نود و نه سال پس از اولین بزرگداشت

نود و نه سال از اولین بزرگداشت روز زن می‌گذرد*. نود و نه سال پیش گروهی در یک کشور به بزرگداشت ‏روز زن همت گماشتند، کم کم این اقدام به بزرگداشت روز جهانی زنان در سراسر دنیا تبدیل شد. و فقط چند دهه‌ ‏است که وجدان بشری از خواب چندهزار ساله بیدار شده و نیمی از خود را محروم و دربند یافته است و درپی ‏راههایی برای فراهم ساختن امکانات رشد فردی و اجتماعی برابر برای زنان و مردان است. ‏

جنبش جهانی برای برابری حقوق زن و مرد و فراهم ساختن‎ ‎‏ زمینه پیشرفت زنان همپای مردان از جنبش‌های ‏غیردولتی بس فراتر رفته و به برنامه‌های وسیع دولتی و تعهدات بین‌المللی با بودجه‌ای هنگفت فرا روییده است. ‏مردم و دولت‌های کشورهای گوناگون جهان به کمک سازمان ملل متحد گرد هم آمده و برنامه‌های وسیعی برای از ‏بین بردن فقر درمیان زنان، افزایش خدمات آموزشی و بهداشتی، و توانمندسازی و رشد اشتغال زنان طرح کرده و ‏در این راه هر کشوری برنامه‌های مشخصی با هدف‌های ملموس و قابل دسترسی می‌ریزد.‏

اهمیت مساله تبعیض جنسیتی و تلاش برای رفع آن تا بدان درجه جدی است که جامعه بین‌المللی دیگر مساله میزان ‏توسعه‌ی یک کشور را دیگر به عنوان بهانه‌ای برای اعمال تبعیض علیه زنان نمی‌پذیرد. گزارش شکاف ‏جنسیتی** تلاشی است برای تعیین میزان تبعیض جنسیتی در چهار زمینه‌ی عمده‌ی آموزش، بهداشت،‌ مشارکت ‏اقتصادی، و قدرت سیاسی. این تلاش بدان منظور است که صرف نظر از میزان رشد وتوسعه‌ی یک کشور، به ‏تبعیض جنسیتی در این عرصه‌ای مشخص بپردازد. مثلا زمینه‌ی آموزش،‌ صرف نظر از اینکه نرخ عمومی ‏بیسوادی که شاید بالا باشد، مقایسه بین نرخ بیسوادی مردان و زنان است و اینکه امکانات آموزشی،‌ هر چقدر هم ‏محدود، آیا بطور برابر به هر دو جنس ارائه می‌شود،‌ یا اینکه میزان بهره‌وری پسران بیشتر از دختران است و ‏تبعیض جنسیتی در آموزش وجود دارد.‏

در این گزارش،‌ ایران در مجموع رتبه‌ی ۱۱۸ را درمیان ۱۲۸ کشور دارد. اما اگر دقت کنیم،‌ می‌بینیم که در ‏مجموع کارنامه‌ی خیلی مثبتی در زمینه بهداشت و آموزش دارد،‌ ولی در زمینه توانمندی اقتصادی و سیاسی زنان ‏تبعیض بشدت عمل می‌کند و بویژه در زمینه سیاسی شکاف جنسیتی در ایران بسیار شدید است و امتیاز بدست آمده ‏در زمینه کاهش شکاف جنسیتی ،در مقیاس صفر تا یک، فقط ۰/۰۳۱ است. یعنی در زمینه کاهش شکاف جنسیتی ‏در این زمینه تقریبا هیچ دستاوردی نداشته است.‏

این گزارش بیشتر متوجه عملکرد دولت‌هاست و به امکانات موجود در ساختار اجتماعی،‌ سیاسی و اقتصادی ‏می‌پردازد. اما توجه مستقیم به سیستم قانونگذاری و قانون اساسی و میزان نابرابری درقانون و تبعیض حقوقی ‏علیه زنان ندارد. و شاید به همین دلیل است که اینگونه گزارشات بازتابی در کشور ما نمی‌یابد. زیرا دولت در ‏زمینه ارائه خدمات بهداشتی وآموزشی برابر به زنان و مردان بسیار خوب عمل کرده است. اما حکومت جمهوری ‏اسلامی تبعیض علیه زنان را در قانون و سیستم قضایی کشور نهادینه کرده است و از همین روست که برابری ‏حقوقی در صدر لیست اهداف مبارزات زنان ایران قرار گرفته است.‏

