“نجیب” و “سلیطه”
ما زنان در بند هستيم! بندهايی که دستهای ما را ميبندند، پاهای ما را از حرکت بازميدارند، و لبهايمان را بسته نگه ميدارند، بندهايی نامرئی که محکمتر از هر طناب و زنجير مرئی عمل ميکنند. بندهايی از جنس ظريف باور و با وزن سنگين ارزش. اين بندها را نميتوان با دندان جويد، نميتوان با چاقو پاره کرد، بلکه بايد با دگرگونی انديشه و تعريف فرهنگی نوين، ارزش را از آنها بزداييم و آنها را از باورها دور سازيم.
فرهنگی که زنان را سرکوب ميکند، چنان با ظرافت عمل ميکند که نه تنها خشونتی که بر زنان ميرود، ضد ارزش شمرده نميشود، بلکه تحمل اين خشونت ستوده ميشود. بدينترتيب، خشونت تطهير ميشود و اعتراض به آن، تکفير. زن بايد تحمل کند، و سکوت کند؛ نبايد حرف بزند و اعتراض کند. زنی که بدبختی و بيعدالتی را در نهايت سکوت بپذيرد و با آن بسازد و بسوزد، زنی شايسته است که رفتار او بايد الگوی همه زنان قرار گيرد. و اين ارزشها چنان با ظرافت و قدمت در تاروپود فرهنگ ما تنيده شده که ما بدون پرسشی همواره آنها را پذيرفته و باور داشتهايم. اما اکنون بايد بپرسيم گذار به جامعه مدرن با فرهنگی که زنان را سرکوب ميسازد، آيا امکان پذير است؟
برای بهبودسازی اين فرهنگ، بايد زاويههای زنستيز آن را بکاويم که در عين سرکوب، آن را موجه جلوه داده و همگان را به سکوت در برابر نقض حقوق زنان فراميخواند. تنها با شناخت عرصه عمل مشخص اين فرهنگ در زمينه زنستيزی است که ميتوانيم با آن مقابله کنيم و آن را دگرگون سازيم تا جايی که از زن ستيزی در آن اثری باقی نماند.
بايد پنبه اين فرهنگ را در جنبههای زن ستيز آن واژه به واژه بزنيم، روی هر واژه، هر عبارت و هر جمله و ضربالمثل مکث کنيم. به تاريخچه آن بنگريم، به موردهای استفاده آن و شيوههای ممکن استفاده از آن برای سرکوب زنان توجه کنيم، و به واقعيات امروز جامعه و به چشمانداز فردای جامعه نيز بيانديشيم. سپس ميتوانيم تصميم بگيريم کدام واژه زشت است، و کدام واژه زيبا، کدام واژه بار منفی دارد، و کدام واژه بار مثبت. ما که ادعای گذار به مدرنيته و دمکراسيخواهی داريم، نبايستی بار مفهوم واژههايی را که با فرهنگ خويش به ارث بردهايم به سادگی بپذيريم. يک وظيفه ما در اين روند دگرگونی فرهنگ ميتواند بازتعريف واژهها و تعريف مفهومهای جديد برای آنها باشد.
از واژههايی که مسئول بيشترين سرکوب زنان در طول تاريخ بوده و هستند، واژههای ,نجيب, و ,سليطه, است. اين دو واژه متضاد، در عمل ابزار – يا بهتر است بگوييم اسلحه – فرهنگی برای ترور شخصيت و سرکوب زنان بوده و نه تنها در حوزه زندگی شخصی و خصوصي، بلکه در گستره وسيع زندگی اجتماعی عمل ميکرده و ميکند.
نجيب اگر چه در واژهنامه معين به معنی ,اصيل، شريف، خوشگوهر، گرامي، و نيز بمعنی شتر برگزيده, آمده، اما در فرهنگ روزمره ما دارای دو معنی است که يکی در حوزه رفتار جنسی است و ديگری مربوط به رفتار روزمره در زندگی است. معنای ,نجيب, در مفهوم مربوط به رفتار جنسي، صفت فردی است که پاکدامن است، شهوتی نيست و در رابطه جنسی نامشروع قرار نميگيرد. واژه ,نجيب, در رفتار روزمره و غيرجنسی به فردی گفته ميشود که ,سربزير, و ,حرفشنو, است، حرف جمع را اطاعت ميکند، رودرروی بزرگترها قرار نميگيرد، و بخاطر منافع خودش جنجال براه نمياندازد. اين نوشتار برروی اين مفهوم نجيب تکيه دارد.
