نگاهی به واقعیت خشونت چند همسری

چند همسری فجیع‌ترین شکل خشونت روانی برعلیه زن است. زنی که شوهر او با زنی دیگر ازدواج می‌کند، در ابتدا مثل هر انسان دیگری که دچار سانحه دردناکی می‌شود، دچار شوک ناباوری می‌شود و هنگامی که حقیقت را در می‌یابد، عمق درد بی‌ اعتمادی در جانش خانه می‌کند: بی‌ اعتمادی به شوهرش، بی‌ اعتمادی به ازدواج، بی‌ اعتمادی به آینده مشترک، بی‌ اعتمادی به زندگی خانوادگی، و بدتر از همه بی‌ اعتمادی به خودش، زن اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهد، به زیبایی‌اش شک می‌کند، به این‌که می‌تواند دوست داشته شود شک می‌کند، و به موقعیت شخصی و خانوادگی خودش شک می‌کند و نه تنها درون او، که وجهه او و منزلت اجتماعی او نیز فرو می‌ریزد. البته در همه جای دنیا خیانت همسر و رابطه جنسی او با دیگری، فرد را دچار تزلزل روحی و آسیب‌های شدید روانی می‌سازد.

قضیه چند همسری آقای مهاجرانی بحث‌های سیاسی گوناگونی را بر انگیخت و باعث شد که هواداران و مخالفین سیاسی ایشان درباره‌ی پیامدهای این قضیه مطالبی بنویسند. در همین حال این قضیه فرصتی پیش آورده که ما نگاهی به واقعیت مسئله چند همسری داشته باشیم. این نوشته به جنبه اجتماعی قضیه چند همسری و پیامدهای آن می‌پردازد.

مهمترین نکته قابل توجه در این قضیه ناهمخوانی فرهنگی ما با واقعیت چندهمسری است. در پی بازداشت آقای مهاجرانی و آشکار شدن قضیه همسر دوم ایشان، روزنامه شرق اعلام کرد که مایل به بازتاب دادن ادامه بحث بین مهسا یوسفی (همسر دوم آقای مهاجرانی) و خانواده کدیور نمی‌باشد و حتی از چاپ عکس عروسی آقای مهاجرانی و خانم یوسفی با اجازه دادستان امتناع ورزید. آقای مهاجرانی یک چهره شناخته شده سیاسی است و انتشار این عکس به موقعیت ایشان البته لطمه می‌زد. هم اکنون حتی بدون انتشار این عکس هم بسیاری معتقدند که این اقدام آقای مهاجرانی نوعی “خودکشی سیاسی” برای ایشان محسوب می‌شود. اما بیایید ببینم چرا چنین است؟ خوش‌بختانه پاسخ این است که فرهنگ جامعه ما “چندهمسری” را نمی‌پذیرد! و مردی که با بیش از یک زن ازدواج می‌کند، به عنوان یک شخصیت اجتماعی از چشم جامعه می‌افتد. نگاه جامعه ما به چند همسری نگاه مثبتی نیست، بلکه بسیار منفی بوده و از همین رو مایه ننگ اجتماعی مردانی که بدان مبادرت می‌ورزند شده و مرگ سیاسی ایشان را بهمراه دارد.

اما متاسفانه قانون جامعه ما چند همسری را رسمیت بخشیده یعنی این‌که از نظر حقوقی این قضیه به جامعه ما تحمیل می‌شود! در جامعه‌ای که وجدان آگاه آن چند همسری را نکوهیده می‌داند، و مرد دو زنه و اطرافیانش سعی در کتمان قضیه دارند، و همگان بر این امر اتفاق نظر دارند که این قضیه به وجهه سیاسی مرد به‌شدت لطمه می‌زند، جای تعجب و تاسف است که قوانین رسمی کشور “چند همسری” را به‌طور رسمی مجاز می‌داند و وسیله قانونی اجرای آن را فراهم می‌آورد. این بدان معناست که قانون ما چند گام عقب‌تر از وجدان جامعه حرکت می‌کند.

