نگاهی به “منشور زنان” جبهه مشارکت ۲
این نوشته دربارهی “منشور زنان” جبههی مشارکت است، و نگاهی دارد به بند دوم این منشور تحت عنوان “مسایل و مشکلات زنان”. این بخش چنین شروع میشود که: “بخش قابل ملاحظهای از زنان ایرانی از موقعیت و جایگاه کنونیی خود ناراضیاند، و انتظار دارند که مراکز تصمیمگیری و خط مشیگذاری کشور، توجهی ویژه به حل مسائل آنها داشته باشند.”، و البته همین نشاندهندهی دلیل عمدهی توجه جبهه مشارکت به مسائل و مشکلات زنان است، که بسیار به جا میباشد. خوشبختانه جبههی مشارکت، به عنوان یک سازمان سیاسی، این حقایق را درک کرده است که اولاً توجه به زنان، به عنوان نیمی از جمعیت کشور، اصل اولیه مردمسالاری است، و ثانیاً توجه ویژه به مسائل زنان لازمهی ضروری بقاء در میدان سیاست ایران است.
من، علیرغمِ همه انتقادات و ایراداتی که به درک رشد نایافتهی جبههی مشارکت از مسایل زنان ایران دارم، توجهی ویژهی آنان را به مسائل زنان، یک واقعبینیی سیاسیی قابل تحسین میدانم. بهعلاوه، شیوهی ارائهی منشور، و نظرخواهی از عموم نیز، مایهی خوشوقتیی همهی ما، اعم از زن و مرد، است، که با صحبت و گفتگو میتوانیم در درک و حل مسایل همدیگر را یاری کنیم.
حالا با هم نگاهی به بندهای بخش دوم “منشور زنان” بیندازیم:
بخش اول “مهمترین و کلیترین مسائلی که زنان ایرانی با آن مواجهاند” را به این شکل بیان میکند:
الف) نابرابریهای حقوقی میان زن و مرد.
ب) نابرابریفرصتها، دسترسی، و کنترل میان زنان و مردان.
پ) فرهنگ مردسالار و کلیشههای جنسیتی.
ظاهراً با چنین عناوینی انتظار میرود که جبههی مشارکت به روشنی و وضوح روی مسایل زنان انگشت بگذارد. اما جبههی مشارکت بهطور عام، و خیلی کلی، به این مشکلات فقط اشاره میکند، تا ثابت کرده باشد که گوشهنگاهی هم به زنان و مشکلات آنها دارد. مثلاً در بیان “نابرابریهای حقوقیی میان زن و مرد” از اینکه حق وراثت نابرابر است، حق ازدواج نابرابر است و دختر به اجازه پدر احتیاج دارد، حق رابطهی جنسی در ازدواج نابرابر است، حق طلاق نابرابر است، حق سرپرستیی فرزندان نابرابر است، هیچ سخنی به میان نمیآید! از اینکه قانون سن ازدواج دختران در نه سالگی در واقع قانونی کردن کودک آزاری است، حرفی زده نمیشود! از اینکه فرزند زن ایرانی حق شهروندی ندارد و این حق فقط مال مرد ایرانی است، صحبتی نمیشود! گفته نمیشود که سقف رشد اجتماعیی برای زنان در قانون تصریح شده و زنان نمیتوانند قاضی شوند و رئیس جمهور شوند، حرفی نیست. از اینکه موانع رشد فردی و اجتماعی برای زنان در قانون رسماً ثبت شده است! به جای ذکر مشکلات قانونی برای زنان، فقط به ذکر “موارد متعددی از قانون…” اکتفا شده است، و گویا صفت “متعدد” در کنار موصوف “مشکلات”، جبههی مشارکت را از برشمردن مشکلات زنان بهطور مشخص، و انگشت گذاشتن روی مسایل واقعیی زنان، معاف میکند.
در برشماریی “نابرابریفرصتها، دسترسی، و کنترل میان زنان و مردان” گفته شده است که “تفاوتی معنادار میان زنان و مردان از نظر دسترسی به منابع مولد ثروت، قدرت، منزلت، و اطلاعات وجود دارد، و میزان برخورداریی کاملاً نابرابری از این مطلوبهای اجتماعی میان آنان ملاحظه میشود.”. حالا این “تفاوت معنادار” چیست، خدا میداند! “منابع مولد ثروت، قدرت، منزلت، و اطلاعات” چیست، فقط جبههی مشارکت میداند!