نجيب بودن گرچه برای مرد صفتی ستوده و مثبت است، اما صرف نداشتن اين صفت نکتهای منفی برای مرد شمرده نميشود. واژه متضاد نجيب به معنای کسی که حرف شنو نيست، و بلکه به عکس، زبان دراز است و جنجال براه مياندازد، برای زن بکار ميرود و واژه ,سليطه, است(1) که يک صفت مونث است و معادل مذکر ندارد! پس اگرچه واژه نجيب به عنوان صفت مثبت برای توصيف شخصيت هر دو جنس مرد و زن بکار گرفته ميشود، اما واژه متضاد آن به عنوان صفتی دارای بار منفی برای زن تعريف شده است، و نه برای مرد.
,نجيب, و ,سليطه, دو واژه متضاد برای توصيف زن را در نظر بگيريم. ,نجيب, يک واژه مثبت است و به عنوان خصلتی بس نيکو و پسنديده برای زن بشمار ميرود. در مقابل، صفت ,سليطه, بار منفی دارد، و به عنوان ناسزا و توهين و بدگويی بکار ميرود؛ ,زبان درازی, به معنای ,جواب دادن, و ,حرف خود را به کرسی نشاندن, و , بر خواست خويش پافشاری کردن, برای ,زن, نکوهيده شمرده ميشود.
اين دو واژه چارچوبی برای رفتار زن تعريف ميکند که نه تنها رفتار شخصی او را در حوزه خانه و روابط خصوصی شکل ميدهد، بلکه در حوزه اجتماعی نيز ارزشهای رفتاری را به زنان القا نموده و هنجارهای اجتماعی را تعيين ميکند. از شرايط پذيرش زن، چه به عنوان همسر در مراسم خواستگاری و يا چه به عنوان جويای کار در جامعه، تاکيد بر روی نجيب بودن زن دارای اهميت است و شايد حتی بتوان گفت که از اساسيترين شرايط پذيرش و مقبوليت زن در زندگی خصوصی و جمعی است. حتی در ميان زنان نيز نجابت بطور عام ستوده بوده و در هنگام قضاوت درباره يکديگر، روی اين ويژگی تاکيد ميشود بطوريکه اگر زنی باصطلاح ,سليطه, باشد، انگشتنمای ديگر زنان خواهد بود حتی اگر آن زنان ديگر در دل به شيوه رفتار وی غبطه بخورند و آرزو کنند که چنان توان و مهارت گفتاری داشته باشند.
بياييد مفهوم اين دو واژه متضاد را کمی بيشتر بشکافيم. ,سليطه, زنی است که در حرف زدن کم نميآورد و اگر لازم بداند با جار وجنجال تلاش خواهد کرد که حرف خود را به کرسی بنشاند و دراينکار از مخاطب خود، چه زن و چه مرد، ابا ندارد. از آنجايی که در فرهنگ سنتی ما حرف زدن زن در مقابل مرد، و بويژه در مقابل جمعی از مردان، کار شايستهای شمرده نميشده، زن سليطهای که در مقابل مردان خويش، يا بدتر از آن در مقابل مردان بيگانه و نامحرم، ,حيا, نکرده و بدون ,شرم, صحبت ميکند، چارچوب جنسيتی سنت را بطور کامل رعايت نکرده و به نوعی هنجارهای جنسی را زير پای ميگذارد، و از اين رو نيز مورد نکوهش قرار ميگيرد. بدين ترتيب، رفتار زن سليطه با هنجارهای اجتماعی در تضاد قرار ميگيرد، و زنی که يک هنجار را زير پا گذاشت، چه بسا هنجارهای ديگر را نيز زير پا بگذارد! زنی که حرف خود را ميزند و اعتراض ميکند، براحتی زير بار زور نميرود و قابل سرکوب نيست و مرد بايد مراقب و نگران رفتار چنين زنی باشد. در فرهنگ ما اين ترس و نگرانی در اين ضربالمثل معروف بيان ميشود که ,از ديوار شکسته و زن سليطه بترس!, چرا که هيچکدام قابل اعتماد نيستند و مرد در زندگی نميتواند به هيچ کدام تکيه کند.
