرده، و دست آخر به این نتیجه رسیده که شیمی درمانی برای درمان سرطان ضروری است اگرچه به بدن صدمه می زند. و اینکه طب سنتی و دیگر درمان های جایگزین می تواند آسیب های جانبی شیمی درمانی را دفع کند.
مهین به این نتیجه رسیده است که شیوه های درمان جایگزین در حقیقت مکمل شیمی درمانی برای درمان سرطان است.
در ضمن صحبت، مهین خلاصه ای از سرگذشت اش را هم در میان می گذارد و می گوید که در ایران پیش از انقلاب کارمند رادیو و تلویزیون بوده و پس از ازدواج، با همسرش به امریکا سفر می کند و به دانشگاه می رود و در رشته مهندسی هوافضا تحصیل می کند. نخستین فرزندش را در امریکا به دنیا می آورد و پس از انقلاب به همراه خانواده به ایران بازمی گردد. می گوید “زود متوجه شدیم که بازگشت مان اشتباه بود اما چاره نداشتیم.” در ایران، زندگی در دوران جنگ با عراق را تجربه می کند و فرزند دوم را در ایران به دنیا می آورد. بالاخره با تلاش فراوان به امریکا باز می گردند و اینبار ساکن امریکا می شوند. مهین حرفه های گوناگون را در امریکا تجربه می کند و آخرین حرفه اش خرید و فروش معاملات املاک در شمال کالیفرنیا بوده که 14 سال در این کار با موفقیت فراوان مشغول به کار بوده تا این که پس از سرطان محبور می شود آن را رها کند.
در اینباره می گوید “خیلی کار و فعالیت می کردم. به اندازه کافی به خودم توجه نمی کردم. الان می بینم که واقعا ما انسان ها خیلی راحت خودمان را فراموش می کنیم و درگیر زرق و برق زندگی می شویم و خوشبختی و آرامش را در بیرون از خود یا دیگران جستجو می کنیم که زمینه ساز فشارهای فکری و روحی می شود و بیشترین صدمه را ناآگاهانه به خود وارد می کنیم. یکی از دلایل اساسی سرطان همین ناراحتی ها بود.”
متن صحبت های مهین ادیب در این گفتگو در زیر آمده است.
تشخیص سرطان ریه
اواخر سال 2012 بود که برایم تشخیص سرطان ریه دادند. این تشخیص را به مدت 2 ماه به بازی گرفتم زیرا که باور نمی کردم که این تشخیص سرطان واقعیت دارد تا اینکه پس از حدود 3 ماه با مشکلات فراوانی که داشتم به دکترها رو آوردم که اینبار آزمایش های بیشتری انجام دادند. غده بزرگی به اندازه 7 سانتیمتر در ریه راست من دیده شد که در راه مویرگ های قلب و نایژه ها بود. دکتر به من گفت که غدد لنفاوی را چک می کنیم و اگر آلوده نبود، جراحی می کنیم و ریه راست را که در آن غده سرطانی سر راه رگ ها و نایژه ها قرار گرفته، در می آوریم. آزمایش نشان داد که غده های لنفاوی آلوده نیست. مرا جراحی کردند و ریه راستم را کاملا درآوردند.
به مدت هشت ساعت زیر عمل بودم تا غده را در آوردند. یک هفته در بیمارستان بستری بودم. پس از عمل خیلی لاغر شدم. از وزن 150 پوند به 126 پوند رسیدم. یعنی از سایز لباس 12 به 6 و حتی 4 رسیدم.
تشخیص دوباره سرطان
دکترها اصرار داشتند که پس از عمل جراحی، شیمی درمانی را آغاز کنم. ولی من قبول نکردم به علت اینکه ریه راست را که غده سرطانی در آن بود کاملا خارج کرده بودند و از این رو فکر نمی کردم که دیگر خطری وجود داشته باشد.
در ضمن، من کاملا مخالف شیمی درمانی بودم زیرا می دانستم که به بدن خیلی آسیب می زند. با وجود اینکه پس از جراحی به من گفتند که روی قسمت پایین ریه چپ هم یک لکه هست ولی باز هم شیمی درمانی نکردم زیرا هنوز برای دکترها قطعی نبود که این لکه سرطان باشد.
