کشتار و اعدام “بچه های پژاک” بدست حکومت
نگاهی به مساله کودکان سرباز در ایران – بخش سه
بخش های پیشین این مطلب با عنوان های «بچه های بسیجی»(1) و «عملکرد رژیم در کشتار نوجوانان هوادار سازمان مجاهدین خلق»(2) به بررسی کوتاهی از عملکرد جمهوری اسلامی دررابطه با کودکان سرباز در بسیج مستضعفین و دانش آموزان هوادار سازمان مجاهدین خلق اختصاص داده شده بود. در اینجا نگاه کوتاهی به شیوه برخورد حکومت جمهوری اسلامی با هواداران نوجوان حزب حیات آزاد کردستان، پژاک، ارائه می شود. در بخش های آینده این نوشتار، عملکرد سازمان مجاهدین خلق و پژاک در زمینه سربازگیری کودکان مورد توجه قرار خواهد گرفت.
ضرورت توجه فوری: طرح جاری حکومت برای نابودی پژاک
وضعیت و سرنوشت کودکانی که با پژاک همکاری می کنند درحال حاضر بویژه بشدت نگران کننده است زیرا که حکومت جمهوری اسلامی تصمیم قطعی به حذف فیزیکی کامل پژاک در سال جاری گرفته است. حکومت با لشکرکشی به منطقه در حال عملی کردن این تصمیم است و هم اکنون از پژاک به عنوان “درحال انحلال” نام می برد و هدف عملیات را “انهدام” آن اعلام می نماید.
“یک مقام ارشد نظامی با اشاره به استمرار فعالیتهای تروریستی گروهک در حال انحلال پژاک، گفت: عملیات تهاجمی و انهدامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علیه ضدانقلابهای آمریکایی پژاک در نوار مرزی شمال عراق و ایران تا زمانی که دولت مرکزی عراق و اقلیم کردستان در مرز مشترک مستقر نشوند، ادامه خواهد داشت. وی پیرامون عملیات انهدام گروهک تروریستی پژاک تصریح کرد: دولت عراق باید با استقرار نیروهای انتظامی و نظامی دولت مرکزی یا اقلیم کردستان در مرز مشترک کردستان عراق و ایران مسئولیت حفاظت از مرزهای مشترک را بپذیرد.”(3)
سیاست سرکوب و کشتار اعضای پژاک با هدف نابودی کامل بدون هیچگونه رحم و شفقت دنبال می شود و فرصت زمین گذاردن اسلحه به طرف مقابل داده نمی شود. چرا؟ این پرسشی است که متاسفانه مطرح نمی شود.
هم اکنون حکومت جمهوری اسلامی در طرح مشابهی برای خنثی کردن فعالیت های پایگاه سازمان مجاهدین خلق به نام کمپ اشرف در عراق متفاوت عمل می کند و به اعضای مجاهدین فرصت بازگشت می دهد. وزیر اطلاعات به طور رسمی اعلام نمود که “با آن دسته از اعضای گروهک منافقین که از این گروهک جدا و یا از ارودگاه اشرف فرار کرده اند و به دامان نظام جمهوری اسلامی ایران بازمی گردند، با عطوفت اسلامی رفتار میشود.”(4)
چرا اینگونه بخشش شامل حال آن دسته از اعضای پژاک که اسلحه را زمین می گذارند، نمی شود؟ بویژه چرا به کودکان هوادار پژاک هیچ فرصتی برای دوری جستن از میدان درگیری و ادامه ی زندگی داده نمی شود؟
محمد بادوزاده، 16 ساله، یکی از کودکانی است که به تازگی در حمله نظامی حکومت به قندیل جان باخت. اگر به زندگی کوتاه او بنگریم، می بینیم که در حقیقت، این کودک قربانی سیاست های نادرست و ندانم کاری های حکومت جمهوری اسلامی در منطقه کردستان شد. این پسربچه 16 ساله به جای آنکه در کنار خانواده زندگی کند و اوقات فراغت را به ورزش و تفریح بگذراند و در نگاه به آینده به فکر دانشگاه و یا آموزش حرفه ای باشد، شاهد فروپاشی اعضای خانواده و کشته شدن و مرگ اعضای نزدیک خانواده اش بوده است. “پدرش «جهانگیر بادوزاده» از سال 1382 در زندان ارومیه است. حکم بدوی او اعدام بود، اما در تجدید نظر به حبس ابد تبدیل شد. خواهر محمد در اعتراض به حکم اعدام پدر، خود را به آتش کشید و جان سپرد. یک برادر او هم در درگیری با نیروهای امنیتی در مهاباد کشته شده است. محمد دو سال قبل همراه مادرش به قندیل میآیند. دایه توران (مادرش) هم دو ماه پیش سرطان میگیرد و فوت میکند. و حالا محمد…”(5)
متاسفانه حکومت هیچ مسئولیتی در قبال خانواده هایی مثل خانواده محمد نپذیرفته است. حتی پس از فاجعه های پی در پی در زندگی محمد، جای نهادهای دولتی و غیردولتی که حمایت از او را به عهده بگیرد و او را به ادامه درس و تحصیل و حرفه یابی تشویق کند، خالی بوده است. و اینست که در نبود نهادهای دولتی و مدنی که به یاری خانواده ها و کودکان بشتابند، کودکی مثل او اسلحه به دست می گیرد تا شاید احساس امنیت، در جمع بودن، آینده نگری و برای آینده مبارزه کردن را به زندگی اش بازگرداند.
برخورد جمهوری اسلامی با کودکان هوادار پژاک
نگاهی به «اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون»(6) و مقایسه آن با رفتاری که حکومت جمهوری اسلامی ایران در برخورد با کودکان هوادار پژاک در پیش گرفته است، نشان می دهد که عملکرد حکومت جمهوری اسلامی تقریبا در همه زمینه ها کاملا متضاد با این اصول و راهکارهاست.