اين هنجارهای ارزشی در نکوهش زباندرازی زن و ستايش سکوت او در فرهنگ ما سنت و سابقه ديرينه دارد. باورهای سنتی زمينه ارزشگذاری برای رفتار زن را فراهم ميآورد، از بار منفی ,سليطه, چماقی ساخته که بر سر زنی که جرات حرف زدن را بخود دهد، فرود ميآورد، و چنان بار ارزشی مثبتی به زن خاموش و ,نجيب, ميدهد که الگوی رفتار هر زنی باشد که ميخواهد خوشبخت شود. بدينترتيب، خوشبختی زن به سوختن و ساختن در خاموشی تعبير ميگردد.
افسانههای فولکلور ما بخوبی بيانگر اين ارزشهای جنسيتی و شيوههای ظريف ترويج آنهاست. بطور نمونه، داستانهای ,سنگ صبور, و ,فاطمه ارّه, به ترتيب نمود ,زن نجيب, و ,زن سليطه, هستند. رواج و گستردگی اين دو داستان در ميان مردمان کشورهای گوناگون بيانگر قدمت و گستردگی فرهنگی است که اينگونه هنجارهای رفتاری را برای زنان ارزشگذاری ميکند. داستان ,سنگ صبور,(2) به گونههای مشابه با اندکی تفاوت در سرتاسر خاورميانه و منطقه مديترانه رواج دارد. همچنين ,فاطمه ارّه, افسانه کهن بسيار قديمی است و زبان به زبان و سينه به سينه هزاران سال است که در ميان مردمان جاری است و از بين نرفته، چرا که ارزش منفی برای زباندرازی زن هزاران سال است که پا برجا باقی مانده است. مردم مناطق قطبی شمال اروپا نيز دقيقا همين افسانه را در فرهنگ فولکلور خويش نقل ميکنند(3) و ميتوان حدس زد که داستان فاطمه ارّه از افسانههای قديمی اقوام هندواروپايی است که در مهاجرت اين قوم بدانجا راه يافته است.
در افسانه ,سنگ صبور, شخصيت اصلی داستان، زنی است که با سختی فراوان شاهزادهای را نجات ميدهد تا با او ازدواج کند(4). اما در آخرين لحظه دختر کولی خود را بجای او جا ميزند و شاهزاده با دختر کولی ازدواج ميکند و زن نجيب را به عنوان کلفت با خود با قصر ميبرد. زن نجيب که شاهد خيانت و دروغ دختر کولی است، هيچ اعتراضی نميکند، حرفی نميزند و حتی تلاش نميکند که اصل ماجرا را برای شاهزاده تعريف کند. او در سکوت و انفعال کامل شاهد ماجراست و هيچ حرکتی برای بهبود زندگی خويش از خود نشان نميدهد. فقط سالها بعد که در اوج بدبختی با سنگ صبور درددل ميکند و شرح زندگی خود را برای او ميگويد، و از او ميپرسد که “حالا بگو تو صبوري، يا من صبورم؟ تو بترکي، يا من بترکم؟” شاهزاده به اصل قضيه پی ميبرد و دختر کولی را طلاق ميدهد و با او ازدواج ميکند(5).
