کمپین یک میلیون امضاء، نمونه موجود تحقق آرزوی پیش روی ماست

پیش از هرچیز مایلم شادی و سپاس صمیمانه خود نسبت به دوستان مدرسه فمینیستی و بویژه نوشین احمدی عزیز ابراز کنم که فرصتی برای گفتگو میان فعالان جنبش زنان فراهم آورده اند. چنانکه در زیر توضیح خواهم داد، بزرگترین نیاز امروز جنبش زنان ایران – از دید من – یافتن شعارها و راهکارهای عملی در متن فرهنگی جامعه ایران در جهت تحقق حقوق زنان است. و یافتن چنین راه حل هایی جز از طریق گفتگو های باز و شفاف و صادقانه در میان جمع و بسیج خرد جمعی ممکن نیست. با پاسداشت این فرصت، و درک این نکته که جنبش زنان سکولار در ایران به چنان درجه ای از رشد رسیده که فرصت برای چنین گفتگوهایی را فراهم کرده – که حاصل تلاش دوستان فعال و حامیان آنان است – به بیان آرزوی قابل تحقق برای جنبش زنان ایران می پردازم.

آنچه که من برای جنبش زنان دارای اهمیت و قابل تحقق می بینم، گام بعدی در مرحله بلوغ هویتی به عنوان یک حرکت جمعی است. و این گام بعدی، خودآگاهی ، سنجش رابطه خویش با محیط پیرامون خویش، و حرکت آگاهانه است: گفتگوی باز و آشکار در میان گروه فعالان و صاحب نظران و بحث های نظری برروی محورهای مشخص در رابطه با جامعه ایران است، و نه ایراد نظرهای مجرد که نیاز به بحث ندارد و صددرصد پذیرفتنی است. بحث های نظری و گفتمان سازی – در عین یادگیری از تجربه جهانی جنبش زنان – برای یافتن راه حل های مشخص بومی که در جامعه ایران عملی، موثر و راهگشا باشد ضروری است. در عین واقع بینی، نباید از نوآوری در طرح نظرات، انتخاب واژه ها و شعارها، و پیشنهاد راهکارها بهراسیم. ما زنان ایرانی به جایی رسیده ایم که از جامعه های دیگر – چه غربی و سکولار و چه شرقی و مسلمان – الگوبرداری نکنیم و با توجه به همه ظرافت های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعه ایران، شهامت طرح صورت مساله ( در موردی که مساله ای را می بینیم و می خواهیم روی آن انگشت بگذاریم ) و شیوه طرح آن (تعریف واژه های جدید، یا معنای جدیدی برای برخی واژه های معمول) و پیشنهاد راهکار عملی (از سطح گروه کوچک اطرافیان خویش گرفته تا در سطح وسیع جامعه ) را مطرح کنیم و در جریان بحث با همدیگر این نوآوری ها را صیقل داده و راه حل های بهتر را بیابیم.

توضیح این نکته ضروری است که کمپین یک میلیون امضا خود نمونه ی موجود تحقق این آرزوی پیش روی ماست. این کمپین مبرم ترین خواسته های حقوقی زنان ایران را مطرح ساخته و با شیوه‌ای موثر و گام به گام در متن جامعه پیش می‌رود. فعالان این کمپین بصورت باز و آشکار تجربه ها و نظرات خود را مطرح ساخته و به بحث شفاف جمعی می پردازند. و هرگاه با مانعی برخورد کنند، تلاش می کنند تا با ادامه ی بحث های شفاف و با رهنمود خرد جمعی راه خود را به پیش برند. اما با این وجود برای طرح آرزوی خویش اجازه می خواهم یک نمونه از ظرافت های عملی طرح مساله خشونت علیه زنان را در اینجا مطرح کنم تا بتوانم منظور خود را از ضرورت در نظر گرفتن شرایط بومی و پرهیز از بحث های مجرد توضیح دهم.

“قتل ناموسی”: یک مساله؟ یا مساله‌های متفاوت در جامعه های متفاوت؟

ماه گذشته اتفاق وحشتناکی در ایالت نیویورک امریکا رخ داد که به عنوان “قتل ناموسی” در رسانه های امریکا بازتاب بسیار گسترده ای یافت. یک مرد پاکستانی – امریکایی سر زن خود را برید و سپس پلیس را از مرگ زن خویش آگاه ساخت. با آنکه مقتول مدت کوتاهی پیش از مرگ، از دادگاه تقاضای طلاق نموده و قرار منع حضور شوهر در حریم خویش (restraining order) را از دادگاه دریافت کرده بود، یعنی همه شواهد حاکی از وجود یا احتمال خشونت خانگی شدید بود، مساله نه به عنوان یک قتل معمولی یا خشونت خانگی که به قتل منجر شده، بلکه به عنوان “قتل ناموسی” عنوان شد. شاید به این دلیل که شوهر قاتل متولد پاکستان و مسلمان بود، و پس از واقعه یازده سپتامبر ادعا نموده که می خواهد تصویر مثبتی از مسلمانان ارائه دهد، و اکنون زن خود را بطرز بسیار فجیعی به قتل رسانده است.