سال بعد که چک کردم، آن نقطه در ریه چپ شروع به رشد کرده بود و سرطان بود. متاسفانه در آن زمان این آگاهی را نداشتم که بدن کسی که غده سرطانی در آن رشد کرده، حساس است و همیشه می تواند مورد حمله دوباره سرطان قرار بگیرد. این کوتاهی از طرف من بود.
من با شروع دوباره سرطان، رژیم غذایی سلامتی گرفتم. رژیم غذایی ام را اینطور عوض کردم که بیشتر سبزیجات و غذای ارگانیک می خوردم. همچنین از خوردن شکر و شیرینی که یکی از عنصرهای رشد سرطان است، خودداری کردم.
با این حال غده رشد کرد. و این برایم یک شوک بود.
درمان های جایگزین (طب سنتی و گیاهی)
دنبال همه راه های دیگر درمان می گشتم. از نظر معنوی و عرفانی (spiritually) خیلی فعال بودم. از سال 2000 به مرکز روشنگری معنوی (Center for Spiritual Enlightenment) می رفتم که کلاس های عرفان و خودشناسی، یوگا و مراقبه (meditation) دارند.
از آنجا که به عرفان و متافیزیک و خوددرمانی اعتقاد دارم، رفتم پیش John of God که آقایی است در برزیل که شفا می دهد. انرژی می دهد و بعضی ها را انتخاب می کند و انرژی اش را به آنها می رساند (channel) و حتی جراحی هم می کند، هم مستقیم با چاقو و هم غیرمستقیم و نهانی. خانم Oprah (مجری خیلی معروف تلویزیون امریکا) با ایشان مصاحبه داشته و درباره اش برنامه تهیه کرده است.
من که به درمانگاه رفتم، دیدم خیلی ها دو سه ماه آنجا می مانند. هتل ها و متل های این شهرک پر از مسافرانی است که برای شفاجویی آمده اند. درمانگاه در شهر کوچکی است که یک ساعت و نیم با شهر مرکزی فاصله دارد. من دو هفته ماندم. دوبار در درمان جراحی گروهی شرکت کردم . پس از هر جراحی غیرمستقیم و نهانی که در ظاهر کاری انجام نمی شد و در حقیقت جراحی با انرژی انجام می گرفت، باید 24 ساعت می خوابیدم و غذا را به اتاقم می آوردند.
اعتقاد خیلی تاثیر دارد. اما برای من تاثیری نداشت و وقتی که برگشتم دیدم که تومور کوچک نشده بود. تومور داشت رشد می کرد و بزرگ می شد.
در فوریه 2016 به یک مرکز درمانی در مکزیک رفتم، بیمارستان CHIPSA در شهر Tijuana. این یک مرکز درمانی است که از داروهایی استفاده می کند که در امریکا غیرقانونی است و برخی بیماران سرطانی که بارها شیمی درمانی و پرتودرمانی کرده اند و دیگر امیدی به بهبود از راه درمان های پزشکی ندارند، از امریکا به آنجا می روند. متاسفانه برای بیشتر آنها این مرکز درمانی هم نتوانست کاری انجام دهد برای اینکه اندام های بدن شان آسیب زیادی دیده بود و به نظر من درمان های این مرکز برایشان بیهوده بود. شاید اگر زودتر اقدام می کردند، برایشان امید بشتری می بود.
تصویر مهین در حین اکسیژن درمانی
من سه هفته آنجا بودم. رژیم غذایی گرسون (Gerson Diet) را دنبال می کردم که شامل سبزیجات ارگانیک آب پز بدون نمک و روغن بود. برای پاکسازی اندام های درونی بدن، روزی 12 تا 13 لیوان آب میوه و آب هویج و آب سیب به من می دادند و نیز روزی 5 بار با قهوه تنقیه می شدم. داروهای ضدسرطان که در امریکا غیرقانونی است آنجا تجویز می شد مانند ویتامین B17(Laetrile) که می گویند برای سرطان خوب است چون که آرسنیک دارد که در هسته تلخ زردآلو هست. آنجا از طریق رگ این دارو را به بدن من وارد می کردند. همچنین تزریق هر روزه ویتامین B12 و ویتامین ث می دادند و کارهای دیگری انجام می دادند مانند اکسیژن درمانی، پاکسازی بدن از فلزهای سنگین (chelation)، ایمنی درمانی به شیوه ایسل (Issel)، خون-نور درمانی (photopheresis)، درمان به شیوه کولی (Coley)، که این شیوه های درمانی در امریکا غیرقانونی بود.