زن نجيب که در اين داستان قرار است الگوی زنان باشد و شيوه رفتار او مورد ستايش همگان قرار گيرد، شرح بدبختی و مصيبهايی را که بر او رفته هرگز به زبان نميآورد، با هيچکس درددل نميکند، و مشکلات خود را با کسی در ميان نميگذارد، چه رسد به آنکه بخواهد در جمع از حق خود سخن بگويد. او درددل خود را تنها با ,سنگ صبور, بيان ميدارد و ميزان تحمل او با صبوری سنگ مقايسه ميشود! و تحمل او حتی از سنگ هم بيشتر است. در عين حال، مرد يا شاهزاده هرگز مخاطب مستقيم او نيست، بلکه درپايان بطور غيرمستقيم درددل زن را ميشنود و درمييابد که حق با اوست و به ياری او ميشتابد.
افسانه فولکلور ,فاطمه ارّه, داستان مردی است که از دست زن زباندراز خود به ستوه آمده و او را در بيابان به چاه ميافکند، و پس از چندی درمييابد که اژدهايی که درون چاه منزل داشته، نيز ازدست زبان فاطمه ارّه به ستوه آمده و فرار ميکند و ماجرا با داستانهای شيرينی ادامه مييابد و به ازدواج مرد با دخترسلطان و شريک شدن در فرمانروايی نيمی از مملکت پايان مييابد. زن زبان دراز در اين داستان ظاهرا شيرين و طولاني، توسط مرد مجازات ميشود و به چاه ميافتد، و مرد به پاداش مجازات فاطمه ارّه، به ازدواج با دختر پادشاه و سهمی از مملکت دست مييابد. اين داستان از ديدگاه مردی که باصطلاح ,قربانی, زباندرازی فاطمه ارّه شده است، روايت ميشود و گوينده و شنونده داستان در همدلی با اين مرد قرار ميگيرند و داستان در همين راستا ادامه مييابد. فاطمهاره شخص سومی است که منفور بودن وی از همان ابتدای داستان آشکار است و از آغاز تا پايان داستان هيچ شکی در اين باره وجود ندارد. بدينترتيب هنگامی که مرد فاطمهاره را با نيرنگ به بيابان ميبرد و او را به چاه مياندازد، گويا هيچ جنايتی اتفاق نيافتاده و داستان روال خندهدار و لحن شيرين خود را ادامه ميدهد و خشونت مرد که منجر به مرگ فاطمه ميشود، در ذهن شنونده توجيه ميشود و مورد پرسش قرار نميگيرد. به بياني، از همان ابتدا فرض محکم و پابرجای مقصر بودن زن زباندراز پذيرفته شده و همگان ميپذيرند که چنين زنی مستحق مجازات از سوی شوهر است، حتی تا جايی که مرگ او را در پی دارد. و شوهرش برای مجازات چنين زنی حتی پاداش ميگيرد!
زبان درازی فاطمهاره با خشونت اژدها مقايسه ميشود و اگر شنونده داستان گمان ميبرد که بايد جان فاطمهاره را که سالها شريک زندگی اين مرد بوده و با خوب و بد او ساخته نجات داد، خيلی زود پی ميبرد که اشتباه ميکند! و شک و ترديد در مورد مجازات زن زبان دراز در داستان پايان مييابد و اين پيام به شنونده القاء ميگردد که زن زبان دراز شايسته زندگی نيست! و شوهرش کاملا حق دارد که او را مجازات کند. افزون بر آن، اين تنها شوهر او نيست که از دست زبان درازی زن به عذاب است، بلکه هر کس ديگري، حتی اژدها، نيز از دست او به ستوه ميآيد! و در واقع اين اژدهاست که بايد از دست فاطمه ارّه نجات پيدا کند. زن سليطه نه تنها در حوزه خانه شوهر خود را اذيت ميکند و آزار ميدهد، بلکه هرجا که ميرود، باعث آزار و اذيت اطرافيان خود ميشود تا حدی که حتی اژدها در مقابل فاطمهاره مظلوم واقع شده و قربانی زبان درازی او ميشود و از دست او به مرد پناه ميبرد. مرد و اژدها در اين داستان بر عليه فاطمه ارّه همدست شده و به کمک يکديگر، خود را نجات ميدهند.
پايان داستان اين است که مردی که همسر خود را به خاطر زبان درازی به چاه انداخته، نه تنها مجازات نميشود، بلکه از سوی اژدها پاداش ميگيرد و با دختر سلطان ازدواج ميکند و فرمانروايی نيمی از مملکت را بدست ميآورد.