از دید من، اصطلاح قتل ناموسی در این مورد نباید به کار گرفته شود و این یک مورد خشونت خانگی شدید و بسیار فجیع است*. اصطلاح قتل ناموسی متناسب با پاکستان و ایران و دیگر کشورهای مسلمان است و بکارگیری این اصطلاح از این جهت حائز اهمیت است که ناموس یک مفهوم پذیرفته شده برای همگان است و حتی کودکان از سنین خردسالی با این مفهوم آشنا می شوند و دفاع از آن را – به هر قیمتی و گاه تا پای جان خویش و یا دیگران – می آموزند. اصطلاح “قتل ناموسی” در واقع “ناموس” را که دارای مفهومی والا و باارزش است، با “قتل” و جنایت همردیف ساخته و ارتباط می دهد. یعنی خشونتی را که در پشت پرده‌ی احترام به “ناموس” پنهان شده آشکار می کند. واقعیت مفهوم واژه ی “ناموس” را با همه خشونت و جنایت آن آشکار می سازد.

اما در غرب، نیازی به نشان دادن خشونت قتل نیست! قتل شدیدترین مورد اعمال خشونت است. در جامعه ی سکولار که قانون و حقوق از مذهب و فرهنگ سنتی رها شده و براساس ارزش و احترام به زندگی است، هیچ ارزش فرهنگی و مذهبی – هر چقدر هم که مقدس باشد – خشونت را توجیه نمی کند و در هرحال قتل، قتل است و نکوهیده و سزاوار مجازات. این اصطلاح “قتل ناموسی” در چنین جامعه ای با چنین فرهنگ و قوانین و مقررات حقوقی، این مفهوم را به شهروند امریکایی تداعی می کند که قتل زیر پرچم “ناموس” – که یک ارزش شرقی است – توجیه می شود. در نتیجه، به جای آنکه مخالفت افکار عمومی با شنیدن خبر سربریدن این زن متوجه مساله خشونت علیه زنان شود، جهت مخالفت با فرهنگ شرقی را پیدا می کند.

این دیدگاه من نسبت به طرح مساله “قتل ناموسی” در جامعه سکولار غربی برخاسته از تجربه ی زندگی من در جامعه امریکاست. این جامعه، تاریخچه ی جنبش های مدنی و کنشگران و روشنفکران و مردمی را داشته و دارد که در به رسمیت شناختن حقوق انسانی همه افراد – صرف نظر از نژاد و رنگ و جنس و خاستگاه و عقیده و دیگر تفاوت های فردی و یا گروهی – تلاش نموده و در این راستا همزیستی دوستانه و محترمانه و پذیرش همدیگر با فرهنگ های متفاوت را ارزش می شمارد. از این رو، عمل خطای یک فرد تنها در حد عمل خطای آن فرد بایستی قضاوت شود، و بهانه ای برای نفرت نسبت به فرهنگ و عقیده و رنگ پوست آن فرد نباشد.

فعالان حقوق زنان در اروپا، از جمله زنان ایرانی فعال در آن کشورها، نگاه متفاوتی به قضیه داشته و اصرار دارند که قتل ناموسی به عنوان یک واقعیت موجود در میان جمعیت مهاجر مسلمان باید شناخته شود چرا که جان بسیاری از دختران و زنان را می گیرد. و تا این مساله به همان صورتی که هست شناخته نشود، نمی توان با آن مبارزه کرد چرا که مساله خاصی است که راه حل خاصی را می طلبد. اما باید در نظر داشت که جامعه خارجیان مهاجر در اروپا هنوز “خارجی” شمرده می شوند و در اکثر کشورها جذب جامعه اروپا نشده اند. خارجی ستیزی و تبعیض علیه خارجی ها هنوز بشدت و تقریبا بی پرده وجود دارد. خارجی ها و بویژه مسلمانان آشکارا به عنوان غیرخودی نشان داده می شوند و این امر به ایزوله شدن بیشتر آنان می انجامد. وقتی که این گروه مهاجر خود را ایزوله احساس می کند، بیشتردر خود فرو رفته و دیوارهای تعصب فرهنگی را بلندتر می سازد. بدین ترتیب یافتن صورت مساله مناسب برای برخورد با قتل ناموسی در اروپا چندان ساده نیست چرا که از یک سو باید برای این مشکل خاص بودجه ای اختصاص داد، ولی در عین حال جدا ساختن مهاجران از متن جامعه بیشتر آنها را به حاشیه رانده و از فرهنگ جامعه میزبان جدا ساخته و در نهایت شاید حتی به تعصب بیشتر بیانجامد.