بطور مشخص، این سند از سه محمور عمده اصول و راهکارها صحبت می کند که یک- در جهت پیشگیری از سربازگیری کودکان، دو- برای پایان خدمت آنها، و سه- در راستای فراهم نمودن امکان بازپذیری آنها در جامعه است. بررسی عملکرد حکومت جمهوری اسلامی نشان می دهد که همواره عکس این سه محور عمده در عمل پیاده شده است. نگاهی کوتاه به عملکرد حکومت در این سه زمینه نشان می دهد که جمهوری اسلامی:
1- به جای پیشگیری از سربازگیری کودکان، زمینه سربازگیری کودکان را فراهم ساخته است.
2- به جای تشویق پایان خدمت سربازی کودکان، همه راهها را به روی آنها بسته و راهی جز ادامه خدمت سربازی در پژاک برای آنها باقی نمی گذارد.
3- به جای فراهم آوردن شرایط بازپذیری اجتماعی برای کودکانی که اسلحه را زمین می گذارند، آنها را اعدام می نماید.
در اینجا تلاش می شود که شیوه های مشخص عملکرد حکومت در این سه محور عمده با ارائه نمونه های مشخص بررسی شود.
1- تشویق غیرمستقیم کودکان به مبارزه مسلحانه
( به جای پیشگیری از سربازگیری کودکان )
حکومت جمهوری اسلامی به جای پیشگیری از سربازگیری کودکان، چنان شرایطی در کردستان فراهم آورده است که کودکان تشویق می شوند که اسلحه به دست بگیرند و به مبارزه مسلحانه روی آورند.
در راستای اقداماتی که حکومت ها در پیشگیری از سربازگیری کودکان می توانند انجام دهند، «اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون» چنین بیان می دارد:
“در برنامه های برای کودکان، توجه ویژه باید صرف آنهایی شود که بیشتراز همه در معرض خطر سربازگیری قرار دارند: کودکان در مناطق درگیری، کودکان (بویژه نوجوانان) جدا شده از یا بدون خانواده، از جمله آنهایی که در پرورشگاه ها هستند، دیگرگروه های به حاشیه رانده شده (مانند کودکانی که در خیابانها کار یا زندگی می کنند، برخی اقلیت های خاص، پناهندگان و رانده شدگان داخلی)، و کودکانی که از نظر اقتصادی و اجتماعی محروم هستند.
– ایجاد نقشه خطر می تواند به شناسایی گروه های در معرض خطر کمک کند، از جمله شناسایی مناطقی که نبرد در آنجا متمرکز شده، سن کودکان که در ارتش بکار گرفته می شود و نوع خطرهایی که در پیش رو دارند، و همچنین افرادی که عاملین اصلی سربازگیری هستند؛
– احترام به قوانین انسان دوستانه باید ترویج شود؛
– داوطلب شدن در نیروهای مسلح اپوزیسیون می تواند با پرهیزجستن از آزار یا حمله به کودکان، خانه ها و خانواده های آنان کاهش داده شود.”(6)
آیا در ایران توجه ویژه صرف کودکانی می شود که بیشتر از همه در معرض خطر سربازگیری قرار دارند؟ آیا اقلیت های خاص، و کودکانی که از نظر اقتصادی و اجتماعی محروم هستند توجه ویژه به خود می بینند؟ نگاهی به وضعیت کردستان و بویژه کودکانی که جذب پژاک می شوند بخوبی نشان می دهد که چقدر حکومت جمهوری اسلامی در این زمینه ها بی توجهی نموده و با محروم نگاه داشتن استان کردستان و بی توجهی اقتصادی به مناطق مرزی، زمینه سربازگیری کودکان در کردستان را فراهم آورده است.
*وضعیت ویژه کردستان
استان کردستان از چند جهت موقعیت کاملا ویژه ای دارد. مردم بومی این سرزمین کرد هستند و به زبان کردی صحبت می کنند. برای بسیاری ازآنان فارسی زبان دوم است و یا اصلا زبان فارسی را بلد نیستند. تبعیض فرهنگی و بی اعتمادی حکومت مرکزی به مردم محلی و در نتیجه دخالت ندادن مردم کرد در اداره امور محلی خویش یکی از موارد نارضایتی مردم کردستان است. عامل اصلی نارضایتی بخش عمده مردم کردستان، وضعیت نابسامان و محرومیت های اقتصادی و تنش های سیاسی است اما طبیعی است که دخالت دادن مردم کرد در اداره امور محلی به توسعه اقتصادی و انسانی استان کمک خواهد نمود.
آ- محرومیت اقتصادی
“استان کردستان در شاخص های مختلف اقتصادی،اجتماعی وفرهنگی در رده های آخر استان های کشور قرار دارد. به عنوان یک شاخص کلیدی می توان به درآمد سرانه اشاره کرد، که بر اساس نتایج حساب های منطقه ای سال 1385 میزان درآمد سرانه استان کردستان برابر 15.700.000 ریال (یک میلیون و پانصد و هفتاد هزار تومان) در سال بوده ، در حالی که میانگین کشوری آن حدود 33.800.000 ریال (سه میلیون و سیصد و هشاد هزار تومان) است… و ازحیث این شاخص،استان رتبه 29 را در کل کشور به خود اختصاص داده است. از طرف دیگر سهم استان کردستان ازکل تولید ناخالص داخلی کشور در سال 1385 تنها حدود95/0 درصد یعنی کمتر از یک درصد بوده است، واز این لحاظ حائز رتبه 23 در کل کشور است. و بر اساس آمارها ، استان کردستان در پایان سال 1388حدود27درصد از راه های اصلی و فرعی و روستایی برخوردار بوده .. که از این حیث استان کردستان رتبه 29 را در کل کشور به خود اختصاص داده است…می توان گفت ، اثرات وقفه عمران در سال های اول انقلاب و عدم زیر ساخت های قبل از انقلاب در سال های گذشته بخصوص در بخش عمران و راه های ارتباطی اصلی و فرعی و روستایی در سال های اخیر خود را نشان داده است.”(7)
دقت کنیم که ایران اکنون دارای 31 استان است و استان کردستان رتبه 29 در شاخص درآمد سرانه را دارد یعنی یکی از فقیرترین و محروم ترین استان های کشور است.