اما چرا وجدان جامعه ما چند همسری را نمی‌پذیرد و آن را نکوهیده می‌داند؟ پاسخ آشکار است زیرا که چند همسری شکل بارزی از “خشونت” علیه زنان و کودکان است. این خشونت آن‌چنان فجیع است که گاه در عمل به خودکشی زنان قربانی چندهمسری می‌انجامد. شدت و ابعاد این خشونت را در یک نگاه اجمالی می‌توان از جنبه‌های گوناگون زیر بررسی نمود.

چندهمسری فجیع‌ترین شکل خشونت روانی برعلیه زن است. زنی که شوهر او با زنی دیگر ازدواج می‌کند، در ابتدا مثل هر انسان دیگری که دچار سانحه دردناکی می‌شود، دچار شوک ناباوری می‌شود و هنگامی که حقیقت را در می‌یابد، عمق درد بی‌ اعتمادی در جانش خانه می‌کند: بی‌ اعتمادی به شوهرش، بی‌ اعتمادی به ازدواج، بی‌ اعتمادی به آینده مشترک، بی‌ اعتمادی به زندگی خانوادگی، و بدتر از همه بی‌ اعتمادی به خودش، زن اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهد، به زیبایی‌اش شک می‌کند، به این‌که می‌تواند دوست داشته شود شک می‌کند، و به موقعیت شخصی و خانوادگی خودش شک می‌کند و نه تنها درون او، که وجهه او و منزلت اجتماعی او نیز فرو می‌ریزد. البته در همه جای دنیا خیانت همسر و رابطه جنسی او با دیگری، فرد را دچار تزلزل روحی و آسیب‌های شدید روانی می‌سازد. اما در جامعه نسبتاً سنتی ما که جایگاه زن به‌طور عمده در خانواده تعریف می‌شود، و با پیوندهای خانوادگی و رابطه همسری زن هویت فردی و اجتماعی خود را تعریف می‌کند، چنین لطمه‌ای بس دردناک‌تر است. و آنچه باز بیش‌تر بر شدت درد می‌افزاید این است که قانون جامعه رسما از شوهر خشونتکار حمایت می‌کند و زن هیچ مبنای حقوقی برای اعتراض به چند همسری شوهرش را ندارد! هیچ عبارتی در فرهنگ حقوقی کشور ما نیست که درد این زن را بیان کند.

شما مجسم کنید زنی را که همه هستی‌اش، یار زندگی‌اش، و به اصطلاح پشت و پناهش، در یک مرد خلاصه می‌شود، این شوهر و پدر فرزندان‌اش است که تکیه گاه مادی و اجتماعی و در واقع نماد بیرونی خانواده محسوب می‌شود و پوشش اجتماعی خانواده را می‌سازد. هنگامی که این مردی که همه زندگی جسمی و جنسی و عاطفی زن به پای او ریخته می‌شود با زن دیگری رابطه برقرار کند، انگار که همه موجودیت جنسی و عاطفی و زیبایی‌های جسمی زن را تحقیر کرده و هم‌چون زباله به زیر پا ریخته و از روی آن عبور کرده است. نتیجه این‌که زن دچار شوک عاطفی و روحی شدیدی می‌شود که باعث می‌شود نگاه او به زندگی، به خودش، به رابطه عاطفی و جنسی و خلاصه همه جنبه‌های زندگی تغییر کند و یاس و بدبینی و شک و تزلزل به همه وجود و شعور و احساس او رخنه کند و حس بی‌ اعتمادی و ناامنی و تزلزل او را به سقوط روحی بکشاند.

متاسفانه فرهنگ مردسالار نیز چنان است که هنگامی که مردی با همسر دوم ازدواج می‌کند، اگر چه این عمل مرد تقبیح می‌شود اما در‌عین‌حال همسر اول نیز در نگاه جامعه تحقیر می‌شود و گویا زن در این جریان حقارت و تحقیر خودش به گونه‌ای غیرمستقیم دست داشته و مقصر است! انگار که او باید هنر شوهر‌داری را خوب می‌دانست و مرد را از خود راضی نگه می‌داشت که زیر سر مرد بلند نشود، و این بر شدت آسیب روحی و لطمه روانی زن می‌افزاید.