تصویر غذای آب پز بدون نمک و روغن در بیمارستان CHIPSA، مکزیک
پس از سه هفته به خانه برگشتم ولی رژیم غذایی را باید به مدت سه ماه ادامه می دادم. و این روش را با دقت کامل انجام دادم. پس از تقریبا 4 ماه سی-تی اسکن انجام دادم و دیدم که تومور همچنان به رشدش ادامه داده و این روش موثر واقع نشده بود. یعنی به این درک رسیدم که داروهای جایگزین به تنهایی تاثیری نخواهد داشت.
پرتو درمانی + طب گیاهی
بالاخره رفتم پرتو درمانی کردم. اما همزمان از درمان جایگزین برای درمان آسیب های جانبی پرتودرمانی استفاده کردم.
یک خانم چینی یک معجون که مخلوط 27 گیاه مختلف بود را به من می داد که در آن همه چیز از ریشه درخت و ساقه و گل و گیاه خشک شده بود تا جلبک دریایی. این همه را در یک قابلمه بزرگ می جوشاندم و روزی 7 تا 8 لیوان از آن می نوشیدم که جلوی عوارض جانبی پرتودرمانی را بگیرد. پرتودرمانی پوست بدن را خیلی می سوزاند. اما این چایی کمک کرد که زود بهبود پیدا کنم و حتی دکترم از این بابت تعجب کرد. در ضمن، طب سوزنی هم هر هفته با این خانم انجام می دادم.
تصویر طب سوزنی داغ روی ساق پا – سر سوزن ها را آتش می گذارند تا تاثیر بیشتری داشته باشد.
تصویر طب سوزنی همراه نور مادون قرمز روی پشت
ادامه رشد سرطان
چون من فقط یک ریه دارم، گنجایش آن برایم مهم بود. ولی نیمه پایین آن را با پرتو درمانی سوزاندند. پس از یک سال دیدم در اطراف همان نیمه پایینی، غده سرطانی رشد کرده، ولی خوشبختانه غده از نوع بزرگ است و یک جا مانده و ریز ریز نیست که پخش شود و روی غده های لنفاوی را هم بگیرد.
درمان با داروهای گیاهی را پس از پرتودرمانی متوقف کردم.
آغاز شیمی درمانی
اوایل 2017، یعنی امسال دیگر پس از رشد تومور حس کردم که باید شیمی درمانی را آغاز کنم. پیشتر دکترها خیلی اصرار می کردند ولی من قبول نمی کردم. فکر می کردم که ریه راست را که درآورده اند، دیگر چه لزومی دارد که شیمی درمانی کنم. در عین حال زیاد موافق داروهای شیمیایی برای بدنم نیستم.
همراه با از آغاز شیمی درمانی، استفاده از داروهای جایگزین را هم آغاز کردم. 2 جور شیمی درمانی به من دادند. اول یک شیمی درمانی دادند که با همان چایی های چینی سعی می کردم که به بقیه بدنم آسیب نرساند.
مشکل شیمی درمانی اینست که به بقیه بدن آسیب می زند و آن آسیب است که آدم را از بین می برد، نه خود سرطان. مقاومت بدن در برابر بیماری ها کم می شود. متاسفانه علم پزشکی نمی آید جلوی این عوارض را بگیرد. می گذارد داغون شوی، بعد درمان ات می کند. من مصرف همان چایی ها را با شیمی درمانی آغاز کردم. اشتباه من با درمان جایگزین این بود که همزمان با شیمی درمانی آن را استفاده کردم در حالی که باید تا 48 ساعت پس از شیمی درمانی مصرف چای های طبی را به تعویق می انداختم تا شیمی درمانی تاثیر خودش را بکند، و بعد پاکسازی بدن با داروهای گیاهی را شروع می کردم.
یک اشکال کار این بود که چون یک ریه دارم، دکتر نمی تواند از ریه من نمونه برداری کند زیرا خطر از کار افتادن ریه وجود دارد. بنابراین نمی توانست تشخیص دهد که آیا شیمی درمانی موثر بوده است یا خیر.
10 ماه شیمی درمانی کردم. پس از آن اسکن نشان داد که شیمی درمانی اول کار نکرده، و دارو را عوض کردند.