و اما در ایران ظاهرا قشر متوسط و فرهنگ روشنفکری ایران با قتل ناموسی در خانواده تا حدودی مخالف است اما حکومت موضع استوار و محکم و جدی در مقابل این مساله اتخاذ نکرده و قاتل در مواردی از مصونیت حقوقی کامل نیز برخوردار است.

اما یک مورد بسیار جدی قتل ناموسی که در جامعه ایران وجود دارد ولی کمتر کسی به آن اشاره می کند و در نتیجه راه جلب مخالفت جدی با آن هنوز هموار نگشته است، مساله قتل ناموسی توسط حکومت است. حکومت ایران پس از انقلاب رسما پرچمدار دفاع از ناموس شهروندان شده و نه تنها به مجازات شلاق و زندان و جریمه می پردازد، بلکه به اجرای قتل ناموسی به فجیع ترین شکل ممکن می پردازد و زنان و مردانی را که مرتکب عمل “بی ناموسی” شده اند، سنگسار می کند تا با حذف آنان “ناموس” جامعه حفظ شود. این شکل از قتل ناموسی در دفاع از ناموس جامعه نه تنها از نظر شیوه ی اجرای آن پنهان از نظر مردم صورت می گیرد، بلکه از نظر مفهوم واقعیتی که رخ می دهد نیز زیر پرده های رنگارنگ حقوقی و اجرای قانون پوشانده شده در حالیکه در واقع یک نوع “قتل ناموسی” است که توسط دستگاه قضایی و قدرت حکومتی در غیاب شاکی خصوصی و فقط برای حفظ ناموس اجرا می شود. متاسفانه این قضیه هنوز به عنوان قتل ناموسی توسط حکومت افشا نشده است و از این رو حتی طرح مساله قتل ناموسی در کشور ما کامل نیست.

نتیجه گیری

این سه مورد از طرح مساله، یا عدم طرح مساله، “قتل ناموسی” در سه جامعه ی متفاوت نشان می دهد که شیوه طرح مساله تا چه حد در میزان و شدت بسیج افکار عمومی و نیز در یافتن راهکار عملی مناسب برای حل مساله تاثیرگذار است.

طرح مساله “قتل ناموسی” بطور مجرد نادرست است و یا می تواند به نتیجه گیری نادرست در مورد راه حل مساله بیانجامد. در نظر گرفتن شرایط مشخص هر جامعه در شیوه طرح مساله و یافتن راه حل مناسب برای آن دارای اهمیت فراوان است و می تواند تعیین کننده باشد.

به این ترتیب، تحقق حقوق زنان، در کنار تلاش صادقانه ظرافت هایی را در طرح مسائل و در پی آن طرح واژه و شعار و و راهکار می طلبد که از عهده یک نفر بر نمی آید. دعوت به در میان گذاردن نظرات و آرزوها به ابتکار مدرسه فمینیستی پیش در آمد بحث های نظری و از این رو بس نویدبخش است. یافتن صورت مساله و طرح راهکارهای مناسب برای برخورد با آن، با بحث های نظری امکان پذیر است. گاه ضرورت گفتمان سازی و نیاز پیشبرد جنبش، بحث های جانانه ای را می طلبد که طرف های بحث ضمن اینکه به کار همدیگر ارزش گذاشته و احترام به شخصیت طرف مقابل را حفظ نموده و برای کار یکدیگر اعتبار قائلند، بخشی یا تمامی نظرات یکدیگر را به نقد می کشند.

طرف بحث ما نباید فقط مخالفان ما باشند، در آن صورت بحث های ما تکراری خواهد بود و راه به جایی نخواهیم برد! بلکه بحث های ما با همدیگر است که راهگشای ماست و به پیشرفت عملی جنبش زنان خواهد انجامید. ما می توانیم تمرین کنیم که با خویشتنداری، بدون قضاوت نسبت به شخصیت و ویژگی های فردی طرف مقابل بحث، نظرات و دیدگاه های همدیگر را به نقد بکشیم و بدینگونه به رشد همدیگر کمک کنیم. همه ما در کنار هم هستیم و همدوش هم مبارزه می کنیم و به نیروی همدیگر نیاز داریم و باید همدیگر را تقویت و پشتیبانی کنیم، ولی لازمه این پشتیبانی این است که نظرات همدیگر را به چالش کشیده، و با پتک منطق و دلیل و برهان و درس گیری از تجربه، نظرات همدیگر را بکوبیم تا از دل آنها ایده های جدید و عملی بیرون بکشیم. مگر نه اینکه از دل اینگونه احترام و اعتبار قائل شدن برای همدیگر و در عین حال به چالش کشیدن نظرات همدیگر است که خرد جمعی و خلاقیت و نوآوری جای دنباله روی و الگوبرداری را می گیرد و راه پیشرفت گشوده می شود.

پانوشت:

*http://www.womensenews.org/article….