“موجی” ها بیمار روانی نیستند

یافته پزشکی جدید درباره آسیب مغزی ناشی از انفجار

سه‌شنبه  ۱ تير ۱٣۹۵ –  ۲۱ ژوئن ۲۰۱۶

 

توضیح: انگیزه نوشتن این مطلب انتشار مقاله “اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) بیشتر جسمانی است تا روانی” در نشریه نیویورک تایمز است.*

سعید جوان خوش مشرب و شوخ طبعی بود. در بچگی ما با هم همبازی بودیم. بزرگتر که شدیم بخاطر جداسازی جنسی در خانواده ها کمتر هم را می دیدیم. من سرگرم فعالیت های سیاسی بودم که او برای خدمت سربازی به جبهه جنگ ایران و عراق رفت. در امریکا بودم که شنیدم او از جبهه برگشته، اما “موجی” شده … کسی نمی دانست که دقیقا چه اش شده، اما همه می دانستند که دیگر آن آدم سابق نیست و هرگز هم نخواهد بود.

“موجی” مفهومی بود که کاملا مشخص نبود، اما در همان حال همه می دانستند که یعنی چی. “موجی” مفهوم ناتوانی ذهنی و روان پریشی را به خود گرفت، یعنی موجودی که لزوما جراحتی نداشت ولی دیگر سالم نبود. بیشتر مورد تاسف دیگران بود تا همدردی، زیرا گرچه هیچ زخم و جراحت و نقص عضوی نداشت اما دیگر نمی توانست زندگی خود را بگرداند و نیاز به مراقبت دیگران داشت.

“موجی”ها یا “جانبازان اعصاب و روان” یکی از پیامدهای جنگ ایران و عراق بودند. جانبازانی که نه تنها سلامت خود را از دست دادند، امیدهای آینده شخصی و خانوادگی و حرفه ای خود را از دست دادند، روابط دوستانه خود را از دست دادند، بلکه جایگاه خود را در جامعه نیز از دست دادند. آنچه بس دردناک و تاسف انگیز است اینست که جامعه آنها را به گونه ای بیمار روانی می پندارد، “دیوانه” می خواند، و در بهترین حالت کسانی که از آنها دفاع می کنند بیماری آنان را اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)یا اختلال استرس پس از جنگ(1) می نامند. بیماری روانی مایه شرم نیست و برای بسیاری افراد یک واقعیت زندگی است. اما هنگامی که مبنای بیولوژیک بیماری روانی مشخص نشده باشد، به ضعف روان و یا ضعف شخصیت طرف نسبت داده می شود که نتوانسته با ضربه روحی و پیامدهای روانی آن بخوبی کنار بیاید و “دیوانه” شده است.

عکس برگرفته از وبلاگ “سنگری ها”ست که با این توضیح آمده: “اینجا ایران قرن 21 است!!! اینجا جانبازان موجی را از اجتماع دور نگه می دارند تا آسیبی به افکار عمومی نرسانند!!!” (2)

یک بعد دیگر قضیه، تشخیص میزان ناتوانی این افراد، به عنوان “درصدی” از نقص در کل توانایی فرد، است که در تعیین میزان مقرری ماهانه و مزایای آنان از سوی دولت تعیین کننده است. “مراجعه جانبازان معزز به پزشکان اعصاب و روان فاقد تجربه درمان موج گرفتگی و اشتباه اینگونه پزشکان با بیماران اعصاب و روان عادی معضل درمانی بسیاری از جانبازان می باشد. شورای پزشکی نیز هنگام بررسی نسخه های جانبازان به این موارد توجهی ندارند که معمولا” درصدهای تعیین شده بر اساس داروهای تجویزی و فقدان سابقه بستری اعداد بسیار پایینی هستند.”(3)

این جانبازان نه تنها مورد تحقیر آشکار و پنهان جامعه هستند، بلکه از نظر تامین اقتصادی خود و خانواده هایشان دچار کمبود و مشکلات هستند زیرا که میزان ناتوانی جانبازان اعصاب و روان 25 درصد یا کمتر تشخیص داده می شود و به گفته خانواده های آنان “حق جانبازان 25 درصد یا پایین‌تر به‌خصوص جانبازان اعصاب و روان خیلی تضییع می‌شود.”(4)