جنبش زنان در ایران درسالهای اخیر بسرعت مجهز به قشر آگاهی از کنشگران و پژوهشگران متعهد به این ‏جنبش،‌ هم در داخل و هم در خارج کشور،‌ می‌گردد که در فرموله کردن خواسته‌های زنان بسیار خوب عمل کرده ‏است. در عین حال، با کسب تجربه و به شیوه آزمایش و خطا از سویی،‌ و کنکاش در تجربه جنبش‌هاش مشابه در ‏دیگر کشورها و تاریخ مبارزاتی کشور خودمان، در انتخاب آگاهانه‌ی شیوه‌های مبارزه می‌کوشد.‏

کمپین یک میلیون امضا نمونه بسیار خوبی از گسترش بهمن وار یک کمپین است که از حوزه چند نفر کنشگر ‏خارج شده و آرام و مطمئن در سطح شهرها گسترده می‌شود. موفقیت این کمپین مدیون تجربه‌هایی است که زنان ‏کسب کرده و در طرح و برنامه ریزی این کمپین استفاده کرده‌اند.‏

از سوی دیگر،‌ کمپین قانون بی‌سنگسار که با موفقیت بسیار زیاد روبرو شد، به ناگهان فروکش کرد. و متاسفانه ‏صحبتی از دلایل این فروکش و پیامدهای آن نیست. دلیل عمده‌ی خاموشی پس از هر مکث این است که کنشگران ‏جنبش زنان هنوز توانمندی لازم برای نقد خود را بدست نیاورده‌اند و از آن می‌ترسند که هر نقدی، ولو دوستانه و ‏با نیت سازندگی،‌ توسط تندروهای حکومتی تحریف شده و چون چماقی برسر خود آنان و یارانشان فرود آید. و ‏البته همین ترس نشان از عدم اعتماد به نفس لازم و نیز پختگی کافی برای یادگیری از تجربه‌هاست. ‏

شاید یکی از دلایل عدم پختگی کافی برای نقدهای سازنده توسط کنشگران فمینیست در ایران عدم پختگی فمینیسم ‏بومی است. فمینیسم درایران بسرعت رو به رشد است،‌ اما هنوز فمینیسم اقتباس شده است،‌ تئوری ترجمه شده ‏است که هنوز مطابق با شرایط بومی ایران شکل داده نشده و رشد نیافته است. ترجمه‌های انتخابی و سلیقگی حتی ‏تصویرکاملی از رشد فمینیسم غربی را نیز ارائه نمی‌دهد،‌ زیرا همراه با شناخت ویژگیهای تاریخ وفرهنگ غربی ‏و بررسی مقایسه‌ای با تاریخ و فرهنگ بومی نیست و در بیشتر موارد همانطوری به خواننده ایرانی ارائه می‌شود ‏که به خواننده غربی ارائه می‌گردد. در حالیکه خواننده غربی با ویژگیهای جامعه خویش و تاریخ و روانشناسی ‏اجتماعی مردم خویش آشناست، ولی خواننده‌ی ایرانی تئوری را بدون پیش زمینه‌های جامعه شناختی و ‏روانشناختی بررسی می‌کند. یکی از نتایج این آشنایی سریع و گذرا با فمینیسم غربی اینست که ما فقط فرازهای آن ‏را می‌بینیم و نقطه‌ ضعف‌ها،‌ زمین خوردن‌ها و مکث ها و بحثهای پشت پرده‌ی تئوری های فمینیستی را در ایران ‏کمتر شاهد هستیم. در نتیجه،‌ مسیر پرپیچ و خم و دنیای پرتب و تاب مبارزه را زمانی که جریان داشته کمتر نگاه ‏می‌کنیم و فقط جاده صافی را که حاصل آن همه زدوخورد نظری است و پیش پای ماست وبه مبارزات امروز ما ‏کمک می‌کند،‌ می‌بینیم.‏