سیاست های حکومتی در محروم نگاه داشتن استان کردستان کاملا در تضاد با این راهکار «اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون» است که “در برنامه های برای کودکان، توجه ویژه باید صرف آنهایی شود که بیشتراز همه در معرض خطر سربازگیری قرار دارند: کودکان در مناطق درگیری، کودکان (بویژه نوجوانان) جدا شده از یا بدون خانواده، از جمله آنهایی که در پرورشگاه ها هستند، دیگرگروه های به حاشیه رانده شده (مانند کودکانی که در خیابانها کار یا زندگی می کنند، برخی اقلیت های خاص، پناهندگان و رانده شدگان داخلی)، و کودکانی که از نظر اقتصادی و اجتماعی محروم هستند.”(6)
ب- تنش های سیاسی
منطقه کردستان که در بخش مرزی کشورهای ایران، عراق، ترکیه و سوریه قرار دارد همواره شاهد ناآرامی های سیاسی و درگیری مسلحانه با حکومت های این کشورها بوده است. پس از انقلاب 1357، منطقه کردستان ایران بویژه شاهد درگیری های خونین گروه های مسلح اپوزیسیون با حکومت جمهوری اسلامی بوده است. جنگ ایران و عراق نیز علاوه بر ضایعات اقتصادی فراوان، باعث شد که بازگرداندن ثبات وآرامش نسبی به کندی صورت پذیرد. پس از پایان جنگ ایران و عراق، جنگ و ناآرامی و درگیری مسلحانه در کردستان پایان نیافت. حتی پس از برقراری حکومت خودمختار کردستان در عراق، برخی گروه های مسلح به فعالیت های خود در کردستان ایران ادامه دادند.
اگر قرار باشد حکومت جمهوری اسلامی به «اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون» عمل کند که می گوید “ایجاد نقشه خطر می تواند به شناسایی گروه های در معرض خطر کمک کند، از جمله شناسایی مناطقی که نبرد در آنجا متمرکز شده” (6) بایستی همه استان کردستان و بویژه منطقه مرزی را در نقشه خطر قرار دهد و توجه ویژه به این استان مبذول نماید.
نیز حکومت اگر باور داشته باشد که “داوطلب شدن در نیروهای مسلح اپوزیسیون می تواند با پرهیزجستن از آزار یا حمله به کودکان، خانه ها و خانواده های آنان کاهش داده شود.”(6) ازسیاست بمباران منطقه که در سرکوب کنونی نیروهای پژاک در پیش گرفته، دست بر می دارد.
پ- قانون گریزی در منطقه مرزی
منطقه مرزی کردستان همواره شاهد تنش های سیاسی و آمد و شد نیروهای مسلح حکومتی و اپوزیسیون بوده است. هر که زور بیشتری داشته، دیگری را بیرون رانده و خود در همان نقطه محلی – ولو برای مدتی کوتاه – حکم رانده است. نتیجه اینگونه درگیری های سیاسی هیچگاه به نفع مردم کردستان نبوده است. حتی هنگامی که حکومت مرکزی پیروز می شده نیروهای نظامی خود را در منطقه مستقر نموده و حکمرانی در محل برسرکار نهاده اما بهبود چندانی در وضعیت مردم کرد حاصل نشده است. از این روست که بی اعتمادی کردها به حکومت ها و قانون آنها شدت یافته است.
گذشته از آن، رفت و آمد و همیاری کردهای کشورهای مختلف با همدیگر برقرار بوده و قوانین دست و پاگیر کشورها و از جمله مرزبندی های آنان فقط به دشواری زندگی کردها افزوده است.
کردستان استان بسیار محرومی است که یافتن شغل درآمد زا در آن برای مردم محروم بسیار دشوار است. یکی از راههای کسب در آمد در این منطقه مرزی واردات و صادرات کالا بوده است که معمولا بدون اخذ اجازه رسمی حکومت انجام می گرفته و قانون بدان نام “قاچاق” کالا داده است. این واقعیت ها عادت به قانون شکنی و بی احترامی به قوانین حکومت مرکزی را به مردم آموخته است بطوریکه اکنون مردم فقط هنگامی قانون را رعایت می کنند که واقعا خود را مجبور به اطاعت یابند زیرا قانون نسبتی با اخلاق و شیوه زندگی مردم ندارد، بلکه حکومت به زور قدرت نظامی آمده و برای حفظ قدرت سیاسی خود می کوشد و یک سری قوانین برای حفظ قدرت خود وضع کرده در حالیکه در عمل برای همه آشکار است که خدمتگزار مردم نبوده است. حتی منابع رسمی اذعان دارند که نیاز شدید برای برنامه ریزی دولتی و اقدامات حکومتی در راه بهبود وضعیت اقتصادی، امنیت سیاسی و جلب اعتماد مردم محلی وجود دارد.(8)
ت – فرهنگ بزرگداشت «پیشمرگه» و انتقامجویی
وضعیت ویژه کردستان متاسفانه یک مساله تاریخی است که پس از انقلاب سال 1357 نه تنها بهبود نیافته بلکه جنگ و تنش های سیاسی و دشواریهای اقتصادی بدان شدت بخشیده است. حکومت روی اهمیت سیاسی این منطقه تاکید دارد، اما در عمل به آبادسازی کردستان و رفاه مردم آن بی توجه است. بی توجهی حکومت به وضعیت مردم و استفاده سیاسی از سرزمین کردستان و لشکرکشی در آنجا بدون توجه به قربانی شدن مردم کار را بدانجا رسانده که مخالفت با حکومت و مبارزه مسلحانه تبدیل به یک ارزش شده است. واژه “پیشمرگه” مفهوم افتخار و صداقت و از خودگذشتگی و سربلندی را در خود دارد و در فرهنگ مردم کرد نسبتی با واژه های “تروریست” و “سرباز” و … ندارد.