“وضعیت جانبازان اعصاب و روان در مقایسه با سایر جانبازان بسیار سخت‌تر است و خود جانبازان و خانواده‌هایشان مشکلات بیشتری را تحمل می‌کنند. به گفته دکتر ابوالفضل ملک‌زاده؛ مدیرکل سابق بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران یکی از مشکلات جانبازان اعصاب و روان به این مسئله برمی‌گردد که هنوز راهی برای تعیین دقیق میزان آسیب‌دیدگی آن‌ها وجود ندارد و همین امر موجب می‌شود در تعیین درصد جانبازی برای آن‌ها مشکلاتی به وجود آید و در نتیجه میزان بهره‌مندی این افراد از تسهیلات بنیاد شهید و امور جانبازان کاهش پیدا می‌کند. از سوی دیگر، ازآن‌جایی‌که بیماری‌های اعصاب و روان مانند بیماری‌های جسمی نمود مشخصی ندارند، تشخیص مربوط بودن این بیماری‌ها به جنگ با دشواری‌هایی روبه‌رو است که این مسئله نیز روند اعطای تسهیلات به این افراد را با چالش مواجه می‌کند.”(4)

“در این شرایط بار اصلی بیماری جانبازان اعصاب و روان بر دوش خانواده‌های آن‌هاست که روزهای بسیار سختی‌ را به دلیل بیماری همسر یا پدر خود سپری می‌کنند؛ به‌گونه‌ای که بسیاری از اوقات پیش آمده که تحمل زندگی با چنین جانبازی برای آن‌ها خارج از توان است و در مواردی همسر جانباز از او جدا شده است. “(4)

جانبازان ایرانی در این گود تنها نیستند. بسیاری از سربازان امریکایی پس از جنگ نیز دچار این وضعیت شده اند. اصلا همین اصطلاح “اختلال استرس پس از سانحه(PTSD) ” پس از جنگ ویتنام برای سربازان امریکایی درست شد. وضعیت برای سربازان امریکایی که از جبهه های جنگ در افغانستان و عراق برمی گشتند ادامه یافت و بدتر شد. آنان دچار از دست دادن حافظه، اختلال های شناختی، بیخوابی و افسردگی شدید بودند بطوری که بسیاری از آنان دست به خودکشی زدند و در برخی موارد همسران خود را کشتند. از آنجایی که با پیشرفت علم پزشکی تعداد سربازانی که در جنگ آسیب دیده ولی زنده می ماندند افزایش یافت، تعداد این بیماران و مشکلات شان نیز افزایش یافت. در امریکا حدود 350 هزار نفر جانباز با این وضعیت زندگی می کنند.

در سالهای اخیر خودکشی در میان بازیکنان فوتبال امریکایی – که در طول آن سر بازیکنان به دفعات مورد اصابت ضربه های شدید توپ قرار می گیرد – نیز افزایش یافته و یک پزشک نیجریه ای تبار در امریکا، بنت اومالو (Bennet Omalu) با بررسی مغز یک بازیکن فوتبال پس از مرگ وی، تاثیر ضربه توپ روی مغز وی را مشاهده کرد و آن را انسفالوپاتی مزمن پس از سانحه (CTE) نامید. این یافته باعث شد که بویژه در امریکا تاثیر ضربه فیزیکی روی مغز بیشتر مورد توجه و بررسی قرار گیرد.

در سال 2010، پنتاگون از یکی از برجسته ترین دانشمندان علم پزشکی، دکتر دانیل پرل، سرپرست بخش نوروپاتولوژی دانشگاه پزشکی کوه سینا (Mount Sinai) در نیویورک خواست که به واشنگتن بیاید و به بررسی بافت مغزی سربازانی که براثر انفجار در جنگ کشته شده اند بپردازد تا تاثیر انفجار روی مغز انسان روشن شود. دکتر پرل پس از بررسی این بافت ها و مقایسه آنها با بافت مغزی سالم، متوجه مناطق تیره رنگی شد که نشان از آسیب جسمانی به بافت مغزی داشت. اگر چه انتشار نتایج علمی این بررسی توجه زیادی به خود جلب کرده، اما این نخستین بار نیست که دانشمندان علم پزشکی در پی یافتن تاثیر فیزیکی آسیب انفجار برآمده اند.

