پرسشی از محمدرضا خاتمی و سخنی با اصلاحطلبان
دکتر س. بنا
سهشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۲
محمد رضا خاتمی در مصاحبه اخير خود در جمع خبرنگاران پارلمانی صحبت استعفا و خروج از حاکميت را بطور جدی مطرح کرده است و گفته است که “حرفهايمان را موقع استعفا میزنيم.” پرسش اين است که چه حرفهايی را هنگام استعفا خواهيد زد که الآن نمیتوانيد بزنيد؟
محمدرضا خاتمی افزوده است که “ما بر میگرديم تا راه ديگری انتخاب کنيم.” و بايد پرسيد که شما پس از استعفا چه راهی انتخاب خواهيد کرد ، و چه کاری خواهيد کرد ، و واقعا چه میتوانيد بکنيد ، که اکنون با در دست داشتن تريبون مجلس و مقامات دولتی و نوعی مصونيت سياسی نتوانسته ايد انجام دهيد؟
گمان من ، که اميدوارم نهايتا به خطا باشد ، اين است که اصلاح طلبان داخلی از سياست “چانه زنی در بالا و فشار از پايين” فقط “چانه زنی در بالا” را در دستور کار داشته و دارند و حالا متوجه شدهاند که اين سياست به بن بست رسيده است. سخنان اخير عليرضا علوی تبار در سايت ديدار تحت عنوان “پايان يک دوره و آغاز يک دوره ديگر” شاهد است که درباره علل به بن بست رسيدن اصلاح طلبان میگويد ” گمان میشد نهادهای غيرانتخابی همزيستی با نهادهای انتخابی طرفدار دموكراسی را بپذيرند وبه نوعی تقسيم حاكميت با آنها رضايت دهند.”
آيا اصلاح طلبان به بن بست رسيدهاند ، يا سياست “چانه زنی در بالا” به بن بست رسيده است؟ پس سياست “فشار از پايين” چه میشود؟
اصلاح طلبان يا فشار از پايين را به عنوان يک سياست در شرايط مشخص به درستی درک نمیکنند ، و يا اينکه از اعمال آن وحشت دارند و بيم دارند که نتوانند آن را به دلخواه خود مهار کنند. از اين روست که سعيد حجاريان از “سازماندهي” صحبت میکند و در مصاحبه اخير خود با اکبر منتخبی در “امروز” میگويد که ” ما مردم را سازماندهی اساسی نکرديم.” گويا فشار از پايين حتما بايد با سازماندهی ، يعنی به ميزان کنترل شده و در جهت خواست معين رهبران اين سازماندهی ، باشد. سعيد حجاريان در همين مصاحبه میگويد که ” جنبش دوم خرداد بی سر بود.” و عليرغم تلاش مصاحبه گر در قبولاندن بخشی از مسئوليت اوضاع به حجاريان و شرکاء ، ايشان موضوع را ، انگار که بيطرفانه ، مورد قضاوت قرار داده و مسئوليتی به عنوان “سر” جنبش ، نه از جانب خود و نه از جانب ديگر اصلاح طلبان ، نمیپذيرد.
فشار از پايين احتياج به بسيج نيروهای سياسی دارد که بالقوه هستند و با بسيج به فعل در میآيند. مردم با شعارهای مناسب سياسی که بازتاب منافع و خواستههای آنهاست ، بسيج میشوند. سازماندهی مردم ، به شکلی که سعيد حجاريان از آن صحبت میکند ، فقط و فقط در يک جامعه مدنی ممکن است و بس! و چنين شرايط سازماندهی البته که برای منظور ايشان موجود نخواهد بود.
مردم ما شاهد نزاع و چانه زنی اصلاح طلبان و اقتدارگرايان در بالا بوده و هستند. اما دوطرف نزاع هريک خواهان تثبيت قدرت سياسی خويش در مقابل حريف هستند. اگرچه مردم جانب اصلاح طلبان را دارند ، اما فاصلهای بين خودشان و اين گروه سياستمدار حس میکنند که ناشی از اين واقعيت است که اصلاح طلبان مردم را در صحنه سياست جدی نگرفتهاند ، و گمان کردهاند که خود يک تنه با چانه زنی در بالا به هدف میرسند. اصلاح طلبان بيشتر از آنکه تکيه به مردم داشته باشند ، تکيه به همديگر دارند و برای هر حرکتی ، نه به مردم ، بلکه به يکديگر نگاه میکنند. البته هماهنگی اصلاح طلبان يکی از شرايط موفقيت حرکت آنها ست ، اما تکيه به مردم لازمه شروع هر حرکت مردمی است که اميد به موفقيت دارد.