افزون بر آن، در دست داشتن اسلحه احساس قدرت را با خود بهمراه می آورد. متاسفانه هنگامی که زمینه اقدام موثر مدنی کمرنگ می گردد، زمینه برای رشد حس نفرت و انتقامجویی آماده می گردد. برای پسربچه نوجوانی مانند محمد بادوزاده که در اوج رشد و بلوغ احساسی است، هنگامی که می بیند یک برادرش به دست نظامیان حکومت جان باخته، پدرش زندانی حکومت است، خواهرش از رنج و ستم حکومتی خودسوزی کرده و … حس نفرت و انتقامجویی بسرعت رشد یافته و بر احساسات دیگر و بر هر منطقی غلبه پیدا می کند. در زمینه چنین فرهنگی است که متاسفانه زمینه برای تشویق کودکان به مبارزه مسلحانه و پیوستن به صف پیشمرگه ها هموار می گردد.
*وضعیت ویژه بچه های پژاک
اگر کودکان هوادار سازمان مجاهدین خلق همه از قشر متوسط و مرفه بودند و به خاطر شور جوانی و فضای پرالتهاب سیاسی و به شیوه ایدئولوژیک جذب سازمان مجاهدین شدند، کودکان هوادار پژاک بیشتر از قشر محروم جامعه اند و به خاطر فشارهای اقتصادی و اجتماعی و نداشتن هیچ راه امید دیگری به پژاک روی می آورند. افزون بر آن، منطقه ی خطر سربازگیری کودکان توسط پژاک یک منطقه جغرافیایی خاص است که در منطقه مرزی متمرکز شده است، بر عکس منطقه سربازگیری سازمان مجاهدین خلق که به وسعت همه کشور ایران بود و در همه سطوح طبقاتی جریان داشت. هواداران سازمان مجاهدین پول و خانه و امکانات هم در اختیار سازمان می گذاشتند، در حالیکه بسیاری از هواداران پژاک به خاطر نداشتن پول و خانه و امکانات جذب این سازمان می شوند. این ویژگی ها بدین معناست که بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی کردستان در پیشگیری از سربازگیری کودکان تاثیر بسزائی خواهد داشت.
حکومت اقدامات لازم برای پیشگیری از سربازگیری کودکان را باید به عمل آورد، از جمله “دسترسی به آموزش، از جمله آموزش متوسطه و حرفه ای، باید برای همه کودکان ترویج شود، از جمله کودکان پناهندگان و رانده شدگان داخلی.
– فرصت ها یا تدارکات اقتصادی مناسب نیز لازم است که برای کودکان یا خانواده هایشان در نظر گرفته شود.”(6)
نگاهی به وضعیت خانوادگی و تحصیلی برخی از کودکان عضو پژاک بیاندازیم و خواهیم دید که همه این کودکان از همه گونه “فرصت ها یا تدارکات اقتصادی مناسب” محروم بوده اند.
محمد بادوزاده، کودکی که در 16 سالگی در درگیری مسلحانه کشته شد، نمونه ای از این کودکان محروم است که خانواده اش با زندانی شدن پدر بدون درآمد مانده و محمد به عنوان یک کودک به دنبال برادر بزرگتر و به همراه مادر خود به منطقه قندیل رفته و تفنگ به دست گرفته است چرا که هیچ راه دیگری در مقابل خود ندیده است.
شیرین الم هوئی (علم هولی) “وقتی که بازداشت شد، زبان فارسی بلد نبود. ایشان کرد است و در هنگام دستگیری کاملا بیسواد بود. فقط یک دوره کوتاهی نهضت سواد آموزی رفته بود و یادگرفته بود که اسمش را امضا کند… او از خانواده بسیار فقیری است که در منطقه ماکو زندگی می کنند. پدرش چندتا گوسفند داشته که می چرانده اند و به این ترتیب پنج شش تا بچه و پدر و مادر زندگی می کرده اند. در نهایت خانواده بسیار فقیری اند.”(9)
حسین خضری “در کودکی از تحصیل محروم شده و به اجبار فقر و فشار، کودک کار شده است. او توسط پدرش از کودکی مجبور به قالیبافی شده و بخشی از تامین معاش خانواده به عهده ی ایشان بوده است. به خاطر شرایط نامناسب کار در کارگاه قالیبافی، موکل من حدود 70 درصد از بینایی خود را از دست می دهد. ایشان چندین بار فرار می کند که باز به خانه برگردانده می شود. تا اینکه گروهی به نام حزب حیات آزاد کردستان، پژاک، که با جمهوری اسلامی ایران در عناد بوده، وقتی می بینند که نوجوانی بی پناه است، او را جذب می کنند. در واقع رفتن حسین به سوی این گروه از روی عمد و آگاهی نبوده، بلکه فقط به خاطر رسیدن به رفاه نسبی بوده است.”(10)
*سیاست حکومت: کشتار پیش از آبادسازی
حکومت جمهوری اسلامی می تواند ابتدا با یک سری اقدامات در راستای توسعه استان و بهبود وضعیت اقتصادی و اشتغال مردم کردستان چشم انداز مثبتی از زندگی به کودکان نشان دهد تا آنها جذب گروه های مسلح نشوند. حکومت می تواند با افزایش سطح رفاه و امکانات اقتصادی برای مردم کرد نشان دهد که حکومتی است که خدمتگزار مردم کردستان است تا بتواند به تدریج به مردم منطقه بباوراند که احترام به قانون یک ارزش است و سپس می تواند این توصیه را که “احترام به قوانین انسان دوستانه باید ترویج شود.”(6) را به کار ببندد.