وقتی که به “حضور قدرتمند نوعی جنسگرایی” در “فرهنگ عمومی” اشاره میشود، چنان است که گویا فقط باعث “تحقیر زنان” میشود و در عقب نگهداشتن آنها در جامعه و بستن درهای فرصت و اشتغال و… نقشی ندارد! مثلاً از اینکه آگهیهای استخدام دولتی رسماً حضور زنان را در بسیاری از محلهای کار نمیپذیرد، و به عیان بین زن و مرد استثناء قائل میشود، و قانون هم در مقابل این همه بیعدالتی ساکت است، حرفی زده نمیشود. آیا جبههی مشارکت در مخیلهاش میگنجد که تبعیض استخدام بین زن و مرد باید غیر قانونی شود؟ آیا جبهه مشارکت قبول دارد که قانون باید تضمین کند که زن و مرد در مقابل کار مساوی، حقوق مساوی دریافت کنند؟
بند دوم میگوید که: “یکی از محورهای چالش زنان امروز ایران، مسائلی است که از شکل خانوادهی سنتی، و بحرانهایی که این نوع خانواده با آن دست به گریبان است، ناشی میشود” و سپس “چند واقعیت مهم در رابطه با خانوادهی سنتی” را بر میشمارد. به جبهه مشارکت باید گفت که آنچه آنان روی آن انگشت میگذارند، رابطهی سنتیی زن و مرد در خانواده است، و نه “خانوادهی سنتی”. خانوادهی سنتی یعنی یک زن و یک مرد و بچههایشان. در برخی کشورهای غربی اشکال مدرن خانواده دیده میشود که مثلاً در آن از حضور پدر در خانواده اثری نیست، یا مثلاً از حضور زن و مردی که با هم رابطه دارند، نشانی نیست، و بچهها با مادر بزرگشان بزرگ میشوند، یا… خلاصه، اشکال دیگری از خانواده، که شکل سنتیی “زن و مرد و بجههای این دو” را ندارد. به عبارت دیگر، خانوادهی سنتی متشکل از یک زن و مرد است که با هم رابطهی جنسی دارند و بچههایی که حاصل این رابطه هستند، و خانوادهی مدرن منکر ترکیب سنتیی والدین و رابطهی خونی آنها با فرزندان است. حالا جبهه مشارکت که مفهوم “خانوادهی سنتی” و “خانوادهی مدرن” را ناآگاهانه به دلخواه خود و به غلط تعریف میکند، چرا در نظر نمیگیرد که به جای وارد شدن به مباحث نظری که برایش جدید است، بهتر است در حیطهی مسائل سیاسی بماند، و مسائل زنان را بهطور واقعی و ملموس و قابل درک تعریف کند؟ آیا از یک جبههی سیاسی ما انتظار اظهارنظر تئوریک در مسایل زنان داریم، یا اظهارنظر سیاسی دربارهی مسایل زنان؟ چنین گریزی به صحرای تئوری، چه معنایی دارد جز آنکه ثابت کند جبههی مشارکت در پذیرش واقعیت مسائل زنان هیچ احساس مسئولیتی ندارد، و از طرح واقعیی مسائل طفره میرود، و فقط و فقط میخواهد ادعای صلاحیت نظر داشتن بکند؟ که آن هم متاسفانه باز دم خروس را از لای در نمایان میکند! و نه تنها هیچ دردی از زنان دوا نمیکند، که هیچ، بر دردهای جبههی مشارکت هم میافزاید، که حالا باید از حیثیت خود در این زمینه دفاع کند.
حال ببینیم که آیا یکی از محورهای چالش زنان امروز ایران، مسائلی است که از روابط سنتیی زن و مرد در خانواده (یا به قول جبههی مشارکت “خانواده سنتی”) ناشی میشود یا این مسائل تا حد زیادی حاصل عدم تامین اقتصادیی زن از طریق کار خویش است، که او را به مرد وابسته میکند؟ آیا ریشهی مسایل زنان در طول تاریخ جز این است که زن به دلیل عدم تواناییی استقلال مادی نهایتاً به جایی میرسد که بردهی خانگی و جنسیی مرد میشود؟ مگر نه اینکه زنان در کشورهای غربی با ورود به بازار کار توانستند مبارزات خود را برای احقاق حقوق اجتماعی و فردیی خویش گام به گام به جلو ببرند؟
حتی اگر فرض را هم به این بگذاریم که جبهه مشارکت مسئله را درست میبیند، و در بر شمردن ویژگیهای رابطهی سنتی در خانواده به خطا نمیرود، سوال اینجا است که در برنامهی یک حزب سیاسی چه راهحلی میتواند برای مسائل خانواده وجود داشته باشد؟ از یک حزب سیاسی انتظار میرود که روی مسائل کاملاً مشخص اجتماعی و سیاسی با صراحت انگشت بگذارد، و راهحلهای مشخص برای آنها عرضه کند. ولی مثلاً بیان اینکه “کودکان علت وجودیی ازدواج بودند و خانواده پرجمعیت مطلوب یا طبیعی قلمداد میشد”، چه فایدهای دارد؟