اميد به “اصلاح طلبي” رقيب اقتدارگراست که اصلاح طلبان را با طناب “چانه زنی در بالا” به چاه فرستاده است. در حال حاضر ، تنها راه نجات اصلاح طلبان ، استفاده از طناب مردم و “فشار از پايين” است که میتواند آنها را از چاه نجات دهد.
هدف از اصلاح طلبی ، نه اصلاح اقتدارگرايان ، که بايد اصلاح سيستم حکومتی ايران باشد.
چند تن از نمايندههای مردم و مبارزين اصلاح طلب صريحا با مردم در باره مشکلات جدی صحبت کرده اند؟ چند تن از اصلاح طلبان سخن را بدون لفافه ملاحظات شخصی و سياسی برای آشنايان در جبهه اقتدارگرايان مطرح کرده اند؟ کدام يک از اصلاح طلبان بی پرده از مشکلات سياست امروز ايران و موانع اصولی سخن گفته اند؟
اميد به چانه زنی در ميان اصلاح طلبان آنقدر قوی است که هرنوع پرده دريدن و افشاگری جناح مخالف به معنای خراب کردن پل ارتباط با اقتدارگرايان و در حکم شکست سياست اصلی اصلاح طلبان – يعنی “چانه زني” – است. از اين رو محمد رضا خاتمی تهديد به صحبت کردن در هنگام استعفا میکند بدين معنی که پايان کار سياسی اصلاح طلبان با پايان ملاحظات برای حريفان همراه است. به نظر میرسد که اصلاح طلبان به بن بست سياست چانه زنی در بالا رسيدهاند اما هنوز هم در گمان ايشان اين تنها راه مبارزه سياسی است! مبارزين اصلاح طلب اگر واقعا به بن بست چانه زنی رسيدهاند ، و بدان آگاهند ، با حفظ مواضع دولتی و پارلمانی خود بهتر میتوانند بخش اصلی سياست مردمی خود – يعنی فشار از پايين – را اجرا کنند.
مردم ، بيشتر از سازماندهی ، به نيروهای نماينده و سخنگوی سياسی خود احتياج دارند. مگر در شرکت ميليونی مردم در انتخاب خاتمی و يا عدم شرکت آنان در انتخابات اسفند ماه گذشته سازماندهی در کار بود؟ نه ، شعار مناسب سياسی و جهت گيری در راستای منافع مردم است که آنان را به ميدان سياست میکشاند ، و نبود آن مردم را در انفعال نگاه میدارد. مردم توسط اصلاح طلبان بسيج شدند ، اما وقتی که به بازی گرفته نشدند ، اعتماد خود را به اصلاح طلبان از دست دادند و حالا همه سياست چانه زنی در بالا را جنگ زرگری سياستمداران برای قدرت میبينند و بس.
مردم ما اکنون در صحنه سياست هستند ، اما صحنهای که بتوانند نقش خود را ايفا کنند ، و نه نقش سياهی لشکر يک گروه سياستمدار را. مردم نيروهای سياسی جدی هستند. شما نمیتوانيد خواستههای سياسی خود را به شيوه خود مطرح کنيد و از آنها بخواهيد که نقش پشتوانه سياسی شما را بازی کنند. اما اگر شعارهای سياسی آنها را مطرح کنيد ، و نمايندگی آنها را به عهده بگيريد ، پشتيبان حرکتهای سياسی شما خواهند بود.
هنوز دير نشده. اصلاح طلبان تنها راهی که پس از خروج از حاکميت خواهند داشت ، “فشار از پايين” است. اما اهرمهای اجرايی اين فشار را هم اکنون به بهترين حالت ممکن در دست دارند! مقاومت مدنی را نمايندگان مجلس با تحصن در عمل میتوانند شروع کنند و مردم با مقاومت مدنی به شيوه خود به آنها خواهند پيوست. در شرايط کنونی بی پرده با مردم حرف زدن برای بسيج نيروهای اقشار مختلف کافی است. اگرحرف و سياست شما در جهت خواستههای اساسی و منافع سياسی مردم باشد ، مردم با شما همسو خواهند شد و پشتيبان شما خواهند بود. به مردم اعتماد کنيد و هماهنگ دست از چانه زنی در بالا بکشيد و همه هم و غم خود را متوجه فشار از پايين بکنيد.
پشتوانه مردمی ضامن پيروزی شماست. حضور شما در سياست به عنوان نمايندگان سياسی مردم فقط و فقط به يک طريق ثابت میشود: قطع اميد کامل شما از اقتدارگرايان ، پشت کردن به آنها و خراب کردن همه پلهای “چانه زني” با آنان. آن وقت میتوانيد با تکيه به نيروی مردم سياست اصلاح طلبی را با “فشار از پايين” به پيش ببريد.