سال 2016 آمدند و ایمنی درمانی (immunotherapy) برایم تجویز کردند. این بستگی به بدن دارد که در زمینه ایمنی فعال شود و با سرطان مبارزه کند، و این برای بدن من کار نکرد. به خاطر این که بدن من باید نوعی پروتئین می ساخت و این برایم کار نکرد.
دکتر چینی ای که نزدش می رفتم، طب سوزنی هم می کرد. او روی سوزن ها آتش می گذاشت و توی بدن مرا می سوزاند که هنوز جایش هست. این درمان خیلی موثر بود و مرا در برابر شیمی درمانی قوی نگه داشت. در این دوره مصرف آب مغز استخوان هم به من قوت بیشتری می داد. ولی نتوانست تومور را نابود یا کوچک کند. هر ویزیت این دکتر چینی 400 دلار بود، و هفته ای 1000 دلار برایم خرج برمی داشت. یعنی ماهی 4000 خرج درمان جایگزین من بود.
پس از 10 ماه از نظر مالی خیلی تحت فشار بودم. شاید صدهزار دلاری خرج کردم و هر آنچه داشتم و نداشتم خرج درمان جایگزین کردم. درمان جایگزین مرا قوی نگه داشت و سرپا ماندم، ولی تاثیری روی تومور نداشت.
درمان جایگزین، مکمل شیمی درمانی
سه ماه پیش یک شیمی درمانی جدید را شروع کردم. با شیمی درمانی اول موهایم نریخت. ولی این آخری را دکتر گفت شاید موهایت بریزد. موهایم بلند و فرفری بود. موهایم را خیلی دوست داشتم. دکتر می دانست که دوست ندارم موهایم را از دست بدهم. فکر کردم موهایم را کوتاه کنم ولی منتظر شدم ببینم چه پیش می آید. دوستی دارم که آرایشگر است. دوبار آمد که موهایم را کوتاه کند، گفتم آمادگی ندارم. این هم یک وابستگی بود که باید آن را رها می کردم، مثل خیلی چیزهای دیگر که ازشان گذشتم.
موهایم از آنجا که خیلی بلند بود، وقی که شروع به ریختن کرد، ریزش آن خیلی شدید به نظر می آمد. وحشت کردم.
تصویر مهین ادیب پیش از تشخیص سرطان (سال 2012)
بار سوم که دوستم آمد، گفتم کوتاه کن. پرسید “مطمئنی؟!” خیلی احساساتی شده بودم. با تومورم حرف زدم. گفتم “میخوای موهایم را از دست بدهم تا خوشحال بشی و دست از سرم برداری؟” و به دوستم گفتم “آره، کوتاه کن!”
با اینکه خیلی احساساتی شده بودم، ولی موهایم را زدم. یک دفعه احساس کردم چه حس خوبی دارم. راحت شدم! تجربه خیلی جالبی بود.
دکتر متخصص درمان جایگزین را هم عوض کردم.
حالا نزد دکتر زندی فر در شهر سن حوزه می روم که داروهایش به شکل پودر است و نیازی به جوشاندن ندارد. معمولا چون مریض با شیمی درمانی ضعیف می شود، پزشک متخصص سرطان پیش از هر شیمی درمانی دستور یک آزمایش خون می دهد و براساس نتایج آن تصمیم می گیرد که شیمی درمانی را متوقف کند یا ادامه دهد. این دکتر متخصص طب سنتی چینی (Traditional Chinese Medicine) هم به نتیجه آزمایش خون من نگاه می کند و بر اساس آن داروهای گیاهی را کم و زیاد می کند. علاوه بر آن، استکان می اندازد، طب سوزنی می کند. حجامت هم می کند و پرتو مادون قرمز روی پشت ام می اندازد که دستگاه آن را هم در خانه دارم. همانقدر که پرتوی ماورای بنفش برای بدن ضرر دارد، پرتوی مادون قرمز مفید است و خاصیت شفابخشی دارد، به ویژه همراه یک پماد گیاهی به نام Maxibustion. دست هایم آرتروز داشت و از وقتی که از این پرتوی مادون قرمز استفاده می کنم، درد دست من از بین رفته است. بخار آب هم می گذارم. دکترم دستگاه بخور داده که روزی دوبار و هر بار 60 بار در آن نفس بکشم تا ریه هایم بزرگتر شود. من همه این دستگاه ها را در خانه دارم چون شب باید از ماسک اکسیژن استفاده کنم. کار من شده مواظبت از خودم، و همه این کارها را با تمام وجود انجام می دهم و دیدی خیلی مثبتی به نتایج آن دارم.