از دلیل اصلی و عمده اما نباید غافل بود،‌ و آن خفقانی است که بر کشور حاکم است و فشارشدیدی است که چون ‏شمشیری معلق در هوا بالای سر هر کنشگر اجتماعی و سیاسی قرار گرفته است. فشارها و پیگردهای حکومتی ‏باعث می‌شود که مبارزه شکل سالم حرکت جمعی را پیدا نکند، و انرژی جمع بیشتر صرف دفع فشارهای ‏حکومتی گردد تا ارزیابی حرکت خویش و درس گرفتن از آن. حتی گاه فرصتی برای اینکه درسهای تجربی میدان ‏مبارزه به اندوخته‌های تئوریک جنبش زنان تبدیل گردد نیست و اگر فرصتی هست، امکان بحث و تبادل نظر در ‏فضای سانسور و فیلترینگ وجود ندارد. گذشته از آن. در چنین شرایطی هر نقد تئوریک و رودرروی میان دو ‏دوست ممکن است توسط دشمن تبدیل به خنجری به پشت هر دو دوست شود. ‏

با افزایش هزینه‌، مبارزه متوقف شود زیرا جنبش زنان راهی ندارد جز آنکه به پیش رود.‌ حکومت جمهوری ‏اسلامی از توان جنبش جهانی زنان و حرکت این جنبش درون جامعه بخوبی آگاه است و از همین روست که شگرد ‏حکومتی برای بدست گرفتن پرچم مبارزه زنان آغاز می‌گردد. حکومت جمهوری اسلامی با زیرکی سعی دارد که ‏بحث برابری جنسیتی را به عرصه‌های آموزش و بهداشت خلاصه کند،‌ و از زیر بار تامین برابری حقوق زن و ‏توانمند سازی زنان در همه عرصه ها فرار کند. در عین حال،‌ کنشگران فمینیست در ایران چشم خود را به روی ‏دستاوردهای دولتی در زمینه‌های آموزش و بهداشت بسته و همه حواس خود را متوجه قوانین تبعیض‌آمیز کرده‌اند. ‏به نظر می‌رسد که هیچ میدان مشترکی برای بحث مشترک در میان دو طرف وجود ندارد.‏

تقابل حکومت و مدافعان حقوق زنان تا بدانجاست که هنگامی که دولت سهمیه جنسیتی حداقل سی درصد برای هر ‏جنس را در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی مطرحی می‌کند،‌ فمینیست‌ها به جای آنکه خواهان سهمیه جنسیتی ‏مشابه در زمینه استخدام دولتی باشند، تنها به این سهمیه بندی در دانشگاه اعتراض می‌کنند. تلاش جدی برای درک ‏ابعاد مساله‌ و پیوند آموزش و اشتغال صورت نمی‌گیرد. هنوز روشن نیست که پسران تا چه حد به خاطر اشتغال ‏در بازار آزاد از تحصیل دانشگاهی صرف نظر می‌کنند و تا چه حد به خاطر ناامیدی از کسب شغل پس از کسب ‏مدرک دانشگاهی. آیا مراکز آموزش حرفه‌ای برای دختران نیز مهیاست؟‌ امکان جذب دختران در بازار آزاد چقدر ‏است؟ نرخ اشتغال رسمی زنان در دستگاه دولتی آیا به چه میزان با افزایش نرخ زنان متخصص رشد یافته است؟ ‏و خلاصه اینکه معلوم نیست تا کی باید شاهد تبعیض رسمی و علنی علیه زنان در بازار کار باشیم و آگهی‌های ‏استخدام زنان محدود به آگهی‌های از ایندست نباشد که «به یک خانم سی ساله نیازمندیم.» ‏

در تقابل با حکومت است که اعتراض زنان محدود می‌شود به اینکه سهمیه جنسیتی بد است. در حالیکه اگر فمینیسم ‏بومی رشد کرده و فمینیست‌ها نگاهی غیرسیاسی و کاملا از موضع فمینیستی به قضیه داشته باشند، خواهند گفت ‏که‌ سهمیه بندی جنسیتی حداقل سی درصد برای هر جنس خیلی خوب است و کاش به استخدام دولتی، کرسی‌های ‏مجلس، و پست‌های مدیریت اجتماعی نیز تسری یابد. شاید این از آن روست که هنوز نگاه فمینیست‌ها بشدت متاثر ‏از دیدگاه سیاسی آنها در مقابله با حکومت است. قطعا با رشد تئوری فمینیسم بومی حرکت زنان خواهد توانست با ‏اعتماد به پشتوانه تجربی و نظری خویش بطور مستقل از هر حرکت سیاسی،‌ و بدون ترس و واهمه از هر انگ و ‏برچسب سیاسی، به هر اقدام مثبت برای زنان امتیاز دهد و در امتیازخواهی به نفع زنان با هر جبهه سیاسی وارد ‏مذاکره شود.‏

