نبود ساختار دمکراتیک در جمع کنشگران مدنی‏



مبارزه مدنی‎ ‎‏ در ایران اکنون با موانع بسیار جدی روبروست، موانعی که بر شکل حرکت و شیوه‌های مبارزه تاثیرگذار است. بزرگترین ‏مانع موجود فشار شدید و همه جانبه حکومتی برروی کنشگران و محدود ساختن حوزه و شیوه عمل آنان می‌باشد. این مانع بزرگی است که ‏به نوبه خود بطور مستقیم و غیرمستقیم به آسیب‌های دیگری می‌انجامد که شناخت دقیق و واقع‌بینانه آنها می‌تواند به عبور از این موانع و ‏رشد مبارزه مدنی کمک نماید.‏

پرسشی که در اینجا مدنظر است این است که تاثیر فضای اختناق و سرکوب موجود بر شکل گیری مبارزه مدنی از نظر ساختاری چیست؟ ‏
و سبب‌ساز چه مشکلات درونی در میان جمع کنشگران می‌شود؟ و پیامدهای این آسیب‌ها و مشکلات چه می‌تواند باشد؟

در این نوشته تلاش می‌شود که از دیدگاه یک فعال مدافع حقوق بشر و زنان که بیرون گود تحت کنترل حاکمیت نشسته و از دور دستی بر ‏آتش دارد، به برخی از این ویژگی‌های شرایط موجود و تاثیر آن بر مبارزات مدنی و بویژه مبارزات زنان اشاره شود. طبیعی است که این ‏دیدگاه بس جای تصحیح و تکمیل شدن دارد.‏

آسیب‌های بیرونی 

بزرگترین مانعی که بر سر راه رشد مبارزه مدنی در ایران وجود دارد، فشار و سرکوب حکومتی است که به اشکال مختلف سد راه روند ‏مبارزه و گسترش آن می‌شود. موانع حکومتی تنها سانسور و دستگیری و زندان نیست، بلکه با سانسور و دستگیری به عنوان شیوه‌های ‏آشکار سرکوب آغاز شده و به آسیب‌های دیگری می‌انجامد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌شود.‏

‏ شرایط خاص سیاسی کشور بویژه در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی باعث شد که فضای بازتری برای رشد همزمان مبارزه مدنی و ‏مبارزه سیاسی ایجاد گردد. این رشد همزمان تا حدودی به در هم آمیختن مبارزه مدنی زنان و مبارزه سیاسی انجامید و بسیاری از عواملی که ‏باعث این درهم آمیزی شد هنوز نیز در کار است. ‏

آ – سیاسی جلوه دادن مبارزه زنان از سوی حکومت 

قوانین حکومت جمهوری اسلامی چنان است که از یک سو حقوق زنان را انکار کرده و از سوی دیگر هرگونه حق خواهی زنان به مخالفت ‏با قانون اساسی و نظام حکومتی تعبیر می‌گردد. اگر چه اصل ۲۰ قانون اساسی ایران به ظاهر برابری حقوق زن و مرد را تامین می‌نماید: ‏‏”اصل ۲۰ – یکسانی زن و مرد طبق اسلام: همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از‎ ‎همه حقوق انسانی، ‏سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام‎ ‎برخوردارند‎.‎‏”‏

قید “با رعایت موازین اسلام” در قانون بس سنگین تر از تضمین برابری عمل می‌کند. بدین ترتیب، قانون خانواده و قانون مجازات اسلامی ‏سند نقض حقوق برابر زنان است. از این رو، صرف خواست حقوق برابر و برابری جنسیتی در جمهوری اسلامی ایران می‌تواند به مخالفت ‏با قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی تعبیر گردد. از این رو، حکومت مبارزه حق خواهانه زنان را به عنوان مخالفت با اسلام و یا ‏مبارزه سیاسی برعلیه نظام سرکوب می‌نماید.‏

ب – سیاسی جلوه دادن مبارزه زنان از سوی اپوزیسیون

‏ اپوزیسیون سیاسی ایران با توجه جدی حرکت‌های مدنی را دنبال کرده و برای تقویت آن تلاش می‌کند. توجه اپوزیسیون به زنان دو دلیل ‏عمده دارد.‏

‏۱ – نبود فضا برای حرکت سیاسی – با سرکوب گسترده و خونین حرکت‌های سیاسی در دهه ۶۰ و در پی آن قتل‌های زنجیره‌ای، برای ‏همگان روشن شده است که حکومت جمهوری اسلامی تحمل هیچگونه مخالفت سیاسی را ندارد. از این‌ رو، تنها پنجره‌ای که برای مخالفت با ‏رژیم در درون کشور باقی می‌ماند، حرکت های مدنی است. گرچه حرکت‌ مدنی زنان خودجوش بوده و اپوزیسیون سیاسی ایران پیش از این ‏نه تجربه ‌ای، نه توجهی و نه حتی شاید باوری به این حرکت مدنی داشته است، اما اکنون توان و گستردگی این حرکت خودجوش مدنی توجه ‏اپوزیسیون را جلب کرده است. در مقایسه با حرکت های مدنی دیگر، از جمله کارگران و دانشجویان، حرکت زنان پایه اجتماعی بس ‏گسترده‌تری داشته و رشد سریع‌تری دارد.‏

‏۲ – جلب توجه و پشتیبانی عمومی – مشکلات و خواسته‌های زنان برجسته‌ترین و ضروری‌ترین مساله مدنی در جامعه است که با قوانین ‏کنونی ازدواج و طلاق و ارث و حجاب و … گوشه‌ای از این مساله در هرخانواده‌ای به چشم می‌خورد. بارز بودن و گسترده بودن مساله ‏زنان نه تنها به فراگیر شدن مساله در سطح جامعه انجامیده، بلکه نوعی همدردی و پشتیبانی عمومی را نیز برانگیخته است. از سوی دیگر، ‏استفاده از تصویر سنتی زن به عنوان موجودی معصوم، مظلوم و نیازمند پناه و پشتیبانی می‌تواند به جلب توجه بیشتر به مسائل زنان و ‏زورگویی جمهوری اسلامی در این زمینه بیانجامد.‏