انگار که به آدم الهام می شود که چه چیزی برایش بهتر است. به دکتر متخصص درمان جایگزین گفتم که شیمی درمانی 48 ساعت روی من کار می کند و شاید بهتر باشد که داروهای گیاهی را در این مدت استفاده نکنم تا شیمی درمانی کارش را بکند و جلویش گرفته نشود. پس از چهار بار که رفتم، تومور کوچک شده بود. پیش از شروع شیمی درمانی جدید، اندازه تومور رسیده بود به 7 سانتیمتر، و قبلی ها یک سانتیمتر بزرگتر شده بود. اما پس از شیمی درمانی رشد تومورها متوقف و اندازه شان حتی کوچکتر شد.
تصویری از مهین در خانه اش در حالیکه پشت خود را بادکش می کند.
تصمیم گرفتم که این درمان جایگزین جدید را ادامه دهم. فعلا که این درمان کار کرده، الان از وقتی که گفته اند که اندازه غده ها کوچک شده، 4 تا شیمی درمانی دیگر هم کرده ام. هفته آینده هم یک شیمی درمانی دیگر دارم و بعد اسکن (scan)می کنم.
جالب اینکه اسکن نشان می دهد تومورها از داخل هم دارد خورده می شود. فعلا این چیزی است که دارم انجام می دهم و هستی با من همراه هست. به این معتقد هستم که گفته اند “از تو حرکت، از خدا برکت.” مسلما آنچه لازم هست اتفاق بیافتد، خواهد افتاد. کنترل در دست ما نیست. سکان زندگی در دست نیروی ماورای توانایی ماست.
من هیچوقت ناامید نشده ام و از مرگ نهراسیده ام. مرگ هم یک سفر است. اگر دانش الآن را می داشتم، همان جراحی اول را نمی کردم. بلکه شیمی درمانی و درمان جایگزین را با هم شروع می کردم.
رژیم غذایی سالم و ذهنیت مثبت
فکر می کنم دو تا نکته خیلی موثر بوده است. یک، ذهنیت و نگرش (attitude) آدم است که از شرایط نترسی. و این سرطان را یکی دیگر از چالش های زندگی می دانم، نه یک بدبختی. و این هم مثل خیلی چالش هاست. مادامیکه روی این زمین خاکی زندگی می کنیم، با چالش های گوناگون درگیر هستیم. در واقع بهشت و جهنم را در همین جا تجربه می کنیم. پس می توان راحت با آن برخورد کرد تا راحت تر بگذرد. این چالش ها برای من باعث شده تا از نظر معنوی رشد کنم، قوی شوم، و آگاه باشم و بقیه سفرم را سبک تر طی کنم. در واقع درک بهتری از زندگی به من داده است. البته ناگفته نماند که هر بدنی با بدن دیگر فرق دارد و روش ها و تاثیرات و واکنش های آن ها هم متفاوت است. پس لازم هست آگاهانه قدم برداشت و صبور بود.
دوره های عرفانی هم خیلی موثر بوده و یکی از این معلم های عرفان (reverend) به من می گفت که تو چقدر احساس و حال ات با بقیه افرادی که سرطان دارند فرق می کند. جوابم این بود که در زندگی خیلی درس گرفته ام و به نظر می رسد حالا وقت امتحان پس دادن است. واقعیت اینست که این اتفاق برای من پیش آمده و به من بستگی دارد با چه دیدی به آن بنگرم. من ترجیح می دهم آن را قبول کنم، باهاش کنار بیایم و از آنچه حالا دارم لذت ببرم و سپاسگزار باشم. هر روز صبح که بیدار می شوم، شکرگزارم که می توانم روز خوبی را آغاز کنم و مثل اینکه تولد دیگری است. واقعیت اینست که این هم مثل بیماری های دیگر است گرچه علائم مخوفی دارد و مردم را می ترساند. روزی می آئیم و روزی می رویم… این برای همه هست.