اما جمهوری اسلامی سیاستی برعکس اتخاذ نموده و قرار است ابتدا کودکان پژاک را همراه با دیگر اعضای پژاک به قتل برساند، سپس شاید در راه توسعه کردستان بکوشد. “حضور اعضای این گروهک تروریستی در مرزهای شمال غرب کشور سبب دشواری خدمات رسانی به مناطق محروم مرزی می شد به طوری که ساکنان این استان ها و شهرستان ها از کمترین امکانات آموزشی، صنعتی و … نیز بی بهره بودند ولی بعد پاکسازی این مناطق از لوث وجود اشرار امکان خدمات رسانی فراهم می شود.”(11)
بنا به «اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون»، طرفهای درگیر بویژه باید تلاش کنند که کودکان در درگیری ها آسیب نبینند و فرصت و موقعیت گریز از منطقه درگیری را داشته باشند، از جمله اینکه “همه طرفهای درگیری باید پیمان کتبی ببندند که شامل تعهد برای برقرارساختن یک سن حداقل برای سربازگیری باشد.”(6) کاش حکومت جمهوری اسلامی و پژاک برسر نجات جان کودکان از این مهلکه توافق می کردند و کودکان هوادار پژاک می توانستند منطقه درگیری را ترک کنند بدون آنکه مورد شکنجه و مجازات اعدام حکومت قرار گیرند.
2- بستن گزینه پایان خدمت به روی کودکان سرباز
( به جای پایان خدمت کودکان سرباز )
محور دوم «اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون» برروی اقدامات لازم برای پایان دادن به خدمت سربازی کودکان و نیز رسیدگی به وضعیت بهداشت و سلامت آنان و رفتار مناسب جهت حفظ ارج و کرامت انسانی آنها از جمله رازداری صحبت شده است. و نیز اینکه “اقدمات ویژه یاری رسانی و حفاظت باید برای کودکان و بزرگسالانی که در سن کودکی سربازگیری شده اند صورت پذیرد.”
حکومت جمهوری اسلامی به جای اینکه به کودکان و بزرگسالانی که در سن کودکی سربازگیری شده اند کمک کند که اسلحه را زمین گذاشته و به زندگی عادی بازگردند، آنها را دستگیر می نماید، شکنجه می کند، و سپس وادار به اعتراف راست یا دروغ نموده و آنها را اعدام می کند.
حسین خضری در کودکی به پژاک می پیوندد. “آن گروه وقتی که می بینند حسین هیچ تخصصی ندارد، او را در بخش آموزش قرار می دهند. حسین پس از چند سال که به بلوغ فکری می رسد، تصمیم می گیرد که ازدواج کند و یک زندگی معمولی را شروع کند. و چون اقدامی علیه جمهوری اسلامی انجام نداده بوده، تصمیم می گیرد به ایران بازگردد و خودش را معرفی کند که در مراجعت به ایران دستگیر می شود.”(10) مقامات امنیتی- قضائی جمهوری اسلامی حسین خضری را با وعده عروسی مجبور به اعتراف دروغین نموده و براساس آن، وی را محکوم به اعدام کردند. حکم اعدام حسین خضری چند ماه پیش، در ژانویه 2011، اجرا گردید.
گزینه پایان خدمت به روی همه اعضای پژاک، از کودک گرفته تا بزرگسال، بسته است. و چه بسا برخی از این بزرگسالان، از شیرین الم هوئی و زینب جلالیان تا شیرکو معارفی و احسان فتاحیان، بزرگسالانی هستند که در کودکی سربازگیری شده اند. بهرحال، شیرکو معارفی نیز اسلحه خود را زمین گذاشت(12)، با این وجود به عنوان “محارب” به اعدام محکوم شده است.
به نظر می رسد که جمهوری اسلامی تنها گزینه پایان خدمت را برای اعضای پژاک – در هر سن و سالی که باشند – پایان زندگی آنها می داند و بس. حکومت جمهوری اسلامی در عمل نشان داده است که هیچ راه حل دیگری را که شامل حق ادامه زندگی باشد برای کردهایی که در سن کودکی اسلحه بدست می گیرند، نمی پذیرد.
اگر محمد بادوزاده از وضعیت زندگی در قندیل بیزار می شد و می خواست به زندگی عادی برگردد، آیا راهی برای او وجود داشت؟
آیا برای کودکان دیگری که اکنون از جنگ و درگیری بیزار شده و آرزوی زندگی عادی دارند، امیدی هست؟ راهی هست؟
چنین به نظر می رسد که طرح مسئولین جمهوری اسلامی برای “انهدام” پژاک در حقیقت نقشه قتل همه اعضای آن از کودک و بزرگ است.
این نقشه قتل پیش از این به شیوه به ظاهر قانونی صدور حکم اعدام توسط دستگاه قضائی برای تک تک دستگیر شدگان پژاک انجام می گرفت. ولی اکنون با شیوه سرکوب خشونت بار و حمله نظامی همراه شده است. متاسفانه سکوت عمومی جامعه دست حکومت را در این زمینه باز گذاشته است زیرا که به نظر می رسد حکومت با تبلیغات خویش قضیه را کاملا سیاسی جلوه داده و جنبه بیرحمانه و غیرانسانی قتل و کشتار بویژه در مورد کودکان را پوشانده است.