در داستان ,فاطمه ارّه, شوهر ظاهرا مرد ,نجيب, و آرامی است که سخت کار ميکند و کم حرف ميزند. و همين مرد آرام و دوستداشتنی زن خود را به چاه ميافکند. نکته اساسی اينجاست که , زن نجيب, حتی اگر تا حد مرگ و خودکشی در عذاب باشد، همچنان ساکت و منفعل باقی ميماند، اما ,مرد نجيب, وقتی که اوقاتش تلخ شود حتی دست به قتل همسر خويش ميزند ولی البته کار او اشکالی ندارد و از ويژگی ,نجيب, بودن او چيزی نميکاهد! اقدام خشونتآميز شوهر توجيهپذير است زيرا که او مرد است و زن نبايد به مرد غر بزند.
ارزشگذاری برروی رفتار زنان در اين دو داستان نشان ميدهد که الگوی پسنديده اجتماع برای زن، نجيب بودن به مفهوم سکوت و تحمل درد و رنج و مصيبتها بدون هيچگونه اعتراض و بيان خواستهای است. تلاش فعالانه برای بدست آوردن خواسته خود، حتی اگر حق خود زن باشد، مذموم و نکوهيده است. و نه تنها تلاش فعالانه ناپسند است، بلکه حتی گفتگو و بيان دردها و آرزوها نيز پسنديده نيست. زن نجيب، که در آخر خوشبختی ازدواج با شاهزاده از آن اوست زنی زحمتکش، مصيبتديده، تحت خشونت و در عين حال خاموش است.
همچنين افسانههای فولکلور فراوان ديگری داريم که شخصيت اصلی داستان زن نجيبی است که صبور و مظلوم است و قربانی دروغگويی يک زن سليطه ميشود، مانند ,دختر نارنج و ترنج, و ,ماه پيشونی,، و تقريبا تمام افسانه شرح بدبختيهايی است که بر زن نجيب ميرود در حاليکه او ميسازد و ميسوزد، و همواره با خوشرويی و مهربانی و ادب با همگان، حتی با زن سليطهای که به او ظلم کرده، رفتار ميکند و هرگز از ستمی که بر او رفته با هيچکس حرفی نميزند. و فقط در پايان قصه است که زن نجيب با شاهزاده ازدواج ميکند و زن سليطه و بدجنس به سزای زباندرازی خود رسيده و به خشنترين وجهی مجازات ميشود.
در اين افسانهها، زن نجيب در عين اينکه در انجام کارهايی که به او محول ميشود بسيار فرز و زرنگ و باعرضه است و سريع و تميز همه کارها را انجام ميدهد، در اموری که مربوط به زندگی شخصی خود او ميشود بسيار منفعل و بيدستوپا و بيعرضه است و هيچ کاری برای خودش انجام نميدهد. او حتی در آخر داستان نيز توسط مردی نجات داده ميشود. حتی هنگامی که جانش از همه بدبختيها و بيعدالتيها به لب ميرسد و در گفتگوی با سنگ صبور در آستانه خودکشی است و کم مانده که از غصه بترکد، از انجام هرگونه اقدامی برای کاهش زجر و بدبختی خود عاجز است. در عوض، زن سليطه که سر او را کلاه گذاشته، خوشزبان و خوشبيان و باعرضه است و همواره برای بهبود زندگی خود و ازدواج با مرد مورد علاقه خود نقشه ميکشد و خيلی خوب نقشههايش را اجرا ميکند. جالب اينکه زن نجيب در افسانههای گوناگون همواره خوشاخلاق و زيباست، و زن سليطه بد اخلاق و زشت و سيهچرده و آبلهرو است. نجابت با زيبايی و بيعرضگی توام است، و سليطگی با زشتی و توانايی رفتار و گفتار.