در این پنج سال چالش با سرطان خیلی اتفاق ها افتاده و خیلی ها از بین رفته اند. متاسفم از این بابت، ولی منظورم اینست که نمی شود فکر کنی که تنها تو هستی. به نظرم کسانی که بیماری قند یا قلبی دارند به همان اندازه در خطر هستند. در این مورد خاص باید بدانم چطوری از خودم مواظبت کنم وگرنه تاثیرات جانبی شیمی درمانی مرا از بین خواهد برد.
تمام درمانی های جانبی و سنتی ام را با پزشک هایم در میان می گذارم. من یوگا و پیلاته و چی گان می کنم که ویژه افراد بیمار است. اینجا در شهر سن حوزه (San Jose) مرکزی است به نام مرکز درمان سرطان(Cancer Care Point) که خیلی برنامه های مجانی برای بیماران سرطانی دارد. بیمارستان استانفورد هم کلاس های ورزشی و آموزش تغذیه سالم می گذارد. من همه این برنامه هایی را که در آنها شرکت می کنم با متخصص سرطان ام در میان می گذارم و او از نتایج همه این شیوه های درمانی جانبی راضی است و از من می خواهد که آنها را ادامه دهم. اگر این کارها را نمی کردم، همه آزمایش های خون نتایج اش خیلی پایین می بود. ولی الان همه در حد معمولی است و دکتر می گوید که عالیست! دلیل آن هم درمان جایگزین است که سیستم دفاعی بدن مرا بالا برده و به اندام های درونی بدن من کمک کرده به خوبی کار کنند و تاثیرات جانبی شیمی درمانی از بین برود.
مساله دیگر، رژیم سالم غذایی است. غذاهایم ارگانیک است. شکر نمی خورم و اگر هوس کنم، عسل یا خرما می خورم.
مردم با درمان جایگزین مشکل دارند
خیلی ها سرطان شان را پنهان می کنند. من همیشه صحبت می کنم و الآن به ویژه برای آن که به دیگران کمک کنم از تجربه های درمانی خودم به همه می گویم. من به پزشک متخصص سرطان ام تمام مراحل درمان های سنتی و جایگزین را که انجام می دهم می گویم تا از تاثیری که این درمان های جانبی در تقویت من در مقابل شیمی درمانی دارد، آگاه شوند و در جلسات شان مطرح کنند. گرچه در جوابم می گوید که اینها را در دانشگاه به ما یاد نداده اند. البته حالا مرا به بخش پزشکی گردآور (integrative medicine) معرفی کرده که با من صحبت کنند و ببینند تجربه من از درمان جایگزین چه بوده و چقدر در درمان سرطان برای من موثر بوده است.
ده سال پیش استانفورد طب سوزنی نداشت، ولی الآن دارد برای بیمارانش به کار می گیرد. کلاس چی گان، پیلاته و یوگا گذاشته اند. الآن در بیمارستان ها اتاق مراقبه (meditation) گذاشته اند. دلیل اش اینست که می بینند کار کرده! به دکترم می گویم که بداند برای من کار کرده.
هنوز در این زمینه خیلی ناآگاهی وجود دارد و مردم شیوه های درمان سنتی و جایگزین را باور ندارند. من خیلی به آن اعتقاد دارم و اینکه درمان پزشکی و درمان جایگزین هر دو باید با هم پیش برود. شیمی درمانی کار خودش را در مبارزه با سرطان می کند، و در کنار آن درمان سنتی و جایگزین بدن را قوی نگه می دارد که شیمی درمانی را به خوبی تحمل کند. می توانی بدن ات را سالم نگه داری و عمر طولانی تر با کیفیت تری داشته باشی.
فکر می کنم مردم با درمان جایگزین مشکل دارند نه تنها به این دلیل که اعتقاد ندارند، بلکه این شیوه درمان گران هم هست و متاسفانه بیمه سلامتی هزینه اینگونه درمان ها را پرداخت نمی کند. آرزویم اینست که جامعه ایرانی ما در اینجا می توانست کمک رسان مالی برای این درمان های جانبی باشد.
الان خیلی خوشحالم. شکرگزارم. واقعا دلم می خواهد که کمک کنم به آدم هایی که می دانم نیاز به کمک دارند. ولی بعضی ها خیلی یک سویه نگاه می کنند. خانمی آمده پیش من. من تجربه ام را بهش گفته ام. می گوید “برم از دکترم بپرسم!” خوب معلوم است که دکترش می گوید که “نه، نکن! فایده ای نداره…” چون که این درمان جایگزین است و پزشکان درمان جایگزین را قبول ندارند.