نود و نه سال پس از اولین بزرگداشت عمومی روز زن،‌ فقط ما زنان ایرانی نیستیم که دغدغه‌ی تبعیض را داریم و ‏برای رفع آن مبارزه می‌کنیم. نمودار شکاف جنسیتی بطور متوسط برای همه این کشورها در مقیاس صفر تا یک، ‏به تریب در زمینه سیاسی و اقتصادی ۰/۰۸ و ۰/۶۰ است. به بیان ساده، بشریت هنوز اندر خم یک کوچه است ‏گرچه راه درازی را در شناختن دو جنس خویش پیموده است. مبارزه ما در ایران بخشی از این روند جهانی برای ‏پایان دادن به شکاف جنسیتی است. و خوشبختانه ما این حرکت تنها نیستیم. مردان آگاه نیز پشتیبان ما و گاه در ‏کنار ما هستند. و مگر این وظیفه همگانی نیست تا بشریت را از بلای ‌خودساخته‌ی تبعیض جنسیتی برهانند.


در حاشیه: جشن‎ ‎‏ روز جهانی زنان در خانه فریناز

روز جهانی زنان در ایران روزی برای فرازتر برافراشتن پرچم مبارزه برای حقوق زنان است. کنشگران جنبش ‏زنان چه بسا که از روزها و هفته‌ها و گاه ماه‌ها پیشتر به تدارک جشن روز زن می‌پردازند، روزی که نشان‌دهنده ‏اراده‌ی استوار زنان در مبارزه برای حقوق‌شان است و جشن روز زن بهانه‌ای برای نمودار ساختن سمبلی از این ‏مبارزه. روزی جهانی زنان در ایران روز جشن است، روز مبارزه زنان است، روز سرکوب توسط حکومت ‏است، روز پیروزی است، روز مقاومت است،‌ روز زنده نگاه داشتن تاریخ ماست، روز بیشتر اندوختن ‏تجربه‌هاست … ‏

زنان ایرانی در خارج کشور نیز سالهاست که روز هشت مارس را جشن می‌گیرند و در بزرگداشت این روز ‏برنامه‌های گوناگون برپا می‌کنند. در منطقه شمال کالیفرنیا گروه کاوش سالهاست که در بزرگداشت این روز ‏هرساله برنامه‌های سخنرانی و اجرای برنامه‌های هنری توسط زنان را تدارک می‌بیند. گاه این برنامه‌ها خاص ‏زنان ایرانی و به زبان فارسی است،‌ و گاه در همکاری با دیگر زنان و سازمانهای غیردولتی و به زبان انگلیسی ‏است. در هر صورت، برنامه درباره مسائل اجتماعی زنان است، ریشه‌های تبعیض و خشونت علیه زنان را ‏بررسی می‌کند،‌ راه‌حل‌ها و سیاست‌ها را به بحث می‌گذارد،‌ به تاریخچه حرکت و مبارزات زنان می‌پردازد، ‏کارنامه سیاست‌های مربوطه را بررسی می‌کند، و بر ضرورت تصویب کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه ‏زنان تاکید می‌کند.‏

اما در خانه فریناز بزرگداشت هشت مارس از نوعی دیگر است. در خانه فریناز، روز جهانی زنان روزی است ‏برای جشن زنان و زندگی آنان چنانکه هستند و می‌خواهند باشند. و مگر نه اینکه فمینیست بودن یعنی خود را به ‏عنوان زن پذیرفتن.‏