پ – فشار اختناق و پنجره‌های باز سیاسی 

‏ با بسته شدن فضای سیاسی کشور پس از دوران خاتمی، تنها پنجره‌های باز سیاسی برای ابراز نظر شبکه تارنمای جهانی (اینترنت) و ‏رسانه‌های خارج کشور است. فعالان جنبش زنان از اینترنت فعالانه استفاده کرده و می‌کنند. اما فعالیت‌های آنان بطرز چشمگیری در ‏رسانه‌های فارسی زبان خارج کشور که از سوی دولت‌های خارجی حمایت می‌شوند، بازتاب می‌یابد. این حمایت و بازتاب نه تنها تلاش دارد ‏که رنگ سیاسی را به فعالیت‌های زنان بچسباند، بلکه از آنجاییکه توسط افرادی هدایت و انجام می‌شود که درک همه جانبه‌ای از حرکت ‏مدنی زنان ندارند، نورافکن را به جای آنکه روی مسائل عمیق اجتماعی بیاندازد، روی تعداد اندکی از فعالان زنان انداخته و جنبش‌ اجتماعی ‏زنان را محدود به فعالیت‌های افراد کنشگری می‌نماید که در زمینه دفاع از حقوق زنان فعال هستند. به این ترتیب نه تنها انگیزه حرکت را ‏سیاسی جلوه می دهد، بلکه شکل حرکت را نیز به نه حرکت مدنی گسترده بلکه به گونه‌ای برخورد سیاسی و شخصی کنشگران در مخالفت ‏با حکومت نشان می‌دهد. ‏

در نتیجه،‌ به جای اینکه حرکت مدنی و مبارزه جمعی زنان بازتاب یابد، کنش فردی چند تن محدود از زنان، آنهم با رنگ سیاسی که رسانه ‏به آن می‌چسباند،‌ بازتاب می‌یابد. بدین ترتیب متاسفانه در شرایطی که رسانه‌ای شدن یکی از بهترین‌ شیوه‌های آگاهی رسانی و مقابله با ‏فضای سانسور و تهدید حکومتی و گاه تنها ابزار است،‌ وقتی که رسانه‌ها با اهداف کاملا سیاسی عمل می‌کنند و غم جنبش زنان و مبارزه ‏مدنی را ندارند، می‌تواند در درازمدت پیامدهای منفی داشته باشد.‏

ت – تئوری براندازی نرم

‏ یکی از دلایل عمده حکومت جمهوری اسلامی برای پیشگیری از گسترده شدن حرکت مدنی زنان باور آنان به تئوری براندازی نرم است که ‏از سوی برخی نظریه پردازان و عوامل اجرایی در امریکا تبلیغ می‌شود. هواداران این تئوری معتقد هستند گسترش حرکت‌های مدنی در ‏سطح جامعه و اعتراضات گسترده مردمی ولو به شیوه مسالمت آمیز می‌تواند حکومت را به زانو در آورد و حتی به تغییر حکومت بیانجامد ‏و انقلاب‌های مخملی و رنگی در برخی از جمهوری‌های سابق شوروی و اروپای شرقی را نمونه‌های موفق براندازی نرم می‌دانند. این شیوه ‏بویژه در مورد کشورهایی که احتمال تغییر حکومت از طریق کودتا در آنجا وجود ندارد تبلیغ می‌شود و بودجه زیادی هم صرف تبلیغ برای ‏این شیوه می‌گردد. آموزش ویژه کنشگران و آموزش عمومی به مردم و تشویق آنان به اعتراضات مدنی از طریق رادیو و تلویزیون است ‏برخی از شیوه های تبلیغ است که در این راستا بکار گرفته می‌شود.‏

طبیعی است که چنین تبلیغاتی رنگ بشدت سیاسی به حرکت مدنی می‌زند و حرکت مدنی را ابزار براندازی جلوه می دهد. از همین رو، ‏باعث می‌گردد که اپوزیسیون سیاسی توجه خاص به حرکتهای مدنی و بویژه حرکت زنان نشان دهد. اما مهمتر از آن اینکه حکومت نیز تحث ‏تاثیر همین تبلیغات بشدت با کنشگران زن برخورد کرده و هرگونه حرکت حق خواهی زنان را گامی در جاده صاف کنی برای “امپریالیسم” ‏می شمارد.‏

و چنانکه می‌بینیم، حکومت به خاطر اینکه اپوزیسیون از این حرکت ها پشتیبانی می کند، کنشگران را بشدت تحت فشار گذاشته، بازداشت و ‏محاکمه می‌نماید و سایتهای آنان را نیز فیلتر می‌کند. و باز اپوزیسیون بهانه بیشتری برای سیاسی جلوه دادن حرکت اعتراضی زنان یافته و ‏محکم‌تر بر طبل خویش می‌کوبد، و این دایره‌ی فشار به خاطر برچسب سیاسی و پررنگ‌تر کردن برچسب سیاسی هر روز تنگ‌تر و تنک ‏تر می‌گردد. رنگ سیاسی زدن به فعالیت زنان توسط حکومت و مخالفین سیاسی به نوبه خود مشکلات دیگری را آفرید.‏