چند همسری غالباً به خشونت فیزیکی نیز می‌انجامد. نارضایتی زن از عمل شوهر عموماً به اوقات تلخی وی و دعوای او با شوهر می‌انجامد و متاسفانه بسیاری از این‌گونه دعواها به خشونت فیزیکی و آزار بدنی زن توسط شوهر می‌انجامد. خشونت فیزیکی و کتک زدن زن برای ساکت نمودن او به عنوان پاسخ از طرف شوهر تبدیل می‌شود.

خشونت اقتصادی از دیگر جنبه‌های خشونت چندهمسری است. مردی که با زن دوم ازدواج می‌کند، باید مخارج دو خانواده را بپردازد و نمی‌تواند همه دارایی خود را با همسرش شریک باشد و از این رو زن در فشار و مضیقه اقتصادی قرار می‌گیرد. گاه اعتراض زن به وضعیت موجود باعث طلاق وی می‌شود و زنی که از نظر اقتصادی وابسته شوهرش بوده، به‌طور کامل از هرگونه توانایی اقتصادی محروم می‌شود. وحشت شدید از خشونت اقتصادی باعث می‌شود که زنان بسازند و بسوزند.

خشونت جنسی نیز زایده دیگر چند همسری است. زن از رابطه جنسی لذت‌بخش با شوهرش محروم می‌شود، و قانون و عرف جامعه او را از رابطه با مرد دیگر نیز باز می‌دارد. گذشته از آن، برای گروهی از زنان شدت تاثیر خشونت چندهمسری چنان است که باور خود را به لذت جنسی برای همیشه از دست می‌دهند و فقط به مادر بودن، و نه همسر بودن، برای بقیه عمر قناعت می‌کنند.

خشونت چند همسری به زنان محدود نشده و شامل خشونت‌های گوناگون علیه کودکان و کودک آزاری نیز می‌شود که به‌طور مستقیم یا غیر مستقیم حاصل پدیده چند همسری است.

شکل و محتوای رابطه پدر و فرزند با چندهمسری دگرگون می‌شود و فرزند که پدر خود را به اندازه کافی نمی‌بینند، از دریافت عواطف پدری تا حد زیادی محروم می‌شود. هم‌چنین به دلیل تنش‌های موجود ناشی از چند همسری پدر، به عاطفه پدربه خود شک می‌کند، و رابطه جنسی پدر را با زن دیگر عمده‌ترین دغدغه پدر و فراتر از نقش پدری او در زندگی می‌یابد. خشونت اقتصادی نیز بالطبع شامل حال کودکان نیز می‌شود که از برخی امکانات رفاهی محروم می‌شوند.

وجه غیرمستقیم خشونت چند همسری علیه کودکان در آن است که در دامان مادری که به‌شدت آسیب روانی دیده و مورد تحقیر و توهین قرار گرفته بزرگ می‌شوند و دردهای روحی و آسیب‌های روانی مادر می‌تواند تاثیرات مخرب درازمدت بر کودکان داشته باشد. نیز اغلب این کودکان در محیطی سرشار از تنش و نگرانی و ناامنی و بی‌ اعتمادی رشد می‌کنند که بر سلامت روحی و شخصیت روانی آنان صدمات فراوان وارد می‌آورد. افزون بر همه این مسائل، بحران در خانواده و تنش حاصل از چند همسری به افسردگی مادر و کم حوصلگی پدر می‌انجامد و چنین پدر و مادری احتمال می‌رود که کودکان را خیلی بیش‌تر از حد معمول در معرض خشونت‌های جسمی و کتک زدن قرار دهند.