دکتر پرل بافت مغزی پس از انفجار را که آسیب را نشان می دهد (در بالا) با بافت مغزی سالم (در پایین) مقایسه می کند.*

با آغاز استفاده از ماده منفجره تی ان تی در سال 1902 توسط آلمانی ها، اصطلاح شوک ناشی از انفجار (shell sock) و پس از آن خستگی نبرد (combat fatigue) و سپس “اختلال استرس پس از سانحه(PTSD) ” در مورد سربازان آسیب دیده از انفجار بکار رفت. اما چگونگی آسیب به مغز همچنان معما باقی ماند. آسیب انفجار به گونه ای است که گاه هیچ نشان ظاهری باقی نمی گذارد. یکی از خبرنگاران در جنگ جهانی اول صحنه مرگ چند سرباز ترک را در سال 1915 در جنگ جهانی اول در گالیپولی توصیف می کند که در کنار هم نشسته و تفنگ ها را روی زانوهایشان گذاشته بودند. یکی دست به گردن دیگری دارد، و لبخندی روی چهره. انگار که داشته اند گل می گفته اند و گل می شنفته اند، و در همان حالت به خواب رفته اند. همه شان در همان حالت مرده اند، بدون اینکه کوچکترین زخمی برداشته باشند.

در همان زمان، یک پزشک انگلیسی به نام فردریک مات بر این باور بود که فشار موج انفجار، بیهوشی و گازهای سمی انفجار برروی بافت مغز جراحت وارد می کند و اصرار داشت که مغز سربازانی که براثر انفجار می میرند مورد مطالعه پزشکی قرار گیرد. اما آن پزشک حتی اگر هم در آن زمان به مطالعه مغز سربازان مرده در جنگ می پرداخت، چیزی نمی یافت زیرا که علم پزشکی و تکنیک میکروسکوپ آنقدر پیشرفت نکرده بود که بتواند غیرعادی شدن بافت مغز را براثر انفجار ببیند.

نکته دیگر اینکه در آن زمان فروید و دیگر روانشناسان پیشتاز علوم مربوط رفتارهای ناشی از استرس بودند و همه چیز در این زمینه با روانشناسی تعبیر می شد. “گرایشات نوروپاتیک یا ارثی” به سربازان آسیب دیده از موج انفجار نسبت داده می شد، و حتی این سربازان به نداشتن مردانگی کامل یا میهن پرستی کافی متهم می شدند. یا به عنوان از زیر کار دررو مسخره می شدند. برخی از این سربازان پس از اینکه به خاطر آشفتگی ذهنی از جبهه فرار کردند، اعدام شدند. در ناحیه مرکزی انگلستان، بنای یادبودی به نام “تیرباران شده در سحرگاه” وجود دارد که مجسمه مرد جوانی با کت سربازی است که با چشم بسته به چوبه اعدام بسته شده و پشت سر او یک سری ستونهای کوچک قرار دارد که روی هریک نام وسن یکی از افرادی که به اتهام ترسو بودن و فرار از جبهه اعدام شده اند، ثبت شده است. دکتر پرل عقیده دارد که برخی از این سربازان دچار آسیب مغزی شده بوده و نباید متهم و اعدام می شدند. ایشان امیدوار است که بتواند مغز این قربانیان اعدام را هم مورد بررسی قرار داده و پس از یک سده حقیقت را درباره برخی از آنها روشن سازد.

مجسمه “تیرباران شده در سحرگاه” یادبودی برای سربازان انگلیسی است که در محاکمه صحرایی به خاطر فرار از جبهه تیرباران شده اند.

در جنگ بوسنی یک زن پزشک صرب به نام ایبولیا سرناک (Ibolja Cernak) که در جبهه جنگ کار و در دانشگاه بلگراد تحقیق می کرد، متوجه تاثیر امواج انفجار روی بافت های گوناگون بدن شد و دریافت که چون سرعت موج در مواد گوناگون فرق می کند، وقتی که به فضاهای کوچک هوا میان ماده سفید و خاکستری مغز می رسد می تواند آسیب زایی بیشتری داشته باشد. اما مقاومت در برابر یافته های پزشکی او نیز ادامه داشت. هنگامی که این زن دانشمند در یک گردهمایی علمی در وین در اواخر دهه 1990 یافته های پزشکی را در زمینه آسیب مغزی ناشی از انفجار توضیح می داد، یک مرد پزشک ارتش امریکا در میان حاضرین از جا برخاست و به او گفت “بس کن این مزخرفات رو. اگه به سربازان به اندازه کافی مایعات بدی، بعد از 24 ساعت حالشون خوب میشه، پس این که میگی درست نیست.”

اما فرضیه های دکتر سرناک درست از آب درآمد. موج انفجار از راه های گوناگون آسیب می آفریند، از جمله اینکه خون از سینه به مغز می دود و روی بافت مغز فشار می آورد، و اینکه مغز داخل جمجمه تکان می خورد و از اصابت به استخوان جمجمه آسیب می بیند. حتی اگر سر توسط کلاهخود حفاظت شود، باز هم دویدن خون بدن به سر باعث آسیب به مغز شود. همچنین موج انفجار پس از برخورد به جسم سخت باز می گردد. از این رو، مغز فردی که داخل خودرو زرهی است در هنگام انفجار آسیب بیشتری می بیند. گاه این آسیب ها بدون هیچگونه جراحت و یا حتی خراش روی پوست بدن رخ می دهد. برخی از این آسیب ها شاید با MRI قابل مشاهده باشد، اما مشاهده قطعی آن با امکانات علم پزشکی در حال حاضر تنها پس از کالبدشکافی امکان پذیر است.

