اعظم ترور میشود …
واژهها برای ادای مفهومها بین ذهن انسانها به کار میروند و مفهوم واژه «اعدام» قابل درک نیست. چگونه یک واژه میتواند این مفهوم را برساند که کشتن یک انسان را میتوان «قانونی» کرد! و با دبدبه و کبکبه خاص انجام مراسم اجرای قانون، کسی را به قتل رساند؟
آنچه آزار دهنده است این است که من و شما قرار است پس از هر «اعدام» بیشتر احساس آسودگی کنیم! زیرا «اعدام» به این بهانه انجام میشود که جامعه ای که من و شما در آن هستیم باید در مقابل جنایتکاران مورد محافظت قرار بگیرد. چگونه میتوان به نام قانون و مصالح اجتماعی مرتکب قتل شد و کسی را کشت؟ زن بدبختی که هیچ جنایتی مرتکب نشده، همه عمر قربانی پدر و شوهر معتاد خود بوده، حال به جرم عشق به مردی که میخواهد او و فرزندانش را نجات دهد، قرار است اعدام شود*. جالب اینکه همه قربانیهای اعدام افراد بی نام و نشانی از محروم ترین لایههای اجتماعی هستند.
این شیوه قتل، نه فقط وحشت قربانی، که وحشت همه ما را دامن میزند و نامی جز ترور نمیتوان بر آن نهاد.
ما برای رهایی افسانه نوروزی از مرگ کوشیدیم. و پیروز شدیم، افسانه از مرگ رهید! اما درسهایی که از پرونده افسانه گرفتیم میتواند راهنمای تلاشهای آینده ما باشد و برای نجات اعظم و عباس و دیگر محکومان به مرگ بکار گرفته شود.
ما حتی اگر با «اعدام» مخالف بودیم، در دفاع از افسانه نوروزی مخالفت کلی با اعدام را مطرح نکردیم! چنانچه در دفاع از کبری رحمانپور نیز مخالفت اصولی با اعدام را مطرح نکردیم و فقط به مورد خاص پرونده او پرداختیم. ما با اعدام عاطفه هم مخالف بودیم و افسوس…
در مورد افسانه نوروزی، دادگاه که با فشار افکار عمومی ایران و جهان روبرو شده بود، چنان رای سازی کرد که افسانه اعدام نشود، اما نفی حکم اعدام محدود به همین پرونده مانده و مانعی برای قتل قانونی دیگران نباشد. بدین ترتیب، مادر مقتول افسانه را بخشید، و دادگاه چنین وانمود ساخت که سازش شخصی بین دو طرف دعوا بوده و هیچ ربطی به لغو اعدام ندارد! در نتیجه همه فریادهای ما در مخالفت با اعدام نیز در لابلای پرونده افسانه گم شد و راهی به پروندههای دیگر نیافت.
تلاشهای ما در نجات افسانه اگر چه کاملا به نفع افسانه و وکیل او بود، اما حتی کوچکترین تاثیری دردیدگاه این دو فرد نسبت به اعدام نداشت! افسانه نوروزی پس از آزادی به خبرنگاران گفته بود که دختر یک قصاب است و اگر شوهرش به او خیانت کند، او را به قتل میرساند! وکیل افسانه نوروزی نیز تلاشهای خود را در نجات جان افسانه نوروزی کاملا بیربط به مخالفت اصولی با اعدام میدید و در مصاحبه ای با یکی از اعضای مرکز فرهنگی زنان خود را آشکارا موافق مجازات اعدام اعلام کرد.
و حالا اعظم و عباس و دیگران پای چوبه دار ایستاده اند و ما برای نجات جان آنها تلاش میکنیم. آنچه از پرونده افسانه نوروزی آموختیم باید در پرونده اعظم و دیگر «محکوم به مرگ»ها بکار ببریم. عباس بیگناه نیست و انسانی را به قتل رسانده است. اما اگر قتل بد است، چرا ما باید عمل آنها را تکرار کنیم؟! چرا برای مجازات و بازپروری افراد مجرم و خطاکار را زندانی نکنیم؟ قتل حتی به شکل قانونی آن به رواج خشونت در جامعه میانجامد و فضای وحشت و ترور را دامن میزند ضمن اینکه هیچ دردی را از هیچیک از ما دوا نخواهد کرد.
اعظم قره شيران* زنی است ٣١ ساله، و مادر فرزندانی که در هفت سال گذشته که او در زندان بوده در بهزیستی بسر بردهاند و پس از قتل بظاهر قانونی مادرشان هم در بهزیستی خواهند ماند.
اعظم زن بیچارهای است که شوهرش او را به مردان دیگر اجاره میداده، همانطور که خانه اش را اجاره میداده، و اعظم در خدمت مردهای غریبه پول اعتیاد شوهرش و خرج خانه را با تن خویش تامین میکرده است. شما اسم زندگی را که اعظم داشته چه میگذارید؟!