فریناز هرساله زنان را گرد هم فرا می‌خواند، زنانی را که می‌شناسد و زنانی را که نمی‌شناسد. از طریق ای-میل ‏گروه زنان همه را دعوت می‌کند. همه زنان شمال کالیفرنیا دعوت دارند که در این جشن شرکت کنند. و بسیاری ‏که فریناز را نمی‌شناسند و ای-میل را دریافت می‌کنند،‌ ابتدا شاید از این دعوت عمومی تعجب کنند. اما وقتی که به ‏خانه فریناز می‌آیند، می‌بینند که تعجب بسادگی جای خودش را به گرمای حضور زنان می‌دهد.‏

برنامه نزدیک ظهر آغاز می‌شود. هر کسی غذایی می‌برد که ناهار را همه با هم صرف کنیم. غذا‌ها روی میز ‏چیده می‌شود. چای در آشپزخانه حاضر است، و فنجان‌های چای کنار سماور چیده شده، و در کنار سماور میزی ‏است که دسرها روی آن چیده می‌شود. خوردن غذا و چشیدن آن، تحسین هنر آشپزی و دستپخت یکدیگر،‌ ردوبدل ‏کردن دستور غذا،‌ یا آدرس قنادی. ‏

یکی دوساعتی به خوردن غذا و سلام و علیک و آشنایی می‌گذرد. سپس زنان دور می‌نشینند و می‌گویند. از ‏خودشان می‌گویند، از برنامه‌هایشان می‌گویند،‌ از تجربه‌هایشان می‌گویند،‌ از احساساتشان می‌گویند. جشنی است ‏زنانه، جشنی در بزرگداشت زنانگی. جشنی است از آن خود،‌ برای خود، و در میان خود زنان.‏

برخی زن‌ها اولین بار است که در این جشن شرکت می‌کنند و تازه وارد هستند. برخی دیگر در حد سلام و علیک ‏همدیگر را می‌شناسند، و برخی دیگر آشنایان دیرین و مهمانانی که هرساله این دعوت را با خوشحالی پذیرفته‌اند. ‏اما هر غریبگی و ناآشنایی در صحبت‌ها رنگ می‌بازد و فضا برای صحبت‌ باز می‌شود، چنان باز که صحبت ‏درباره هر موضوعی راحت می‌شود! درباره اسلام و دین،‌ درباره همجنس‌گرایی،‌ درباره مشکلات زندگی،‌ درباره ‏خود زندگی و فلسفه زندگی،‌ درباره شعر،‌ درباره هنر،‌ و درباره رقص، درباره رابطه با فرزندان … اما صحبت‌ها ‏کلی و مجرد نیست، بلکه هرموضوعی کاملا حول تجربه مشخص یا نقطه نظر شخصی همان فردی که صحبت ‏می‌کند می‌چرخد. به اینگونه که هرکسی نظر خودش را توضیح می‌دهد،‌ یا تجربه خودش را بیان می‌کند، یا از ‏احساسات خودش می‌گوید. بحث‌ها برای قانع کردن همدیگر نیست. اصلا کسی نمی‌خواهد کسی را قانع کند. مهم ‏صحبت کردن است، طرح کردن یک موضوع یا یک نکته به شیوه‌ی سلیقه‌ای است. مهم همین است که نقطه ‏نظری، یا احساسی، یا تجربه‌ای کاملا شخصی با دیگران در میان گذاشته شود، و ما حضور خودمان را، چنانکه ‏هستیم، بدون هیچ بزرگنمایی و ادعایی، در کنار همدیگر جشن بگیریم. و چه راهی برای جشن گرفتن زنانگی بهتر ‏از مطرح کردن زاویه‌های گوناگون زندگی‌مان. جشن روز زنان در اینجا بقدری شخصی است که همین برداشت ‏من از این جشن نیز قطعا تجربه شخصی من و از زاویه نگاه من است و طبیعتا هریک از زنان در آنجا برداشت ‏شخصی خودش را دارد. ‏

پس از صرف غذا همه دوره می‌نشینیم. مبل‌ها و صندلی‌های نهارخوری که کنار آنها ردیف شده کافی نیست. ‏تعدادی صندلی تاشو هم در حاشیه دیوارها چیده شده است. کم‌کم همه جای نشستن پیدا می‌کنیم. فریناز با آرامش ‏همیشگی‌اش خیلی مودبانه همه را دعوت به سکوت می‌کند و پیشنهاد می‌کند که داوطلبانه صحبت‌ها را شروع کنیم. ‏اگر کسی می‌خواهد برنامه یا موضوع خاصی را اعلام کند، تقدم دارد. ‏