ث – محدود سازی حوزه عمل

مهر سیاسی زدن به فعالیتهای مدنی زنان نه تنها باعث محدود شدن حوزه عمل و امکانات فعالان زن، از جمله محدودیت در فعالیت ‏سازمان‌های غیردولتی، گشت، بلکه با افزایش فشار و تهدید به زندان و آزارهای روانی سازمان اطلاعات برروی تک تک افراد فعال مانع ‏از ادامه روند عادی رشد و گسترش کمی و کیفی فعالیت‌های کنشگران مدافع حقوق زنان شد. طبیعی است که ایجاد نگرانی از پیامدهایی ‏چون دستگیری، زندان، سوءپیشینه و عدم دسترسی به آموزش‌عالی و یا اشتغال دولتی در میان زنان باعث می‌شود که تعداد افرادی که مایل ‏به همکاری فعال شناخته شده در زمینه دفاع از حقوق زنان هستند آنچنانی که باید رشد نداشته باشد و در برخی موارد حتی کاهش یابد. ‏بسیاری از کنشگران در چنین فضایی از کنش مدنی در زمینه دفاع از حقوق زنان دوری جسته و به دلیل فشارهای موجود به حوزه فعالیت ‏نیکوکاری رو می‌آورند. و برای کسانی که در حوزه عمل دفاع از حقوق زنان باقی می‌مانند،‌ بخش عمده‌ای از انرژی صرف عبور از موانع ‏روزمره‌ای می‌شود که حکومت پیش پای آنان نهاده است.‏

با وجود همه موانع و مشکلات شاهد رشد کمی و کیفی فعالیت در زمینه حقوق زنان هستیم و شاید شدت فشار حکومتی باعث شده که ‏کنشگران بیاموزند که به شیوه‌ای کار کنند که کمترین انرژی را هدر داده و بیشترین بازده را داشته باشند و بویژه در زمینه عملی تاکتیک و ‏استراتژی خود را بهینه سازند. با این وجود، چنین فضایی نه تنها گستره فعالیت‌ها را محدود می‌سازد، بلکه فعالان زن را در برخی ‏زمینه‌های مشخص به قشر خاصی از کنشگران کاهش می‌دهد که مجبورند به یکی از دو شیوه کار کنند. یک دسته بطور حرفه‌ای به این کار ‏می‌پردازند – و از این رو به تدریج به چهره‌های شناخته شده‌ای تبدیل شده‌اند که حکومت در اعمال فشار برروی آنان با مخالفت سازمان‌های ‏جهانی حقوق بشر و حتی دولت‌های اروپایی روبروست- و دسته دیگر که اکثریت را تشکیل می‌دهند کنشگرانی هستند که مجبورند که تحت ‏فشار بدون سر و صدا و آهسته و پیوسته کار ‌کنند. ‏

مشکلات درونی 

چارچوب جامعه ما هنوز سنتی است، و این نبود ساختار دمکراتیک نه فقط در عرصه سیاسی که در همه عرصه‌ها به چشم می‌خورد. ‏فضا‌های جمعی و از جمله فضای کاری در ایران هنوز بشدت سنتی است، پارتی بازی و رشوه‌خواری رواج دارد، و از همه مهمتر اینکه ‏کمبود مدیریت کارآ حتی به اذعان مقامات مسئول بشدت احساس می‌شود. احزاب و سازمان‌های سیاسی اگر فرمایشی نباشند، مستقل و ‏خودجوش هم نیستند. سازمان‌های غیرسیاسی با هفت‌خوان‌های دولتی و زیر ذره‌بین‌های حکومتی به تدریج پا می‌گیرند. کنترل حکومتی بر ‏هر جمعی استقلال عمل، شیوه‌ی کار و حوزه فعالیت جمع را از جنبه‌های گوناگون زیر فشار قرار داده و به آسیب‌های جدی می‌انجامد. ‏

در چنین فضایی است که کنشگران گرد هم جمع شده و می‌خواهند خود قواعد بازی دمکراتیک در کنش جمعی را بیافرینند. به جرات می‌توان ‏گفت که در تاریخ ما این نسل از کنشگران مدنی اولین نسلی هستند که قواعد بازی دمکراتیک جمعی را در جمع‌های خودجوش و مستقل ‏می‌آفرینند. باید پذیرفت که این کار آسانی نیست و یک شبه انجام نمی‌گیرد. کنشگران مدنی راه پر فراز و نشیبی را با آزمایش و خطا پیش ‏می‌روند. راهی که در آن چندان تجربه‌ای نداشته‌ایم چرا که تجربه‌ی فعالیت جمعی بیشتر سیاسی بوده که حتی هنگامی که با هدف دمکراسی ‏انجام می‌گرفته، قواعد بازی جمعی دمکراتیک نبوده است.‏

تجربه‌ی کنش مدنی با این گستردگی یک تجربه‌ی تازه در میان ما و یک حرکت نوین در جامعه است که پیشینه‌ای ندارد. این جریان مرا به ‏یاد نادر می‌اندازد که فرزند شمشیر بود. کنش مدنی در کشور ما اکنون فرزند تجربه‌ی خویش است. این جریان روز بروز دارد خود را ‏می‌سازد. ‏

این حرکت نوپا مانند نوزادی است که نه تنها پرستار و آموزگاری ندارد که از او مراقبت کند و یا راه و چاه را به او بیاموزد، بلکه زیر ‏مشت و لگد قدرتمندان و فحش و ناسزای بزرگترهایی که صدای بلندی هم دارند قرار گرفته و باید ابتدا از هستی و موجودیت خود دفاع کند ‏تا زنده بماند، و سپس به فکر رشد خویش باشد. مشکلات درونی کاملا طبیعی است که در آغاز کار وجود داشته باشد و این شرایط سخت ‏مشکلات را بصورت تصاعدی افزایش می‌دهد. با شناخت این مشکلات است که می‌‌توان راه را اندکی هموارتر ساخت. ‏

