اعدام چيست؟

دکتر س. بنا
شنبه ٤ آبان ١٣٨١
براي آنکه نظر روشن‌تري راجع به بحث ها و مواضع پيرامون اعدام داشته باشيم بهتر است که اعدام را بطور واقع بينانه و به دوراز بحث هاي سياسي و غير سياسي پيرامون آن بشناسيم. اين نگارش در مفهومي عام و گسترده به روشن کردن واقعيت اعدام ميپردازد. در اينجا اعدام به مفهوم گسترده در جامعه انساني و صرف نظر ازشرايط سياسي جامعه ما مطرح است. در اين زمينه‌ي عام اجتماعي و بدور از مقوله هاي سياسي است که سعي داريم با نگاهي ساده و انساني اعدام را ببينيم. بايد اين نکته را نيز افزود که اين نگارش فقط سعي بر روشن کردن واقعيت “اعدام” دارد و در صحبتي ديگر به بحث پيرامون اعدام از جمله لزوم ادامه يا لغو مجازات اعدام خواهيم پرداخت.
“اعدام” به مثابه شديدترين مجازات يعني “کشتن يک فرد توسط دستگاه قضائي”.
توجه داشته باشيد که اعدام يعني َ”کشتن” يک فرد. صرف نظر از اينکه اين يک مجازات است، خود عمل اعدام “کشتن” و “قتل” يک انسان است. حال اين که آيا اين نوع مجازات شايسته جرايم سياسي هست يا فقط بايد محدود به جرايم عادي باشد و ساير اين نوع مباحث را به بعد موکول ميکنيم. اينجا فقط موضوع مورد نظر ما نگاهي به ماهيت واقعيت اعدام مي باشد و از بقيه مباحث صرف نظر ميکنيم تا نگاهي روشن و تاحد ممکن بيطرفانه به اصل موضوع داشته باشيم.
کشتن يک انسان را اگر در حيطه جرايم بنگريم سنگين‌ترين جرم محسوب ميشود. چرا که در تمدن معاصر هيچ انساني حق ندارد که به زندگي انسان ديگري خاتمه بدهد. در مورد مسئله اعدام البته موضوع فرق ميکند چرا که اين يک انسان نيست که مرتکب کشتن ميشود بلکه “دستگاه قضائي” است که اين امر را به عهده ميگيرد. يعني گروهي از انسانها به نمايندگي از طرف جامعه صلاحيت آن را مي يابند که فردي را به مرگ محکوم کنند و اورا بکشند. ما بطور جمعي جامعه را تشکيل ميدهيم. ما بطور جمعي در طول زمان قانون اجتماع را ساخته ايم و ازنظر اجتماعي دستگاه قضائي را حمايت ميکنيم تا وظايف خود را انجام دهد. پس در واقع اين گروه خواسته من و شما و ساير اعضاي جامعه را به عمل در مي آورند و نظر جمعي ما را اجرا ميکنند. لطفا توجه داشته باشيد که بحث در مورد اعدام بطور کلي مطرح است و وارد جزئيات سياست فعلي کشورمان نمي شويم بلکه حالت کلي جامعه اي را که اعدام در آن قانوني است در نظر مي گيريم.
نقش من و شما در مرگ هر انساني که اعدام ميشود واقعيتي است که نمي توان آن را انکار کرد. رفتار يک فرد را وجدان اواختيار ميکندو رفتار دستگاه قضائي ما را وجدان اجتماعي ماست که بر مي گزيند. گرچه رفتار يک فرد ممکن است از وجدان آگاه يا نا آگاه او سرچشمه بگيرد اما رفتار دستگاه قضائي را وجدان اجتماعي ما به طور کاملا “آگاهانه” اختيار ميکند و دستورالعمل اين رفتار را با آگاهي کامل به شکل قانون با همه جزئيات آن مدون ميسازد. در واقع قانون براي همين است که تصميم جمعي و آگاهانه ي ما در جامعه رعايت و اجرا شود و همه شهروندان ملزم به احترام به اين قانون ميباشند. ما بطور عام کشتن يک انسان را توسط يک انسان ديگر “جنايت” مي دانيم و “کشتن” به گمان ما مذموم است. شايد به اين دليل که ازنظر تک تک ما يک وجدان فردي آگاه نبايد “کشتن” يک انسان را خودسرانه مجاز بداند و آن را در عمل روا بدارد. بطور عام “کشتن” و “قتل” يک انسان توسط هر فردي مذموم و نکوهيده است. اما نکته بسيار جالب اينجاست که وجدان فردي و اجتماعي ما اين عمل را توسط “جمع” خطا نميداند. يعني کاري که اگر توسط يک نفر انجام شود مطلقا “بد” است اگر توسط همه ما انجام شود “کاملا مجاز” است. کليد معجزه تبديل يک عمل “بد” به رفتاري “کاملا مجاز” از نظر وجدان آگاه ما در اينجاست که اينجا نه يک فرد ، بلکه جمع عمل ميکند. جمع يا اجتماع است که به قانون اجتماعي – و در اينجا بطور مشخص به قانون “اعدام” – گردن مينهد چرا که آن را موافق با وجدان خويش مي يابد.