فریناز خودش پیشقدم می‌شود و کتاب‌های جدیدی را که خوانده معرفی می‌کند. شیما سایت جدیدی را معرفی می‌کند ‏که همه لوازم آرایشی و بهداشتی را بر اساس میزان ضرر آنها دسته بندی کرده و هر کسی می‌تواند با مراجعه به ‏آن سایت ببیند که آیا کرم مرطوب کننده یا موادآرایشی که استفاده می‌کند بی‌خطر است یا نه***. پری از کتابی که ‏جدیدا خوانده می‌گوید و اینکه چقدر به او کمک کرده که خشونت کلامی را که با ظرافت در لابلای صحبت‌های ‏معمولی پنهان می‌شود بشناسد. مینا تابلوی جدیدی را که کشیده نشان می‌دهد. تابلوی زیبایی است و دارد دست به ‏دست می‌گردد که صدای دف ترانه به همراه آواز او بلند می‌شود. ترانه‌ای شاد و ساده. به دنبال او طاهره یکی از ‏شعرهای خودش را از میان دفتری که آماده چاپ دارد می‌خواند و سپس توضیح می‌دهد که آماده سفر است تا ‏درپروژه‌های بازسازی افغانستان شرکت کند.‏

پروین از تشکیل سازمانی می‌گوید که هدف آن کمک به بیماران سرطانی در ایران است. صحبت درباره این ‏سازمان به کلیشه‌های فرهنگی درباره سرطان می‌رسد که با رشد تکنولوژی و افزایش نرخ درمان سرطان در ‏غرب رو به کاهش است. کم کم گفتگوها به محور سرطان پستان می‌رسد. برخی از شیوه‌های جدید درمان ‏می‌گویند. از گوشه و کنار اتاق پرسش‌هایی درباره سرطان پستان مطرح می‌شود و برخی دیگر در پاسخ به ‏پرسش‌ها داوطلب می‌شوند. سوسن روی صندلی‌اش اندکی جلو می‌خزد و خودش را آماده صحبت می‌کند. صاف ‏می‌نشیند و سینه‌اش را سپر می‌کند. ابتدا دستی روی سینه‌اش می‌کشد. سپس از تجربه خودش درباره سرطان پستان ‏می‌گوید. از اینکه چگونه پرستار نتیجه آزمایش نمونه‌برداری را به او گفته بود که «سرطان داری» و در پاسخ به ‏پرسش‌های او که با نگرانی شدید درباره نوع سرطان و امکان درمان و غیره پرسیده بود، فقط گفته بود «من ‏هیچی نمی‌دونم. این سوالها را باید از دکتر بپرسی. دکتر هم الان نیست،‌ رفته مسافرت!» سوسن گفت که در طول ‏چند ماه گذشته چندبار جراحی کرده، نیازی به شیمی درمانی ندارد، اما اکنون خودش را برای جراحی دیگری ‏آماده می‌کند که به منظور ادامه‌ی ‏construction‏ است. برخی معنی این کلمه را از او می‌پرسند و برخی از ما ‏کمک می‌کنیم که واژه را به «بازسازی» ترجمه کند. سوسن توضیح می‌دهد که دکتر پستان راست او را برداشته و ‏به او گفته که به جایش می‌تواند تکه‌ای از عضله‌ی پشت را بگذارد، و یا از چربی‌ و بافت‌های پایین شکم استفاده ‏کرده و پستان را بازسازی کند. و او که ورزشکار است نخواسته که به عضلاتش دست بزنند و از پزشک خواسته ‏که از بافت‌ شکم برای بازسازی پستان استفاده شود. اکنون پستان راست او بازسازی شده،‌ اما از پستان دیگر ‏کوچکتر است و حالا باید با یک جراحی دیگر پستان چپ کوچکتر شود که هر دویک اندازه شوند.‏