آ – کمبود تجربه در میان کنشگران 

گرچه برخی از کنشگران و مدافعان حقوق زنان سالها و شاید دهه‌هاست به فعالیت مشغول هستند و از نظر شخصی تجربه فراوان ‏اندوخته‌اند، اما واقعیت اینست که در مجموع کنشگران در جامعه ما چندان تجربه کار جمعی مدنی ندارند چرا که اصولا کنش مدنی در ‏جامعه‌ی ما پدیده نوینی است. ‌ بسیاری از کنشگران جوان هستند و حتی تجربه فعالیت در یک جمع سازمان یافته مثل محیط کار و اشتغال را ‏نیز ندارند و قواعد بازی جمعی را فرا نگرفته‌اند. افزون بر آن، فضای خفقان باز بشدت مانع از گردهمایی‌ها، فعالیت‌ها، بیان عقاید، ابراز ‏نظرات و تمرین بازی در کار جمعی و کسب تجربه در این زمینه است. نیز این فضای خفقان به گسستی در حافظه جمعی انجامیده که مانع ‏از تجربه اندوزی از گذشته – هر چقدر اندک – شده است.‏

‏ ب- «ساختار افقی»

‏ کسانی که تاثیرات خودکامگی رهبری را در هر ساختار تشکیلاتی، از حکومت کشور گرفته تا سازمان‌های سیاسی اپوزیسیون آن، شاهد ‏بوده‌اند تلاش دارند تا از هرگونه پدیده‌ای که به خودکامگی و “سالاری” فردی بیانجامد، دوری گزینند. در این راستاست که بسیاری از ‏کنشگران در تلاش برای دوری جستن از ساختار هرمی که به نردبان عمودی قدرت می‌انجامد، به فکر اختراع ساختار افقی و روابط ‏شبکه‌ای افتاده‌اند. غافل از اینکه اگر ساختار افقی عملی بود، شاید در نقطه‌ای از جهانی که کنش مدنی در سطوح مختلف، از محلی گرفته تا ‏بین‌المللی، در آن بشدت رواج دارد تاکنون شکل گرفته بود.‏

شبکه‌های اطلاع رسانی و یا جمع‌های دارای ساختار افقی یک ویژگی مشترک دارند: ارتباط یک طرفه یا دو طرفه وجود دارد، اما این ‏ارتباط به تصمیم‌گیری نمی‌انجامد. ممکن است آگاهی رسانی و خبررسانی به کنش فردی مشترک در میان یک جمع حتی بزرگ بیانجامد، اما ‏به تصمیم جمعی در انتخاب گزینه مشخصی برای عمل نمی‌انجامد. چرا که طبیعت کار دمکراتیک جمعی نیازمند بکار گرفتن خردجمعی – ‏ولو در سطح محدود نمایندگان جمع بزرگتر – است. خردجمعی برای تصمیم گیری دمکراتیک نیازمند آگاهی از همه ابعاد جمع و فعالیت آن ‏است که از طریق دریافت نظرات از پایین و بازتاب و بازخورد تصمیم‌ها در عمل و سپس بحث و جمع‌بندی و انتخاب بعدی برای کنش ‏جمعی است. روند آگاهی از همه ابعاد حضور و فعالیت جمع برای ارزیابی نیروها و امکانات از یک سو و چالش‌ها و مسائل از سوی دیگر ‏ضروری است. اینگونه آگاهی و در پی آن، بحث نظری و جمع‌بندی مشترک در سطح افقی امکان‌پذیر نیست مگر اینکه جمع خیلی کوچک ‏باشد. همه دمکراسی‌های جهان این روند تصمیم‌گیری را با انتخاب نمایندگانی در سطح کوچکتر انجام می‌دهند. همه سازمان‌های دمکراتیک ‏سطوح مختلف فعالیت و تصمیم‌گیری دارند. ساختار افقی برای کار جمعی مشترک در سطح وسیع اصولا عملی نیست چون اگر عملی بود، ‏تا بحال دست کم در یک نقطه جهان باید شاهدش می‌بودیم. باید باور کنیم که ما ایرانیان اولین کسانی نیستیم که به فکر کار جمعی مشترک به ‏شیوه دمکراتیک افتاده‌ایم.‏

ساختار افقی و روابط شبکه‌ای در دو مورد عملکرد بسیار موثری دارد. ‏

یک – در آگاهی رسانی و خبر دهی – نمونه‌ی بارز آن شبکه تارنمای جهانی (اینترنت) است که کاربران آن در همه جهان بدان دسترسی ‏دارند و بدون داشتن سازماندهی و یا تشکیل هیچگونه ساختاری در میان خود از این شبکه برای اطلاعات و خبررسانی استفاده می‌کنند. اگر ‏چه انتشار آزاد اطلاعات و خبررسانی در زمینه‌ سازی برای مبارزه مدنی بسیار موثر است، اما بخودی خود مبارزه مدنی محسوب نمی‌شود.‏
در ضمن، باید افزود که طراحی سخت‌افزار و نرم‌افزاری که در شبکه تارنمای جهانی یا اینترنت بکار می‌رود، ساختار هرمی دارد که برای ‏کنترل و سرپانگاه داشتن شبکه ضروری است. ‏