امروزه می بينيم که کليشههای جنسيتی در جامعه ما در عمل بسرعت رو به دگرگونی است، اما هنوز فرهنگ سنتی با واژههای سرکوب جنسی و جنسيتی در زندگی اجتماعی سدی در راه مشارکت زنان است و همچنان با قوت عمل ميکند. چماق تکفير ,سليطه, همواره بالای سر زنان بوده و باعث ميشود که نجابت زن و پايبندی او به اصول و ارزشهای رفتار اجتماعی زير سوال رود.
امروزه نه تنها بسياری از زنان از مشارکت اجتماعی هراسی ندارند، بلکه توسط مردان خانواده خود به کار و اشتغال تشويق ميشوند و بتدريج با رشد جنبش زنان و فعالان فمينيست، استفاده از واژه ,سليطه, برای زنی که بيپروا از حقوق خود و ديگر زنان دفاع ميکند، حداقل در ميان جامعه شهرنشين کمتر اتفاق ميافتد. اما هنوز دختران ما تشويق ميشوند که ,نجيب, و ساکت و سربزير و آرام بار بيايند. بديهی است که از اين دختران انتظار ميرود که پس از ازدواج نيز خشونت خانگی را تحمل کنند و پاداش آنان همانا حفظ ازدواج با مرد است. اين همان سلاح فرهنگی است که شخصيت زنان را در جامعه ترور ميکند و باعث ميگردد زنان از ترس اينگونه ترور همواره بنده جنسی مردان باقی بمانند.
مبارزه برای رهاسازی زنان از کليشههای سنتی در اجتماع بدون دگرگونی اين مفاهيم فرهنگی ممکن نيست. بار ,مظلوم بودن, و ,دم برنياوردن, از مفهوم مثبت نجيب، و بار منفی توانايی حرف زدن و قدرت کلام از ,سليطه, بايد زدوده شود و فرهنگ جامعه بپذيرد که حرفنزدن و انفعال ارزش نيست، بلکه شکستن سکوت و اعتراض به شرايط نامناسب برای زن مثبت است. بر ماست که از رفتار زنی که در مقابل خشونت سکوت ميکند، ارزشزدايی کنيم، و توانايی زن را در گفتار و کردار در دفاع از حقوق خويش بستاييم. و نيز بر همه ماست که مردی را که زنش را به خاطر زباندرازی ميزند، پاداش ندهيم و نبخشيم، بلکه او را به جرم خشونت خانگی متهم کنيم.
(1) متضاد ,نجيب, در زمينه رفتار جنسی برای زن، واژه ,جنده, است که در نوشتار بعدی به دو واژه ,نجيب, و ,جنده, خواهم پرداخت.
(2) کارن ميلر Karen Miller داستان ,سنگ صبور, را در دانشنامه دوره کارشناسی ارشد خود، در رشته فولکلور در دانشگاه ايالتی کاليفرنيا در برکلي، مورد بررسی و پژوهش قرار داده است که دانشنامه وی در آينده نزديک توسط سازمان ميراث فرهنگی به فارسی ترجمه و چاپ خواهد شد. اين پژوهش نکتههای فراوانی را درباره الگوسازی جنسيتی که متاثر از فرهنگ و روابط اجتماعی است بيان ميدارد و به گستردگی و قدمت فرهنگی داستان نيز اشاره دارد.
(3) اين داستان از افسانههای فولکلور مردم Lapland است که توسط Valerie Stalder به انگليسی ترجمه شده و در کتابی با عنوان Even the Devil is Afraid of a Shrew توسط انتشارات Addison-Wesley در سال 1946به چاپ رسيده است.
(4) بگذريم که چرا نهايت خوشبختی زن در افسانههای فولکلور ازدواج با شاهزاده است که اين بحثی جداگانه ميطلبد.
(5) و باز بگذريم که شاهزاده و دخترکولی بچهدار شدهاند و معلوم نيست که تکليف بچه و رابطه عاطفی آن دو که طی سالها شکل گرفته، چه ميشود و قصه در پايان فقط به پاداش دادن زن نجيب و مجازات وحشتناک زن سليطه ميپردازد. اين شيوههای خشن مجازات زنان سليطه را نيز به بحث ديگری موکول ميکنيم.