این برای جانبازان مهم است که بدانند که زخم آنها یک زخم جسمانی در سرشان است، و نه یک بیماری روانی، حتی اگر این آسیب مغزی درمان پذیر نباشد. آنها کابوس های جنگ را همواره با خود خواهند داشت، و یاد یاران همسنگری را که در جبهه جان باختند. و چه بسا حس گناه زنده ماندن (survivor’s guilt) در آنها باقی بماند. اما اینها آسیب های روحی و روانی و عاطفی جنگ است. در کنار این آسیب ها، جانبازان یک آسیب جدی جسمانی نیز دیده اند که چون نمود ظاهری ندارد، تاکنون ناشناخته مانده بوده ولی اکنون، خوشبختانه با پیشرفت علم پزشکی و بدبختانه با افزایش تعداد جانبازان آسیب مغزی، برای همگان روشن می شود.

در ایران، تعداد جانبازان اعصاب و روان بین 43 هزار تا بیش از 200 هزار تخمین زده می شود. “دکتر محمداسماعیل علی‌پور؛ رییس مرکز بهداشت روانی بنیاد شهید و امور ایثارگران اعلام کرده در میان جانبازان 43 هزار بیمار روان‌پزشکی شناخته‌شده وجود دارد که 7 هزار و 200 نفر از آن‌ها بیمار شدید روانپزشکی هستند. در آمار دیگری، همین مقام اعلام کرده 200 هزار جانباز اعصاب و روان در کشور وجود دارد. دکتر ابوالفضل ملک‌زاده؛ مدیرکل وقت بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز در گفتگو با جام‌جم در سال 89 اعلام کرده تعداد واقعی جانبازان اعصاب و روان بیش از 200 هزار نفر تخمین زده می‌شود.”(4)

برای جامعه اهمیت دارد که بدانند این جانبازان به خاطر ضعف های روانی “موجی” نشده اند، بلکه موج گرفتگی یک آسیب جسمانی است که به مغز وارد می شود. درمان آسیب مغزی شناخته شده نیز حتما بازده بیشتری از درمان بیماری های روانی موهوم خواهد داشت.

باید امید داشت که خبر این جدیدترین یافته علم پزشکی درباره آسیب مغزی جانبازان “موجی” به گوش مسئولین رسیدگی به امور جانبازان و وزارت بهداشت ایران نیز برسد.

وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی می تواند با برنامه ریزی جدی برای بررسی آسیب مغزی جانبازان “موجی” در این زمینه گام هایی بردارد تا بافت مغزی جانبازان “موجی” مورد بررسی قرار گیرد و بدین ترتیب نه تنها به آینده جانبازان ایران بلکه به جامعه علمی جهانی نیز در این زمینه خدمت کند زیرا که ایران هم از نظر تعداد جانبازان موجی و هم از نظر سطح پیشرفت علم و تکنیک پزشکی توان و امکان چنین بررسی علمی را دارد.

مسئولین امور جانبازان می توانند راه های بهتری برای مشخص کردن میزان ناتوانی “موجی” ها بیابند. شایسته است که این جانبازان به شیوه مناسب تر و آبرومندانه تری از امکانات و مزایای دولتی برخوردار شوند و به شیوه بهتری به وضعیت آنان و خانواده هایشان رسیدگی شود. همچنین با بالابردن آگاهی عمومی درباره چگونگی آسیب رسانی موج انفجار، می تواند نگاه مردم را نسبت به جانبازان تصحیح کند که به نوبه خود در شیوه برخورد مردم به جانبازان “موجی” و جایگاه آنان در جامعه تاثیر خواهد داشت.

جانبازان “موجی” مانند همه جانبازان شایسته احترام خاص هستند و گرچه همدردی ما را درخواست نمی کنند، خوبست که درک درستی از وضعیت آنها داشته باشیم.