دو- در مبارزه مدنی مقطعی که جمعی در یک زمان کوتاه برای یک هدف مشخص – مانند اعتراض دسته جمعی – همراهی می‌کنند. نمونه‌ی ‏بارز چنین حرکتی تظاهرات مشترک در سراسرجهان در اعتراض به حمله امریکا به عراق بود که از قطب جنوب گرفته تا همه کشورهای ‏جهان در قاره‌های دیگر مردم در حمایت از صلح تظاهرات سراسری بپا کردند. در این جریان، یک حرکت مشخص در وسیع‌ترین سطح ‏ممکن انجام شد. اما مساله‌ی انتخاب و گزینه‌های گوناگون در کار نبود. در سطح وسیع، یک روز مشخص و یک هدف خاص اعلام شد. ‏گروه‌ها و افراد در سطوح کوچکتر خود تصمیم گرفتند که به این حرکت بپیوندند و یا اینکه شکل اعتراض و تظاهرات آنها چگونه باشد. اما ‏کنش گسترش نیافت، گام بعدی در کار نبود، و یک مبارزه مقطعی با یک هدف کاملا مشخص و دقیق انجام شد. چنین حرکت‌ اعتراضی فقط ‏در یک گام مشخص خلاصه می‌شوند، مسیر طولانی ندارد، و سازنده نیست. یعنی هدف آن فقط یک گام مشخص است، که این یک گام ‏می‌تواند در مخالفت با یک حرکت رژیم یا در حمایت از یک قربانی رژیم، مثل یک زندانی عقیدتی، باشد. چنین حرکتی اگرچه گاه می‌تواند ‏تاثیر ویرانگر شدیدی بر وضعیت موجود داشته باشد و حتی به انقلاب بیانجامد، اما مسیر سازنده‌ای را دنبال نمی‌کند چرا که مسیر تغییر و ‏تحول و سازندگی مسیر پیچیده‌ای است که نیازمند برنامه‌ریزی و کنش جمعی سازمان یافته و همکاری‌های گسترده است که طرح و نقشه و ‏بازنگری و … را می‌طلبد و در یک گام خلاصه نمی‌شود. بنابراین، در حرکت‌های تاکتیکی و گام‌های کوتاه مدت و مقطعی، استفاده از شبکه ‏بسیار موثر می‌تواند باشد. اما در راستای مبارزه مدنی در دراز مدت نمی‌توان روی ساختار افقی برنامه ریزی و حساب کرد.‏

پ – روابط فردی و کدخدامنشی به جای ساختار دمکراتیک

در نبود تشکیلات سازمانی، افراد بر اساس آشنایی با یکدیگر گرد هم جمع می‌شوند و روابط شخصی و آشنایی‌های فردی است که کم کم ‏گسترش یافته و جمع کنشگران را تشکیل می‌دهد. در چنین جمعی، طبیعی است که گرچه افراد بر اساس آرمان مشترک برای مبارزه گرد هم ‏جمع می‌شوند، اما آشنایی‌های شخصی نقش خاصی را ایفا می‌کند. سابقه‌ی آشنایی‌های شخصی به فردی که جمع بیشتری را می‌شناسد، خواه ‏ناخواه محوریت می‌بخشد. بدین ترتیب، فردی که اینگونه محوریت دارد، بیشتر از دیگران فعالیت می‌کند و یا سابقه کار مدنی بیشتری دارد، ‏به گونه‌ای ناگفته‌ کم‌کم نقش کدخدا را در جمع پیدا می‌کند. به تدریج، شیوه کار جمع، از تصمیم گیری گرفته تا رفع اختلافات، به شیوه کدخدا ‏منشی حل و فصل می‌شود. بدین ترتیب، جمعی که بیشترین ادعای برگزیدن ساختار افقی به عنوان مدرن‌ترین شیوه کار جمعی را دارد، در ‏عمل به دام سنتی‌ترین شیوه‌ها می‌افتد.‏

ت – اعتبار مبارزه فردی

زیر ذره بین حکومت قرار گرفتن به کاهش تمایل عمومی به مبارزه فعال به صورت علنی می‌انجامد. در نتیجه، نقش افرادی خاص در ‏مبارزه مدنی افزایش یافته و وجهه‌ی فردی چنین مبارزانی حتی در بسیاری موارد بطور ناخواسته در ابعادی نامتناسب با واقعیت رشد ‏می‌یابد. از یک سو، فضای خفقان مانع از شکل گیری سازمانهای مدنی شده و ساختار‌های دمکراتیک حول کار جمعی و مبارزه مدنی شکل ‏نمی‌گیرد. از سوی دیگر، رشد وجهه فردی مبارزین برجسته باعث می‌شود که تصمیم گیری شخصی جای خرد جمعی را بگیرد. این امر تا ‏بدانجا پیش رفته و می‌رود که گاه یک حرکت مدنی با اسم یک یا دو نفر هویت می‌یابد. به دلیل وجود چنین فضایی است که اسم یک کنشگر ‏شناخته شده به یک حرکت هویت جدی می‌بخشد و در نبود همراهی شخصیت‌های شناخته شده، حرکتی جدی نمی تواند شکل بگیرد. به بیان ‏دیگر، نقش فردی اهمیت بسیار زیادی در شکل گیری یک جریان، مانند یک کمپین، و در روند مبارزه می‌یابد. روی دیگر این سکه این است ‏که به خاطر همین اهمیت نقش فردی است که تصمیم گیری فردی جایگزین خرد جمعی می‌گردد. فردی که به خاطر سابقه مبارزاتی‌اش و به ‏دلیل سرشناس بودن به یک حرکت مبارزاتی اعتبار می‌بخشد، طبیعی است که با حضور خود این تهدید گفته یا ناگفته را به همراه دارد که ‏اگر روند مطابق میل ایشان نباشد، وی کنار خواهد کشید و باعث از بین رفتن اعتبار جریان و فروپاشی آن خواهد شد.‏