در اعلامیه جهانی حذف خشونت علیه زنان که سند قطعنامه ۱۰۴/۴۸ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مصوبه ۲۳ فوریه ۱۹۹۴ می‌باشد، تعریف “خشونت” چنین درج شده است: “ هر عمل خشونت‌آمیز بر اساس جنس که به آسیب یا رنجاندن جسمی، جنسی، یا روانی زنان منجر بشود، یا احتمال می‌رود که منجر شود” بر اساس این تعریف وبا توجه به آنچه در بالا آمد، می‌توان چند همسری را به عنوان شکل بارز و فجیعی از خشونت علیه زنان شناخت.

در این سند هم‌چنین از موارد کلی خشونت از جمله خشونت جسمی، جنسی و روانی یاد شده و از موارد مشخصی از آن نیز نام برده شده است، از جمله ختنه زنان که در افریقا مرسوم است و خشونت مربوط به جهیزیه که دردهات هندوستان رایج است که شوهر زن را مورد آزار قرار می‌دهد تا جهیزیه بیشتری برای او بیاورد و حتی همسر خود را می‌کشد تا با ازدواج با زن دیگری، جهیزیه بیشتری را مالک شود. اما از چند همسری نامی برده نمی‌شود، چرا؟ باید بدانیم که اگر از ختنه زنان و خشونت جهیزیه نام برده می‌شود، از آن روست که فعالین جنبش زنان در افریقا وهندوستان کار شایسته‌ای در شناساندن اشکال بومی خشونت منطقه خود به جهانیان انجام داده اند. و اگر از خشونت چندهمسری نامی برده نمی‌شود، نشانگر آن است که ما زنان ایرانی هنوز وظیفه خود را در عریان کردن اشکال بومی خشونت علیه زنان انجام نداده ایم. این بر ماست که همه اشکال خشونت علیه زنان را بر اساس تعریف خشونت شناسایی نموده و آن را نه فقط در سطح جامعه خود، بلکه در سطح جهان به همگان معرفی کرده و بشناسانیم. این گامی ضروری در جهت بومی کردن فمینیسم در جامعه ماست که به ما کمک می‌کند با اعتماد به نفس بیشتری و بدون الگوبرداری کورکورانه از غرب به جلو برویم. بدین ترتیب ما از حمایت افکار عمومی و آگاه مردم میهن خود و جهان در مبارزه با خشونت علیه زنان می‌توانیم یاری بگیریم. امید است که در کنفرانس‌های آتی محلی، منطقه ای، و جهانی زنان اشکال بومی خشونت مورد بررسی و بحث قرار گرفته و به عموم شناسانده شود.

خشونت علیه زنان، یک مساله سیاسی که نباید انکار شود!

شعار فمینیست‌های غربی این بوده که “هر مسئله خصوصی زن یک مسئله سیاسی است” بدین معنا که مسئله‌ای که زن در زندگی خصوصی خود با آن دست به گریبان است، یک مسئله اجتماعی است که راه حل سیاسی دارد. مسئله خشونت علیه زنان اکثراً در حوزه زندگی خصوصی پیش می‌آید، اما از آنجاییکه این مسئله‌ی به ظاهر “خصوصی” در سطح جامعه رایج است و درباره‌ی بسیاری از زنان عمومیت دارد، و ریشه در فرهنگ و قانون و روابط اجتماعی دارد، و می‌تواند با تغییر قانون و بهبود سیستم اجتماعی حل شود، یک مسئله اجتماعی شمرده می‌شود، و البته برای هر مسئله اجتماعی یک راه حل سیاسی وجود دارد.

خشونت علیه زنان در رابطه زناشویی که در حوزه شخصی‌ترین و خصوصی‌ترین روابط زن و مرد محسوب می‌شود مساله‌ای است که راه حل اجتماعی دارد و خصوصی شمرده نمی‌شود. راه حل یک مساله اجتماعی به عهده دست اندرکاران امور جامعه از جمله قانونگزاران و دولت است. بنابراین راه حل “سیاسی” دارد. درنتیجه مساله‌ای که ظاهراً در حیطه شخصی و خصوصی اتفاق می‌افتد، در واقع مساله‌ای سیاسی است. چند همسری در همه کشورهای مترقی جهان غیرقانونی است و جرم محسوب می‌شود، یعنی این‌که این شکل از خشونت علیه زنان رسما حذف شده است. اما در کشور ما متاسفانه هنوز رسمیت دارد و به شکل یک معضل اجتماعی حل نشده باقی مانده است.