*دادگاه برای کودکان مجرم
همه کودکان معصوم نیستند. برخی از کودکانی که اسلحه به دست می گیرند تبدیل به موجودات بیرحم شده و دست به جنایت می زنند.(13) اتهام و جرم همه افراد جنایتکار باید در دادگاه بررسی شود. در مورد کودکان، باید سن آنها مورد توجه قرار گرفته و با توجه به مقررات ویژه دادگاه کودکان محاکمه شوند.
در جمهوری اسلامی ایران متاسفانه وضعیت چنین است که دادگاهی که به بررسی اتهام و جرم مخالفین سیاسی می پردازد، با نگاهی جانبدار و امنیتی به مجرم نگریسته و بیطرفی قضائی را رعایت نمی کند. این قضیه بویژه در مورد اعضا و هواداران پژاک بسیار پررنگ است و این افراد معمولا در دادگاهی ناعادلانه محاکمه می شوند که قاضی به جای بیطرفی نقش دادستان و گوینده نیروهای اطلاعاتی-امنیتی را به عهده گرفته و با برخورد بسیار جانبدار تلاش در حذف فیزیکی متهم تحت عنوان قانونی اعدام دارد. من به تجربه در طول پیگیری جزئیات پرونده های برخی جوانان کرد محکوم به اعدام از نزدیک و گفتگو با وکلای آنها – از جمله وکلای شیرین علم هوئی(9)، حسین خضری(10)، شیرکو معارفی (12) و حبیب الله لطیفی(14) – دریافته ام که دستگاه قضائی جمهوری اسلامی ایران با همه ایراداتی که دارد، باز همان هم برای متهمان کرد دور از دسترس است و آنان به جای برخورد حقوقی با برخورد امنیتی روبه رو می شوند. برای متهمان سیاسی کرد، این نیروهای امنیتی هستند که دستگاه قضائی را می چرخانند. قاضی در حقیقت نماینده نیروهای امنیتی است و از این رو سیستم قضائی در برخورد با کردها نه تنها بشدت جانبدار است، بلکه خشونت ویژه ای در اعتراف گیری به زور و مجازات متهمین بکار می برد. گاه اگر وکیل مدافع می تواند کاری در جهت نجات جان موکل خود از اعدام انجام دهد، در مرحله ای است که پرونده به تهران آمده است.
در سیستم قضائی جمهوری اسلامی ایران از دادگاه ویژه برای کودکان زیر 18 سال خبری نیست و سن آنها در نظر گرفته نمی شود. از این رو می توان انتظار داشت که چنین دادگاه هایی کودکان هوادار پژاک را نیز به اعدام محکوم نماید.
*نابودکردن ظرفیت های مدنی و تشویق به خشونت
حکومت می تواند برای دور نگاه داشتن کودکان از خشونت از ظرفیت های موجود محلی استفاده کند.
“در مواردی که درسترسی به ساختارهای دولتی یا دیگر ساختارهای محلی وجود دارد، ظرفیت های موجود برای پاسخگویی باید گنجانیده شود و (در صورت لزوم) تقویت گردد.”(6)
متاسفانه حکومت جمهوری اسلامی نه تنها در این راستا به وظایف خویش برای پایان دادن به خشونت در کردستان عمل نمی کند، بلکه با درپیش گرفتن سیاست انتقامجویی و خشونت حداکثری به کینه و نفرت مردم کردستان علیه حکومت دامن می زند. حکومت چنان بی پروا و بدون بهانه دست به خشونت می زند که به نظر می رسد که آگاهانه در راه نابود کردن ظرفیت های موجود مدنی گام برمی دارد و هدفی جز برقراری حکومت وحشت و ترور در منطقه ندارد. با چنین سیاست هایی است که حکومت در عمل زمینه های سربازگیری کودکان را بیشتر فراهم می سازد به جای آنکه گزینه هایی بهتر از مبارزه مسلحانه بدانها ارائه نموده و آنها را تشویق نماید که اسلحه را زمین بگذارند.
اعدام فرزاد کمانگر نمونه بکارگیری خشونت به جای سیاست اعتمادسازی است که نتیجه آن دلسردسازی مردم از کنش مدنی و سوق دادن آنها بسوی خشم و انتقامجویی بود. این معلم جوان هیچ جرمی نداشت. وکیل او بر بی اساس بودن اتهامات وارده و بیگناهی کامل او پای می فشرد تا حدی که شرافت حرفه ای خود را به عنوان یک حقوقدان مایه می گذاشت “اگر سر سوزنی دلیل پیدا شود که این اتهامات درست بوده است، من حاضرم هر گونه مجازاتی که دستگاه قضایی برایم در نظر بگیرد را بپذیرم.”(15)
حکومت به فرزاد اتهام همکاری با پژاک را زد. دلیل واقعی اعدام فرزاد کمانگر پس از اعدام وی در کمال بیشرمی توسط روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران اعلام شد: “حسب بررسیهای به عمل آمده یکی از برادران فرزاد کمانگر به (نام) شیرزاد، در سلیمانیه عراق فعالیت حزبی میکند و سابقه محکومیت به علت همکاری با گروهک پ. ک. ک را دارد.”(16)
بدین ترتیب، دستگاه قضائی که دستش به شیرزاد کمانگر نمی رسید، برادر او را بدون هیچ دلیلی فقط به جرم اینکه برادر شیرزاد کمانگر بود، اعدام کرد. این زورمداری و پیشدستی در اعمال خشونت و انتقامجویی به قیمت فداکردن جان یک شهروند مسالمت جو که با وسوسه پیوستن به پژاک روبرو شده اما کنش مدنی و فرهنگی را در زندگی خویش برگزیده بود، چه پیامی می تواند دربر داشته باشد؟
آیا پیام چنین عملکردی برای نوجوانان و جوانان کرد جز اینست که پیامد کنش مدنی به شیوه فرزاد کمانگر در حکومت جمهوری اسلامی اعدام است؟ که اگر فرزاد کمانگر کتاب در دست گرفته راه بهتری از شیرزاد کمانگر که اسلحه در دست گرفته انتخاب نکرده است؟ که هر که زورش بیشتر است حرف آخر را می زند؟ عملکرد حکومت متاسفانه این پیام را نیز برای نوجوانان و جوانان کرد در بر دارد که اگر یکی از اعضای خانواده آنها در پژاک فعال است، جان خود آنها توسط قوه قضائیه تهدید می شود و چه بسا همین احساس خطر انگیزه پیوستن آنها به پژاک گردد.