ث – هرم نامرئی قدرت و عدم پاسخگویی

هنگامی که تعداد افراد در جمعی که باهم کار می‌کنند از یک دوجین بیشتر شود، خواه ناخواه هرم نامرئی قدرت شکل می‌گیرد. با گسترش ‏جمع، روابط دمکراتیک کمتر و کمتر امکان رشد می‌یابد. به خاطر اینکه جمع توانایی کنشگری داشته باشد، شکلی از تصمیم‌گیری و در ‏نتیجه رابطه‌ی قدرت وجود دارد. ولی از آنجایی که ناگفته و پنهان است و بطور غیر رسمی شکل گرفته، ابزار اعمال قدرت جمعی وجود ‏ندارد. افزون بر آن، شفافیت و نظارت یا کنترل بر اتوریته وجود ندارد و از پاسخگویی فردی اثری نیست. تصمیم‌گیری به ظاهر جمعی به ‏خاطر نبود ساختار شفاف دمکراتیک در عمل جای خود را به سلیقه‌ی افراد موثرتر در جمع داده و ضعف‌ها و توانایی های فردی در تعیین ‏تاکتیک و استراتژی نادیده گرفته می شود.‏

در حالیکه اگر هرم تصمیم‌گیری به شکل رسمی و شفاف و آشکار شکل بگیرد، افرادی که در راس هرم تصمیم‌گیری قرار دارند، باید ‏مسئولیت تصمیم‌گیری‌ها را پذیرفته و در مقابل افراد دیگر پاسخگو باشند. اما هرم که نامرئی است، مشخص نیست که مکانیزم تصمیم‌گیری ‏دقیقا چگونه بوده است. بدین ترتیب جا برای بحث نظری درباره شیوه عملکرد و تعیین تاکتیک و استراتژی بسته می‌شود. روشن نیست که ‏نظر چه کسی درست بوده و نظر چه کسی نادرست بوده زیرا که با ساختار افقی جمع می‌پذیرد که همه با هم تصمیم گرفته‌اند و مسئولیت به ‏تساوی تقسیم می‌شود. ‏

یکی از مشکلات کار به اینصورت اینست که جای زیادی برای بحث‌های نظری و بازنگری عملکرد گذشته به منظور کسب تجربه و ‏یادگیری برای بهینه سازی گام‌های بعدی باقی نمی‌ماند. مشکل دیگر اینست که به خاطر عدم شفافیت ساختار تشکیلاتی که بیشتر بر اساس ‏روابط فردی است تا توانایی‌های فردی، در صورت برخورد با سد موانع و مشکلات، ایجاد تغییرات مناسب برای بهبود شیوه کار بسیار ‏دشوار است. چرا که ساختار موجود و شیوه تصمیم‌گیری پنهان است،‌ قابل بررسی و ارزیابی مشخص نیست،‌ و از این رو پیشنهاد برای ‏تغییر نیز دشوار است.‏

ج – بزرگ‌نمایی نقش فرد

با افزایش فشار حکومتی و بالا رفتن هزینه مبارزه برای کنشگران، مبارزه مدنی در برخی از حوزه‌ها صورت عادی خود را از دست داده و ‏به کنشی نیمه-سیاسی تبدیل می‌گردد چرا که با پیگرد سیاسی از سوی حکومت روبروست و پیامدهایی از گونه مجازات سیاسی در پی دارد. ‏در چنین فضایی افرادی آگاهانه به این شیوه از کار ادامه می‌دهند که نه تنها جرات وجسارت لازم برای رویارویی مداوم با دادگاه و بازجو ‏و حتی زندان را دارند، بلکه از حمایت و پشتیبانی خانواده برخوردارند و گاه حتی سازمان‌های حقوق بشر نیز به دفاع از آنان برمی‌خیزند. ‏

به این ترتیب، مبارزه آشکار مدنی به جای گسترش یافتن هر چه بیشتر بصورت جمعی گسترده‌تر، به تدریج به سوی فردی شدن پیش می‌رود ‏و نقش افراد با شهامتی که به هر دلیل توانایی کنشگری در چنین فضایی را دارند، برجسته تر می‌شود. با در نظر گرفتن عواملی که در بالا ‏برشمرده شد، می‌توان حدس زد که حساسیت حکومت روی چنین افرادی بیشتر می‌شود، و طبیعی است که سازمان‌های دفاع از حقوق بشر ‏در دفاع از آنها اعلامیه می‌دهند. از سوی دیگر، رسانه‌ای خارج کشور نقش آنها را برجسته تر ساخته و صدای آنها را تقویت می‌کنند، و همه ‏این عوامل دست به دست هم داده و به بزرگنمایی نقش فرد در مبارزه مدنی می‌انجامد. برخی از کنشگران بویژه در جنبش زنان شاید به ‏همین دلایل است که از مصاحبه با رسانه‌های خارج کشور پرهیز می‌کنند. ‏

در اینجا باید به یک نکته مهم درباره نقش فرد در جریان‌های مبارزاتی توجه داشت. گاه نقش فرد برجسته می‌شود به این دلیل که ‏فردبنیانگذار حرکتی است که گسترده و جمعی می‌شود، یا اینکه فرد به عنوان رهبر جمع از دل یک حرکت مردمی بیرون می‌آید. در اینگونه ‏موارد فرد سمبل مبارزه جمعی و نمود حرکت اعتراضی است بدین مفهوم که با پشتوانه مردمی و تایید جمعی است که به مقام برجسته‌ای ‏دست یافته و با جمعی که از او پشتیبانی می‌نماید در پیوند تنگاتنگ است، یعنی از حمایت آنان برخوردار است و خود به صدای آنان تبدیل ‏شده است. اما شرایط کنونی ایران اصولا اجازه چنین ارتباط‌های جمعی را نمی‌دهد. پیش از آنکه فردی بتواند به چنان درجه‌ای از محبوبیت ‏اجتماعی برسد، یا ناپدید می‌شود و یا با محاکمه در دادگاه به اتهام یکی از جرایم عادی شخصیت وی ترور می‌شود. به بیان دیگر،‌ ‏شخصیت‌های شناخته شده در رسانه‌های خارج کشور لزوما از محبوبیت اجتماعی در میان قشرهای مردمی درون کشور برخوردار نیستند. ‏