یکی از آن مردانی که اعظم را اجاره کرده به او دل میبندد و تصمیم میگیرد او را از آن منجلاب نجات دهد. برای او و فرزندانش یک خانه میخرد و اعظم وفرزندانش به آن خانه نقل مکان میکنند. اعظم از شوهرش تقاضای طلاق میکند، و شوهر او نمیپذیرد و به سراغ او میرود … و در یکی از این مزاحمتها، درگیری پیش میآید، اعظم با چوبی بر سر شوهر میزند و عباس شوهر را خفه میکند.
اعظم برای نجات جان عباس، جرم همدستی در قتل را به عهده میگیرد که عباس «قصاص» نشود، اما متاسفانه هردو آنها محکوم به «قصاص» و «اعدام» میشوند! این در حالی است که اعظم حتی بر اساس قانون قصاص نیز مستحق مرگ نیست.
اعظم قرار است توسط مسئولین اجرای «قانون» و به نام حمایت از جان و مال من و شما بزودی «اعدام» شده وبه قتل برسد. آیا اعظم واقعا قاتل است، یا قربانی؟
اما چند نکته اصلی این قانون روشن نیست: اعظم چه خطری برای جامعه دارد؟ و چرا باید کشته شود؟
آیا جرم او سنگین تراز جرم سیستمی است که به پدرش اجازه داد او را در ١٧ سالگی به زور کتک به مردی که مورد علاقه اش نبود شوهر دهد؟ جرم او سنگین تر است یا جرم سیستمی که اختیارقانونی اعظم را بدست مرد معتادی به نام «شوهر» میسپارد که او را به مردان دیگر اجاره دهد؟ و آیا زمینه این جنایت را سیستمی فراهم نیاورده که هنگامی که اعظم راهی برای زندگی خویش به کمک مرد دیگری یافت، به او اجازه نداد که خودش را از دهشت زندگی شوهر معتاد و قواد خویش برهاند؟
این سیستم است که باعث شده اعظم همواره در ترور و وحشت به عنوان یک برده جنسی زندگی کند و همین سیستم اکنون به خشن ترین وجه او را ترور کرده و به قتل میرساند.
آیا با مرگ زن بیچاره و بدبختی مثل اعظم جامعه برای زندگی من و شما جای بهتری میشود؟
آیا عباس باید به قتل برسد و زندانی کردن او برای مجازاتش کافی نیست؟
چرا قتل و مرگ داروی درمان دردهای اجتماعی ما شده است!؟
آیا «اعدام» میتواند معنا داشته باشد؟
این قانون با چنان خشونتی اعمال میشود که حتی اعظم که در قتل شوهرش نقش نداشته و حداکثر او را میتوان به معاونت در قتل محکوم کرد، به شدید ترین وجه مجازت شده و محکوم میشود که به قتل برسد. قصاص را حتی اگر بپذیریم که قتل یک نفر در مقابل یک نفر است، چرا اعظم باید در کنارعباس کشته شود؟!
این قانون که قتل با حکم دادگاه را تطهیر میکند، به نفع کیست؟ کاش همه ما به صدای بلند از خودمان بپرسیم چه کسی از کشتن انسانها سود میبرد؟!
اگر کشتن خوب است، چرا آن را غیرقانونی میکنیم؟ و اگر بد است، چرا آن را به اسم قانون اجرا میکنیم؟
اینکه قتلی به نام قانون صورت میگیرد، وحشت انگیز است. چه قانونی میتواند کراهت قتل را پنهان سازد؟
آیا شما حاضرید طناب دار را دور گردن اعظم و عباس بیاندازید و طناب را بالا بکشید؟ آیا میتوانید شاهد جان دادن آنها باشید؟ آیا به دیگری وکالت میدهید که از جانب شما این دو نفر را به قتل برساند، و به جای شما لحظههای جان دادن آنها را تماشا کند؟ شما وکالت داده اید! قانون به نام شما و من این قتلها را انجام میدهد. هنگام آن رسیده که خود را از همدستی با آنچه که نادرست مییابیم، کنار بکشیم و به صدای بلند با قانون «اعدام» مخالفت کنیم.
قتل به نام قانون معنایی ندارد، «اعدام» واژه بی سرو ته و بی معنایی است که میخواهد به قتل ظاهر قانونی ببخشد و آن را تطهیر کند و ما این تطهیر قتل و آدمکشی را نمیپذیریم. ما به کمک هم میتوانیم و باید بتوانیم که زشتی قتل به شیوه قانونی را افشا سازیم.
کاش به جای پاک کردن صورت مساله دردهای اجتماعی و حذف این قربانیهای محروم و بیچاره از صحنه اجتماع، به فکر چاره اصولی باشیم!
کاش اعظم اعدام نشود و بتواند روزی زندگی آرامی را که آرزو داشت در کنار فرزندانش داشته باشد.
و ای کاش روزی واژه «اعدام» از فرهنگ قضائی ما حذف شود.
———–
* به نقل از سایت زنان ایران
http://www.womeniniran.net/archives/FSR/001761.php