فرزاد می توانست نقش ارزنده ای در اجرای «اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون» ایفا نماید.
“- جایگزین هایی به جای با شکوه نمایاندن جنگ، از جمله تصویرهایی که در رسانه ها نشان داده می شود، می تواند به کودکان ارائه شود؛”(6)
“برنامه ها باید با جامعه محلی شکل بگیرد و بر مبنای امکانات موجود ساخته شود و زمینه موجود و اولویت های جامعه محلی، ارزش ها و سنت ها در نظر گرفته شوند.”(6)
“- برنامه ها فقط می تواند از طریق رابطه هایی براساس اعتماد و اطمینان شکل پذیرد. این برنامه ها نیازمند زمان و تعهد منابع یاری رسانی بوده و به همکاری مداوم و نزدیک میان همه عوامل نیاز دارد.”(6)
” منابع یاری رسانی جامعه محلی (مانند رهبران مذهبی، آموزگاران یا دیگران، بسته به وضعیت موجود) باید مورد استفاده قرار گیرند.”(6)
آموزگاری مانند فرزاد کمانگر اگر زنده می ماند دانش آموزانی تربیت می کرد که همانند خود او به کار فرهنگی و مدنی روی می آوردند. اما پیامد اعدام او این است که اکنون یک واحد از کردهای مسلح به نام “واحد فرزاد کمانگر” شکل گرفته که عملیاتی بر علیه سپاه پاسداران انجام می دهد.(17)
نمونه دیگر سیاست های دولت در این راستا، سرکوب شدید کنشگران مدنی و دستگیری و زندانی کردن آنها در کردستان است که حتی به فرار برخی از آنها از کشور انجامیده است. نبود هیچگونه آزادی برای فعالیت مدنی، در منطقه ای که سطح رفاه عمومی بسیار پایین و میزان نارضایتی عمومی بسیار بالاست، بطور معمول فضا را برای رادیکالیزه شدن و جذب نوجوانان و جوانان به گروه های مسلح آماده می کند.
3- حذف کامل فیزیکی به شیوه اعدام یا کشتار با بمب و اسلحه
( به جای بازپذیری در خانواده و زندگی اجتماعی )
کودکانی که به پژاک پیوسته اند و نیز بزرگسالانی که از کودکی سربازگیری شده اند، باید فرصت آن را بیابند که به زندگی عادی بازگردند. حکومت وظیفه دارد امکان بازپذیری آنان در جامعه را فراهم سازد.
“زمینه های لازم برای فعالیت های آموزشی باید چنان صورت گیرد که بازتاب دهنده این موارد باشد: از دست دادن فرصت های آموزشی در نتیجه مشارکت در درگیری مسلحانه؛ سن و مرحله رشد کودکان؛ و توان این فعالیت ها برای افزایش شکل گیری عزت نفس.”(6) شیرین الم هوئی پس از دستگیری به دنبال چنین فعالیت های آموزشی بود، درس می خواند تا وکیل شود. اما اعدام شد. این در حالیست که شیرین پیش از ارتکاب جرم دستگیر شد و اعدام او چیزی نبود جز خشونت بیرحمانه و غیرانسانی.
و حسین خضری می توانست آموزش های حرفه ای ببیند.” زمینه های لازم برای آموزش های حرفه ای مربوطه و فرصت های کاریابی، از جمله برای کودکان معلول، باید فراهم گردد.
– پس از پایان آموزش مهارت های حرفه ای، به شاگردان باید ابزار لازم، و در صورت امکان، وام های آغاز به کار و ترویج خودکفایی داده شود. “(6) و چه بسا با وامی که می گرفت، می توانست پس از عروسی زندگی خانوادگی مناسبی فراهم کند. اما حسین نیز بدون ارتکاب هیچ جرمی اعدام شد تنها به این دلیل که در کودکی به پژاک پیوسته بود.
کودکان فقیر و محرومی که وضعیت زندگی شان گزینه های پیش رویشان را بشدت محدود ساخته و در فضایی سرشار از فرهنگ خشونت سر از پژاک در می آورند، به خاطر پیامدهای همان فقر و محرومت کودکی است که در بزرگسالی اعدام می شوند.
کودکی مثل محمد بادوزاده حتی به بزرگسالی هم نمی رسد و در همان اوان نوجوانی قربانی حمله نظامی حکومت به کردستان می شود و جان می بازد. آیا محمد به یکباره در اثر یک انفجار جان باخت؟ آیا مجروح و زمین گیر شد و بر اثر خونریزی ذره ذره جان باخت؟ آخرین لحظه های زندگی او چگونه سپری شد؟ آیا سرنوشتی بهتر از این نمی تواند در انتظار کودکی مثل او باشد؟
نکته دردناک در حاشیه این است که این رهنمون که “فعالیت های تفریحی برای سلامت روان-اجتماعی ضروری است”(6) نه تنها اجرا نمی گردد، بلکه اعدام این کودکان به سلامت روان-اجتماعی همه مردم ایران و بویژه مردم کرد به شدت آسیب وارد می آورد.