یک آسیب احتمالی دیگر در امر فردی شدن مبارزه این است که در چنین شرایطی که شخصیت سازی با رسانه‌ها شکل می‌گیرد، حکومت ‏نیز براحتی می‌تواند با شخصیت سازی موازی و کاذب به جنبش‌های مدنی لطمه زده و آنها را بی اعتبار ساخته و یا از مسیر خود منحرف ‏سازد. ‏

چ – رشد اختلاف درونی به جای انتقادسازنده و بحث نظری‏ 

با بزرگنمایی نقش فردی ارزش تصمیم گیری جمعی و خرد جمعی جای شایسته خود را نمی‌یابد. بویژه در شرایطی که سازمان مدنی به شکل ‏رسمی شکل نمی‌گیرد،‌ وجود پروتکلی پذیرفته شده درمیان جمع برای کسب توافق جمعی و همسویی نظری حتی به شکل محدود آن برای ‏ادامه کار ضروری است. اما در شرایطی که نقش یک یا چند فرد بزرگ و برجسته می‌شود، ساختار دمکراتیک حتی به شکل غیررسمی آن ‏در میان جمع نیز نمی‌تواند رشد کند زیرا که بحث و تبادل نظر زمینه‌ وجودی نمی‌یابد. از این رو، یا روحیه‌ی پیروی و فرمانبری زیر عنوان ‏‏”وفاداری” به آرمان و هدف یا به یاران مبارز شکل می‌گیرد،‌ و یا عصیان و در پی آن انشعاب و انفعال پیش می‌آید. ‏

افرادی که داوطلبانه فعالیت می‌کنند، انتظار دارند که وقتی نظری دارند، نظر آنها شنیده شود. هنگامی که ساختار باصطلاح افقی است، کسی ‏مسئول جمع‌آوری نظرات نیست و فرد یا افراد خاصی مسئول شنیدن نظرات و استفاده از این نظرات نیستند. همه نظر می‌دهند و همه هم ‏گوش می‌کنند. در چنین شرایطی سیستم بازده لازم را ندارد. فرض کنید که افراد داوطلب یک کار ساده دسته‌جمعی را با هم آغاز می‌کنند و ‏در جریان کار یک سری تجربیاتی کسب کرده و یاد می‌گیرند که چگونه با یک تقسیم کار ساده بازده کار را بالا ببرند. در نبود یک سیستم ‏مناسب برای جمع‌آوری نظرات و نتیجه‌گیری از آنها و پیشنهاد شیوه‌های جدید کار بر اساس این نظرات، بازده کار در پی کسب تجربه عملی ‏در سیستم بالا نمی‌رود. به همین ترتیب، انتقادهای افراد در مورد مسائل مختلف جای مناسب خود را نمی‌یابد. طبیعی است که در چنین ‏شرایطی نارضایتی‌های فردی رشد می‌کند اما پنجره مناسبی برای بروز و برخورد مثبت نمی‌یابد. نتیجه این است که بازخوردها ‏‎(feedback)‎‏ و برخورد نظرات به جای اینکه به شکل سیستماتیک و انتقاد‌های سازنده مطرح شود، بصورت دلخوری‌های شخصی مطرح ‏می‌گردد. ‏

ح – پیامدهای تصمیم گیری فردی

بزرگنمایی نقش فرد و تصمیم گیری فردی از یک سو باعث می‌شود که بوروکراسی کاهش یافته و– بویژه در شرایطی که جمع شدن دور هم ‏و ابراز نظر و تبادل نظر جمعی دشوار است – کار سریع تر پیش رود. از سوی دیگر، هنگامی که کار جمعی با هدایت فردی صورت ‏میگیرد، خصلت‌های فرد تصمیم گیرنده و انگیزه‌های وی بشدت روی جریان کار تاثیر گذار است. ممکن است در یک مقطعی کار خیلی ‏خوب پیش رود و مشکلی پیش نیاید، اما واقعیتی که تجربه بارها و بارها نشان داده این است که تصمیم گیری فردی برای کار جمعی در ‏دراز مدت مناسب نیست. حتی اگر کار خوب پیش رود، فرد تصمیم گیرنده اعتماد به نفس بیشتری یافته و برای خود نقش برجسته‌تری قائل ‏می‌شود و حوزه قدرت خود را گسترش می‌دهد. قدرت فردی با خرد جمعی ناسازگار است. گذشته از آن، کوچکترین لغزش فردی می‌تواند ‏پیامدهای جدی برای کارجمعی داشته باشد. انگیزه‌های شخصی یک فرد با افزایش قدرت وی ممکن است تغییر یابد، دیدگاه وی ممکن است ‏دچار خطا شود، احتمال لغزش و اشتباه و تصمیم نادرست فردی زیاد است و با رشد گروه و افزایش ابعاد کار جمعی، هزینه‌ی پیامدهای ‏ناگوار تصمیم فردی افزایش می‌یابد.‏

اصولا صرف ارج نهادن به خرد جمعی و گردن نهادن به تصمیم جمعی ارزشی است که هنگامی که زیرپا گذاشته شود، روند کارسالم و ‏دمکراتیک نخواهد بود. این اصل بویژه در حرکت‌های دمکراتیک باید رعایت شود.‏

خ – رشد فضای سرخوردگی، ناامیدی و دلسردی

هنگامی که کسی احساس می‌کند که نظر وی ارزش و اعتباری در روند کار نمی‌یابد، یا از اظهار نظر خودداری می کند و بیصدا به کار می ‏پردازد، و یا اگر نظری مخالف روند جاری و نظر حاکم دارد و فرصتی برای برخورد نظری سالم و میدانی برای تبادل آرا پیدا نمی‌کند، یا ‏به شیوه‌ای کنار می‌کشد و یا ناچار به برخورد شخصی می‌شود. برخوردهای شخصی به تدریج جو ناامیدی و سوءظن را فراهم کرده و به بی ‏اعتمادی و دلسردی می انجامد. گذشته از آن، هنگامی که برخی از افراد گروه احساس کنند که فردی که مسئولیت تصمیم گیری برای جمع را ‏به عهده دارد، به احساسات و نیازهای جمع و یا به نظرات آنها بی توجه است، بدبینی و دلسردی در میان آنان رشد می‌یابد که واکنشی انسانی ‏و احساسی طبیعی است. ‏