* در نوشتن این مطلب از این مقاله نبوبورک تایمز استفاده شده است:

Worth, Robert F. “What If PTSD Is More Physical Than Psychological?” The New York Times. The New York Times, 11 June 2016. Web. 12 June 2016.

www.nytimes.com 

(1)

“جانبازان به ناحق موجی خوانده می‌شوند.” سایت روانپزشکان. N.p., 10 Aug. 2014. Web. 18 June 2016.

ravanpezeshkan.com 

(2)

sangariha.com 

(3)

ناطق, محسن. “علت اختلالات اعصاب ایثارگران.” فاش نیوز. N.p., 17 Sept. 2013. Web. 16 June 2016.

fashnews.ir 

(4)

“پایگاه خبری مهرخانه | Mehrkhane.com.” دردهای تلخ همسران صبور جانبازان اعصاب و روان. سرویس اجتماعی, 25 May 2015. Web. 16 June 2016.

mehrkhane.com

نظرات:

از : سهیلا وحدتیعنوان : پاسخ به نظر بهروز د
دوست گرامی،

از توجه و لطف شما سپاسگزارم.

این مطلب ترجمه ی مقاله نیویورک تایمز نیست، بلکه با استفاده از آن نوشته شده است و این توضیح در خود مطلب هم آمده است. از این رو، انتخاب تیتر مطلب هم از من است و ترجمه کلمه به کلمه تیتر مقاله نیویورک تایمز نیست.
در جامعه علمی رسم بر اینست که هیچ پژوهشگری با یک آزمایش و بررسی، با قاطعیت در مورد نتایج کار خود اظهار نظر نمی کند. بلکه نتایج را منتشر می کند تا پژوهشگران دیگر نیز با آزمایش های مشابه به همان نتایج برسند و کم کم نتیجه به عنوان یک یافته علمی پذیرفته شود. این برای پیشگیری از هرج و مرج و ادعاهای گوناگون و متناقض در جامعه علمی است و کاملا قابل درک است. از این رو نه دکتر پرل و نه نویسنده مقاله پیش از تایید آزمایش توسط دیگران با قاطعیت کامل اظهار نظر نمی کنند. اما نتایج در حال حاضر نیز بسیار گویاست و از همین رو بدینگونه در نیویورک تایمز بازتاب می یابد.
من با برداشتن بخش هایی از آن مقاله تلاش کردم این یافته علمی را با جامعه ایرانی در میان بگذارم به این امید که در ایران نیز آزمایش های مشابهی صورت پذیرد و با واقع بینی بیشتری به وضعیت “موجی” ها رسیدگی شود.

در مورد ترجمه نام بیمارستان شاید حق با شما باشد، اما مثال ترجمه نام حافظ مثال خوبی نیست زیرا حافظ تبدیل به یک نام مشخص شده است. اما Mount Sinai هنوز هم همان مفهوم کوه سینا را در بردارد و اشاره به مفهوم دیگری ندارد. پس شاید ترجمه آن زیاد هم نادرست نباشد. اما در آینده نکته ای را که شما تذکر می دهید رعایت خواهم کرد.
۷۵۰۲۴ – تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣۹۵     از : بهروزـدا سپاس از خانم وحدتی برای ترجمه ای مقاله نیویورک تایمز و همچنین اشاره به شرایط بیماران موجی ویا مبتلا به اختلال استرسی پس از سانحه در ایران. این کار بسیار با ارزشی است که امیدوارم از این نمونه مقالات بیشتر از خانم وحدتی در اینده بخوانیم. تنها دو نکته که مایلم ذکر کنم.
تیتر انتخابی “موجی” ها بیمار روانی نیستند کمی گمراهه کننده است و با محتوای مقاله همخوانی ندارد. در واقع مقاله به این اشاره دارد که اختلال استرسی پس از سانحه و یا “موجی بودن ” ٬ هم میتواند عامل روحی و هم جسمی داشته باشد. تیتر مقاله نیویورک تایمز هم این است که شاید عوامل جسمی بیش از عوامل روحی دران اختلال نقش داشته باشند. شاید انتخاب تیتری شبیه نقش فاکنورهای ذهنی و جسمی در بیماری موجی ـو یاتیتری مشابه میتوانست گویاتر باشد.
نکنه دوم ترجمه یک اسم خاص دانشگاه پزشکی کوه سینا (Mount Sina) کمی عجیب به نظر میرسد. این بیمارستان و مرکزتحقیقی در نیو یورک است. کوه سینا یک کوه در مصر است و به روایت تاریخی محلی است که موسی ده فرمان را دریافت کرد. ترجه یک اسم مثل این است که ما دانشگاه شریف و یا بیمارستان حافظ را Honor University of Honor و یا Keeper Hospital ترجمه کنیم.

با سپاس مجدد از خانم دکتر وحدتی
۷۵۰۰٣ – تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣۹۵