*ادامه ی چرخه ی خشونت و کودکان سرباز در کردستان
حکومت جمهوری اسلامی می تواند نگاهی به تاریخ کردستان بیاندازد و بسادگی دریابد که تا وضعیت مردم بهبود نیابد، کسانی خواهند بود که مردم را به مبارزه مسلحانه فراخوانند، مردان و زنانی خواهند بود که اسلحه بردارند، و متاسفانه در کنار آنان نیز کودکانی خواهند بود که اسلحه به دست خواهند گرفت. کودکان سرباز ممکن است حتی فقط برای آشپزی یا پیام رسانی به کار گرفته شوند، ولی در ماهیت نقش آنها به عنوان کودک سرباز فرقی نخواهد داشت.
حتی در همین روزهایی که حکومت بشدت مشغول سرکوب و بمباران و کشتار اعضا و هواداران پژاک است، زمینه را هر چه بیشتر برای سربازگیری کودکان در آینده نزدیک فراهم می سازد چرا که در پی هر بمباران، اردوگاه های آوارگان جنگی ایجاد می شود و تجربه ی کودکان از آوارگی و زندگی در اردوگاه نه تنها به پرهیز آنها از اسلحه کمکی نمی کند بلکه چه بسا حس نفرت و انتقامجویی را در آنها پرورش دهد.
“اقدامات حمایتی ویژه لازم است تا از سربازگیری کودکان در اردوگاه های پناهندگان و رانده شدگان داخلی پیشگیری شود.
– اردوگاه های پناهندگان باید تا جاییکه امکان دارد در فاصله معقولی از مرز تاسیس شود؛
– ماهیت غیرنظامی و ویژگی انساندوستانه اردوگاه های پناهندگان و رانده شدگان داخلی باید تضمین شود. اگر این مشکل است، برنامه های آموزشی وحرفه ای ویژه برای کودکان، از جمله نوجوانان، دارای اهمیت به مراتب بیشتری است؛
– دولت های میزبان، با همیاری جامعه بین المللی، در صورت لزوم باید از نفوذ عناصر مسلح به داخل اردوگاه های پناهندگان و رانده شدگان داخلی پیشگیری کنند و حفاظت فیزیکی برای افراد این اردوگاه ها را فراهم سازند.”(6)
سیاست حکومت متاسفانه به جای حفاظت فیزیکی از جان کودکان و فراهم نمودن آینده بهتر به حذف فیزیکی کودکان می پردازد و چنان ناامید کننده است که نیازی به نفوذ عناصر مسلح به داخل اردوگاه های پناهندگان و آوارگان نیست و برخی از این کودکان و نوجوانان خود با شور و علاقه به سوی گروه های مسلح مخالف دولت می شتابند.
با قاطعیت می توان گفت که وضعیت ویژه کردستان و عملکرد حکومت – یا بی عملی حکومت در آبادسازی و توسعه کردستان – عامل اصلی ادامه چرخه خشونت و جذابیت مبارزه مسلحانه و در نتیجه قربانی شدن کودکان در این میان است. در همین حال، نقش و مسئولیت پژاک در سربازگیری کودکان نیز درخور توجه است.
(ادامه دارد)
1- بچه های بسیجی، نگاهی به کودکان سرباز در ایران (بخش یک) – سهیلا وحدتی
akhbar-rooz.com
2- عملکرد رژیم در کشتار نوجوانان هوادار سازمان مجاهدین خلق، نگاهی به کودکان سرباز در ایران (بخش دو) – سهیلا وحدتی
www.akhbar-rooz.com
3- خبرگزاری فارس
www.farsnews.com
4- روزنامه ابتکار
www.ebtekarnews.com
5-چهره خندان و خونین کودکان قندیل – کاوه کرمانشاهی
radiozamaneh.com
6-«اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون» – ترجمه سهیلا وحدتی
akhbar-rooz.com
7-شورای اسلامی استان کردستان
www.kurdshora.ir
8-اتاق بازرگانی و صنایع و معادن سنندج
www.snaccim.com
9- شیرین: محکوم به اعدام بدون «جرم سیاسی»، گفتگو با خلیل بهرامیان وکیل شیرین الم هوئی – سهیلا وحدتی
www.iran-emrooz.net
10- وعده آزادی و عروسی: دامی برای اعدام، گفتگو با محمد اولیائی فرد وکیل حسین خضری – سهیلا وحدتی
www.soheila.org
11-خبرگزاری فارس، به نقل از محمدعلی پرتویی، نماینده مردم سردشت و پیرانشهر، در مجلس
www.farsnews.net
12- مشکل نگرش در دستگاه قضائی کردستان، گفتگو با احمد سعید شیخی وکیل شیرکو معارفی – سهیلا وحدتی
www.soheila.org
13- کودکان سرباز – پویا
zanestan.es
14- حبیب، محکوم به اعدام در رابطه با پژاک، مصاحبه با صالح نیکبخت وکیل حبیب الله لطیفی – سهیلا وحدتی
www.soheila.org
15- خلیل بهرامیان می گوید فرزاد کمانگر بیگناه اعدام شد – خبرگزاری هرانا
www.hra-news.org
16- جزئیات بیشتری از پرونده 5 بمب گذار تروریست – خبرگزاری فارس
www.farsnews.net
17-تارنمای پژاک
www.pjak.org