خود درمانی
با توجه به شرایط ام، خودم را بازنشست کرده ام چون انرژی کار کردن و اضطراب و افسردگی ندارم. سعی می کنم دوروبرم هم آدم های مثبت و خوب داشته باشم. خدا را شکر. حالا خوددرمانی (self-healing) می کنم و روزی دوبار ریکی (reiki) انجام می دهم.
ریکی (Reiki) یک روش مراقبه و لمس بدن با دستهاست.
اولش یک نرمش می کنی و خودت را آماده می کنی.
پیش از شروع ریکی، یک موسیقی آرام می گذارم. سپس نقاط مختلف بدنم را لمس می کنم. دست ها را روی چشم هایم می گذارم. کف دست چاکرا دارد و خیلی از نظر انرژی فعال است. وقتی که می گذاری، این تبادل انرژی را حس می کنی. سپس کف دست ها را بالای سر می گذارم، پشت سر، پشت شانه ها، روی گردن و گواتر، روی قلب، زیر پستان ها، پایین شکم، بعد پشت و روی کلیه ها، سر زانوها، کف پا، و مچ ها.
تصویر حالت های خوددرمانی به شیوه ریکی
لمس هر کدام از این نقاط بدن با کف دست بین 3 تا 5 دقیقه طول می کشد.
ماساژ هم کمک زیادی برای درمان دارد. حتما ماهی یکی دوبار ماساژ می گیرم. باید مطمئن شوید کسی که ماساژ می دهد انرژی اش مناسب شما باشد.
سعی می کنم روبوسی و تماس نداشته باشم چون که سیستم دفاعی بدنم ضعیف است و باید از احتمال بیمار شدن پرهیز کنم.
از کمک کردن تا کمک گرفتن
من همیشه به دیگران کمک می کردم و اعتماد به نفس زیادی و در حقیقت نفس (ego) خیلی بزرگی داشتم که یعنی من می توانم و قدرتش را دارم. بعد به جایی رسیدم که از دیگران کمک بخواهم. من از دیگران کمک نمی گرفتم. این خیلی تغییر بزرگی است در زندگی آدم. یک دفعه کار و فعالیت و درآمد و تماس با دیگران و همه را از دست می دهی… و باید قبول کنی که دیگران به تو کمک کنند. یکی از دوستان امریکایی ام این را به من گفت که مشکل تو اینست که کمک را قبول نمی کنی و باید بپذیری که احتیاج به کمک داری.
برایم خیلی طول کشید تا بفهمم که کنترل زندگی در دستان من نیست. درک این نکته خیلی مساله را راحت تر می کند. پیام من اینست که ما انسان ها فکر می کنیم همه چیز را می توانیم انجام دهیم و کنترل کنیم. اگر قرار است چیزی پیش نرود، نمی شود. پس بهش گیر نده که باید آنطور پیش برود که می خواهی، ولش کن. هر چیزی را که آرزو کنی و از خدا می خواهی باید بسپاری اش دست خودش. اگر آمد، آمد. اگر نیامد، ناراحت اش نمی شویم.
من زندگی ام را سه بار از صفر شروع کردم. یک بار وقتی که به امریکا مهاجرت کردیم. یک بار وقتی که به ایران بازگشتیم، و بار سوم وقتی که دوباره به امریکا آمدیم و باز با دوتا بچه زندگی را ساختیم. من بالا و پایین های زیادی را در زندگی تجربه کرده ام. چالش های زندگی خیلی بود، و حالا سرطان را هم یک چالش دیگر می دانم. الان فکر می کنم خوشبختانه همه چیز رو به بهبود است.
پی نوشت
آنچه در بالا خواندید، متن کامل صحبت های مهین ادیب در این دیدار بود. در گفتگویی پس از این دیدار، از مهین ادیب درباره نتیجه اسکن پرسیدم که در هنگام دیدارمان بدان اشاره داشت. مهین پاسخ داد که همه چیز خوب بوده و فقط کمی سرماخوردگی دارد که با داروهای گیاهی از خودش مراقبت می کند تا هم سرماخوردگی اش بهبهود یابد و هم اینکه امیدوار است حجم ریه اش افزایش یابد تا کار دو تا ریه را برایش انجام دهد.