اهميت مسئله در همين است که وجدان اجتماعي ما “کشتن را توسط جمع” گناه نميداند. موضوع را بشکافيم: جمع يا جامعه پذيرفته است که افرادي در اين جمع اگر رسما قانون جامعه را مطالعه کنند و بياموزند (و با دريافت مدرک حقوق اين مطالعه و آگاهي از قانون را رسما ثابت کنند) و مدتي شاهد روش اجراي قانون باشند (و تجربه کسب کنند) آنگاه صلاحيت آن را مي يابند که به نمايندگي از طرف من و شما و ما افرادي را به مرگ محکوم کنند. لطفا در نظر داشته باشيد که آن قانوني که به قاضي اختيار اين را ميدهد که فردي را به مرگ محکوم کند بازتاب وجدان اجتماعي ماست. من و شما شايد مشخصا دستمان را به خون کسي آلوده نکنيم، اما با انتخاب حکومت و تدوين قانون و حمايت دستگاه قضائي به افرادي وکالت ميدهيم که به نام ما و براي ما اين کار را انجام دهند. فرد قاضي هم البته شخصا اين کار را انجام نمي دهد و خود عمل کشتن فرد مستحق مجازات توسط افراد ديگري انجام ميشود که فقط مجري اوامر ميباشند و البته هيچ نقشي در اراده اين عمل نداشته اند. آنها صادقانه در راه اجراي قانون عمل ميکنند. قاضي و هيئت قضائي و ومجريان اعدام در واقع عاملين اجراي خواسته جمعي ما افراد جامعه هستند.
ما وقتي به اعدام نگاه ميکنيم آيا دستگاه قضائي را مي بينيم يا افراد مجري قانون را که عمل اعدام و کشتن را انجام مي دهند؟ آيا نقشي از خودمان در اين جريان مي بينيم؟ در واقع نقش ماعمده ترين و اصولي ترين نقش است چرا که ما هستيم، من و شما، که اين جامعه را ميسازيم و دولت و دستگاه قضائي و قانون اجتماعي را حمايت ميکنيم. مهمترين نکته اين است که ما با وجدان هاي فردي مان اين وجدان اجتماعي را مي سازيم که در قانون کشورمان بازتاب مي يابد. يعني صرف نظر از اين که دولت سياسي چه ماهيتي دارد وقانون سياسي کشورمان چيست و عقايد سياسي تک تک ما چيست، وجدان اجتماعي ما و شعورجمعي آگاهانه ما است که در مورد اعمال اجتماع تصميم ميگيرد و “کشتن” و “اعدام” را مي پسندد يا نمي پسندد. ماهيت سياسي دولت تاثيري در اصل موضوع اعدام ندارد. گرچه ممکن است دولت در اجراي موارد مشخص اعدام تعيين کننده باشد که اين موضوع را به مباحث بعدي موکول ميکنيم و سعي ميکنيم حوزه بحث فعلي را به اينکه “اعدام چيست” محدود کنيم ودر بحث هاي بعدي به اينکه “در چه مواردي اعدام خوب است و در چه مواردي بد است” خواهيم پرداخت.
عليرغم همه تفاوت هاي عقيدتي فرد فرد ما و نگرش هاي گوناگون ما به مسائل سياسي ، معيار رفتار اجتماعي ما ، به عنوان يک جامعه ، وجدان اجتماعي ماست که به نوعي برآيند وجدان فردي همه ما ميباشد. وجدان فردي آگاه هيچ يک از ما نمي تواند از کنار مسائل اجتماعي بي تفاوت بگذرد و نقش خود را در آن مسائل نبيند. همه ما در هر اعدامي که در جامعه اتفاق مي افتد نقش داريم و بطور ضمني آن را تائيد ميکنيم. گرچه بطور فردي و آگاهانه “کشتن” انسان را توسط يک انسان ديگر تخطئه ميکنيم، اما وقتي که همين عمل نه توسط يک فرد، بلکه طي يک مسير به اصطلاح “قانوني” و توسط عده اي از افراد که به زينت مدارک و درجات قضائي مزين هستند انجام شود آن را با خونسردي مي پذيريم. چراکه وقتي که همه درگير اين عمل هستيم و بار عمل به دوش همه ما هست، ديگر محلي براي تخطئه خود ما ـ آنهم توسط خود ما ـ باقي نميماند. در واقع قباحت کشتار انسان در قسمت کردن عمل و مشارکت دسته جمعي خنثي ميشود و وجدان ما آن را مي پذيرد.
اگر عينک هاي رنگارنگ سياسي و غير سياسي را کنار بگذاريم و از نقطه نظر انساني به موضوع بنگريم مفهموم خيلي ساده اعدام را به وضوح مي بينيم: “کشتن” يک انسان توسط همه “ما”.