خشونت چند همسری نیز مساله‌ای است که شاید پیش از این خصوصی شمرده می‌شد، اما با رشد آگاهی زنان و نیز با آگاهی وجدان عمومی دیگر مساله خصوصی زنان شمرده نمی‌شود و انتظار راه حل به شیوه سیاسی برای آن انتظار می‌رود. امروزه ما به زنی که قربانی خشونت شوهرش واقع می‌شود، نمی‌توانیم بگوییم “این مشکل شخصی توست، خودت آن را حل کن!” بلکه همه جامعه موظف است که این‌گونه مسائل را بررسی نموده و در راه حذف خشونت علیه زنان بکوشد. رابطه زن و مرد یک مسئله خصوصی است، اما به محض این‌که خشونت به هر شکل آن وارد این رابطه شود، دیگر این رابطه خصوصی نیست. در کشورهای مترقی، بهنگام بروز خشونت در خصوصی‌ترین رابطه انسان‌ها از جمله رابطه زن و شوهر، یا رابطه پدر و مادر با فرزندان، قانون وارد قضیه می‌شود، نیروی انتظامی دخالت می‌کند و جلوی خشونت را می‌گیرد، روان شناسان و مشاوران به کمک قربانی خشونت می‌شتابند، و دادگاه فرد خشونتکار را محاکمه می‌کند. به این ترتیب بخشی از سیستم اجتماعی مسئولیت رسیدگی به قضیه را به عهده می‌گیرد.

سازمان عفو بین الملل که هم اکنون تحت مدیریت یک زن بنگلادشی – آیرین خان – اداره می‌شود، امسال همزمان با روز جهانی زن یک کارزار دوساله در مبارزه با خشونت علیه زنان را آغاز نموده است. شعار عفو بین الملل در این کارزار این است که “سکوت در مقابل خشونت همدستی با خشونت است.” این شعار از آن رو حقیقت دارد که سکوت در مقابل خشونت در واقع به مفهوم انکار آن است! و انکار خشونت یعنی بیان این‌که اتفاقی نیفتاده، یا به عبارتی، خشونتی که اتفاق افتاده اشکالی ندارد! و درنتیجه یعنی تایید خشونت و مهر تایید زدن بر عمل فرد خشونتکار. پس می‌توان گفت که “انکار خشونت همدستی با خشونتکار است!”

انکار کردن خشونت به مفهوم انکار کردن حق زندگی بدور از خشونت و بهره وری از سلامت جسمی و روحی است که در ماده ۱۲ “میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی” آمده است، به مفهوم انکار کردن کرامت انسانی زن است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بر آن تاکید شده است، و در عمل به مفهوم انکار حقوق بشر زنان است. آنانکه قلم به‌دست می‌گیرند و از آبروی سیاسی مهاجرانی و نقشه رقیبان سیاسی وی در بی‌ آبرو کردن او قلم فرسایی می‌کنند، وجه سیاسی شخصیت مهاجرانی را عمده می‌کنند، اما وجه شوهر بودن و پدر بودن او را – که عمده‌ترین جنبه قضیه است – به فراموشی می‌سپارند و بدین ترتیب وقوع خشونت را انکار می‌کنند. ما می‌توانیم واقعیت بازیهای سیاسی و استفاده‌های گوناگون رقیبان سیاسی از این قضیه را بررسی کنیم اما هیچ بهانه ای، ولو مصلحت سیاسی، نباید باعث شود که هیچ موردی از وقوع خشونت علیه زنان را انکار کنیم، بلکه باید با صدای بلند از خشونت صحبت کنیم، قباحت و زشتی آن را به همه نشان دهیم، و وجدان جامعه را در جهت حذف آن بیدارتر کنیم.

تاریخ انتشار : ۱۲ / آگوست / ۲۰۰۴