به گمانم در پایان بخش دوم منظور جبههی مشارکت به روشنی بیان شده است که:
“… مقایسه میان ویژگیهای خانواده سنتی با تحولات دوران ما نشان میدهد که تا چه حد بازگشت به خانوادهی سنتی غیرممکن است. از این رو برای جلوگیزی از فروپاشیی خانواده و استحکام آن، بایستی به دنبال خانوادهای متناسب با ارزشها و ویژگیهای جدید بود. خانوادهای که میتوان از آن به عنوان “خانواده مدرن و متعادل” یاد کرد…”
سوالی که باید جلوی جبههی مشارکت گذاشت، این است که: آیا وظیفهی یک حزب سیاسی در برخورد با مسائل زنان، “جلوگیری از فروپاشیی خانواده و استحکام آن” است؟ اگر مسئلهی خانواده و رابطهی زن و مرد یک مسئلهی جدی است، این، مسئلهی همهی اجتماع است، و نه فقط مسئلهی زنان! و اذعان کنید که در حال حاضر حتی بیشتر مسئلهی مردان است که در نبرد با فرهنگ جنسگرایی از زنان عقب ماندهاند. بیان مسائل اجتماعی خوب است، و لازم است، اما لطفاً وقتی که از مسائل زنان صحبت میکنید، این قدر احترام برای زنان قائل باشید که از مسائل آنان صحبت کنید! تمام توجهی شما به زنان، به نیمی از جامعه، همین “منشور زنان” است، که آن را هم به “خانواده” اختصاص دادهاید!
بله، صحبت از خانواده، یک صحبت اجتماعی است. اما لطفاً صراحتاً بگویید که کدام یک از شما جرات میکند که در بیان مسائل سیاسی و اجتماعی کشور، در ملاء عام، و وقتی که مخاطبین شما فقط زنان نیستند، از مسائل و مشکلات خانواده صحبت کند؟! چند تن از شما در جمع مردان سیاسی جرئت میکند که مسائل “خانواده” را جزو مسائل اصلی بشمارد؟ و جزو مسائل کشور بیان کند؟ و دربارهی مسائل خانواده بحث کند؟ و مثلاً در گزارشی دربارهی مسائل اجتماعی که به حضور مردان ارائه میشود، نُه خط را به “مهمترین مسائل” اختصاص دهد، و نوزده خط را به مسائل “خانواده”؟ اصلاً در بحثهای عمومیی جبههی مشارکت دربارهی سیاست، چند بار صحبت “خانوادهی سنتی و مدرن” مطرح میشود، که در حیطهی زنان بهطور عمده مطرح میشود؟ آخر مگر زنان نیمی از همین جامعهای که شما در سیاست با آن سر و کار دارید، نیستند؟ چرا به همان مسایل سیاسی و اقتصادیی جامعه در رابطه با زنان نمیپردازید؟ آیا این جز این است که اصولاً جبههی مشارکت در ذهنیت خود جایی جز خانواده برای زنان متصور نمیبینید؟ و هر چقدر هم که سعی میکند که به مسائل زنان بپردازد، باز صحبت از خانواده میشود؟
من به عنوان یک زن از جبههی مشارکت میخواهم که اگر کاری برای زنان انجام نمیدهد، حداقل آن قدر شهامت سیاسی داشته باشد که بهطور صریح و مشخص روی مسایل زنان انگشت بگذارد!
جبههی مشارکت اگر رای زنان را میخواهد، باید نشان دهد که توانایی و شهامت دفاع از حقوق زنان را دارد. جبههی مشارکت اول از همه باید حقوق زنان را بپذیرد! تا زمانی که حقوق زن به عنوان حقوق بشر در جامعه پذیرفته نشود، یعنی تا خود زن به عنوان بشر برابر با مرد در همهی عرصههای زندگی اجتماعی دیده نشود، تا مسایل زنان به عنوان مسایل اجتماعی و پا به پای مسایل مردان دیده نشود، این ادعاهای توجه به “مسائل و مشکلات زنان”، گزافهای بیش نیست.
سیاستمداران جبههی مشارکت! از طرح مسائل و مشکلات زنان طفره نروید. مشکلات مردان را در ارتباط با زنان، یعنی مشکلات مردانی را که ارتباطشان با زن به ارتباط با زوجهشان در خانه محدود میشود!، به حساب مشکلات زنان نگذارید! در غیر این صورت ممکن است که “منشور زنان” جبههی مشارکت، خدای ناکرده، “منشور مردان دربارهی نگرانی از فروپاشی خانواده” خوانده شود.
ادامه در ارسال بعدی
تاریخ انتشار : ۱ / جولای / ۲۰۰۳