صحبت‌ها و پرسش‌ها درباره پستان‌های سوسن شروع می‌شود. روحیه خیلی خوب سوسن جایی برای نگرانی و ‏غصه یا دلسوزی نمی‌گذارد. برخی به شوخی می‌پرسند که آیا شوهر دارد یا ندارد، و با خنده بر سر اینکه کدام ‏وضعیت ضرورت بیشتری برای بازسازی پستان ایجاب می‌کند،‌ بحث می‌کنند. اما صحبت‌های جدی هم ادامه دارد. ‏برخی درباره مشکلات کوچک کردن پستان دیگر از او می‌پرسند و برخی دیگر درباره اینکه رد چاقوی جراحی ‏باعث می‌شود که خواندن ماموگرام در آینده با مشکل روبرو شود به او تذکر می‌دهند. اما سوسن می‌گوید که ‏تصمیم خود را گرفته است و می‌خواهد که درباره ظاهر خودش احساس راحتی داشته باشد و مثل هر زن معمولی ‏دیگر به زندگی عادی ادامه دهد و نگران این نباشد که اندازه متفاوت پستانهایش توجه دیگران را جلب کند. ‏

من که کنار سوسن نشسته‌ام دستم را دور شانه‌‌های او گذاشته و بازویش را به آرامی فشار می‌دهم. سپس در نوبت ‏خودم برای صحبت، به سوسن هم تبریک می‌گویم و هم انتقاد می‌کنم چون که به جای سرطان پستان از لفظ ‏‏«سرطان سینه» استفاده کرده و می‌پرسم که کی ما در امریکا درباره ‏chest cancer‏ صحبت می‌کنیم! و تاکید ‏می‌کنم که ما زنان هنوز با صحبت درباره بدن خودمان راحت نیستم. صحبت درباره زبان و زنان ادامه پیدا می‌کند ‏و به کتاب ‏Vagina Monologues ‎‏ می‌رسد و اینکه ما هنوز عنوان این کتاب را هم ، که جزو پرفروش ترین ‏کتابها در امریکاست، نمی‌توانیم به فارسی ترجمه کنیم! چه رسد به محتوای آن. برخی که اهل شعر و ادب هستند، ‏واژه‌هایی مناسب را ولی با حذف ضمه و استفاده از فتحه به جای ضمه پیشنهاد می‌کنند و صحبت‌ها درباره ‏فرهنگ ما و اینکه ما در استفاده از واژه‌های فارسی هنوز اصلا راحت نیستیم ولی به انگلیسی بسادگی صحبت ‏می‌کنیم، ادامه می‌یابد و بالا می‌گیرد و باز فریناز با آرامش همه را به سکوت دعوت می‌کند تا نوبت دوره‌ای را ‏رعایت کنیم و همه فرصت صحبت کردن بیابند،‌ بویژه که برخی صحبت‌های شوخی و جدی به درازا کشیده و ‏وقت سریعتر از آنکه فکر می‌کرده‌ایم گذشته است و حالا برخی کم‌کم آماده می‌شوند که بروند ولی هنوز فرصت ‏صحبت نیافته‌اند. ‏

پس از من نوبت فرح است و پیش از اینکه او از تجربه سفرش به امریکای جنوبی صحبت کند، من نکته اصلی را ‏که مایل بودم به جمع بگویم بخاطر می‌آورم و از فریناز خواهش می‌کنم که دو دقیقه دیگر به من مهلت دهد. و با ‏حرکت سر فریناز که خواهشم را برآورده می‌کند،‌ شروع می‌کنم و می‌گویم که چقدر از این گردهمایی‌ای سالانه ‏خصوصی لذت می‌برم، از فریناز تشکر می‌کنم به خاطر این جشنی که صمیمی و خودمانی است، که جشن ما زنان ‏در کنار همدیگر است. و مژده می‌دهم که من از امسال قصد دارم جشنی مشابه برای دخترانمان برگزار کنم، ‏دخترانی که کم‌کم پا به سن بلوغ می‌گذارند. می‌گویم که دلم می‌خواهد که این را برای دخترمان به سنتی سالانه ‏تبدیل کنیم که هرسال روز زنان را صمیمانه در کنار مادرانشان جشن بگیرند.‌ ‏

http://www.un.org/ecosocdev/geninfo/women/womday97.htm‏ *‏

http://www.weforum.org/en/initiatives/gcp/Gender%20Gap/index.htm‏ **‏

‏*** سایت آگاهی دهنده درباره‌ی موادآرایشی و لوازم بهداشتی‎:‎
http://www.cosmeticdatabase.com