بدین ترتیب، روابط فردی که جایگزین ساختار تشکیلاتی دمکراتیک می‌گردد، و بزرگنمایی نقش فرد که یکی از پیامدهای شرایط دشوار ‏مبارزه و فضای اختناق است، به روحیه کار جمعی صدمه می‌زند و خود به مانعی جدی در راه کار جمعی تبدیل می‌گردد. ‏

پیامدها بر مسیر و روند مبارزه

تاثیر آسیب‌های بیرونی و مشکلات درونی فراتر از مرز دلسردی‌ها و نا‌امیدی‌ها و دلخوری‌های شخصی است و به مسیر و روند مبارزه ‏لطمه می‌زند. در اینجا تنها به دو پیامد اساسی اشاره می‌شود. در اشاره به این پیامدها، دلایل آنها و اینکه هر کدام به چه میزان متاثر از آسیب ‏بیرونی و یا مشکلات درونی است، بررسی نمی‌شود. این اشاره کلی و گذراست و در اینجا امکان بررسی دقیق وجود ندارد.‏

رشدپذیری‏ مبارزه مدنی ‏

مبارزه مدنی در صورتی می‌تواند در سطح جامعه رشد کند که قابلیت رشدپذیری ‎(scalability) را داشته باشد. یعنی چارچوب کار جمعی به گونه‌ای باشد ‏که دیگران براحتی بتوانند بدان بپیوندند و جمع رشد کند. این در صورتی امکان پذیر است که ساختاری برای ساماندهی به کارها و ‏سازماندهی فعالیت جمعی وجود داشته باشد. گروه سازمان‌یافته‌ای که هدف مشخصی دارد که نیاز روز جامعه است، شیوه کار روشنی دارد، ‏و توانایی استفاده از نیروهای جدید را نیز دارد، براحتی می‌تواند گسترش یابد. ‏

هنگامی که جذب افراد براساس روابط فردی است، و همکاری مشترک براساس ویژگی‌های مشترک شخصی است، نمی‌توان انتظار داشت ‏که دیگران به خاطر اهداف گروه بتوانند براحتی بدان بپیوندند و جای شایسته خود را در فعالیت جمعی پیدا کنند چرا که وقتی روابط شخصی ‏جای ساختار و سازمان و تشکیلات را گرفته، جا افتادن در شبکه‌ی روابط سنتی با کنش مدنی که یک پدیده‌ی مدرن است سازگار نیست. ‏وقتی که مسئولیت‌ها و کارآیی افراد به جای اینکه دقیق و روشن و مشخص باشد با تعارف‌های فردی و جمعی نیمه‌گفته و گاه ناگفته باقی ‏می‌ماند، مسئولیت‌پذیری دشوار می‌گردد و حتی کار فردی نیز اعتبار شایسته خود را پیدا نمی‌کند. خط مرز ویژگی‌های مربوط به کارآیی در ‏مبارزه با ویژگی‌های شخصی مخدوش می‌شود، و بطور نمونه، اعتماد به نفس به عنوان تکبر تلقی می‌شود و یا تکبر جای اعتماد به نفس را ‏می‌گیرد.‏

وقتی که امکانات و ساختار مناسبی برای بحث‌های جمعی و برخورد آرا و نظرات وجود ندارد، ضعف‌های موجود یا پنهان مانده و برطرف ‏نمی‌شود، یا اینکه انتقادها به دلخوری‌های شخصی تبدیل می‌گردد. در چنین شرایطی نه تنها جذب نیرو دشوار است، بلکه ریزش نیرو نیز ‏وجود دارد. ‏

پایداری و پایایی حرکت

تداوم و پایایی ‏ ‏‎(sustainability) مبارزه برای ادامه مبارزه و تحقق اهداف و همچنین برای انتقال تجربه دارای اهمیت است. در نبود ساختار دمکراتیک در ‏روند مبارزه و عمده شدن نقش فرد و روابط فردی، پایایی حرکت مدنی در خطر است. ‏

مهمترین عامل تهدید پایایی مبارزه اینست سلیقه‌ و انتخاب فردی شخصی که در حرکت محوریت یافته می‌تواند مسیر حرکت را عوض کرده ‏و از اهداف اولیه که جمع بر سر آن توافق نموده دور نماید. افزون بر آن،‌ می‌تواند حرکت را به شکست بکشاند و یا دچار توقف نماید. ‏

اما اگر ساختار دمکراتیک باشد، خردجمعی در تصمیم‌گیری و تعریف استراتژی و تاکتیک عمل ‌می‌کند، نظارت بر شیوه‌ی کار و روابط و ‏انگیزه‌های افراد دارای نقش محوری وجود دارد، و فردی که دارای نقش محوری است و توسط جمع برگزیده شده، نه بر اساس سلیقه و ‏تمایل شخصی، بلکه با توجه به خواست و نظر جمع حرکت را هدایت ‌می‌کند. در این صورت احتمال لغزش و خطا گرچه هنوز وجود دارد، ‏اما بشدت کاهش می‌یابد. و حتی درصورتیکه حرکت در مرحله‌ای با شکست روبرو شود، جمع خود را فریب‌خورده و بازیچه‌ی دست فرد یا ‏افراد دارای نقش محوری نمی‌یابد، بلکه می‌تواند در بازنگری گذشته از کنش خود درس گرفته و به حرکت ادامه دهد چرا که حرکت جمعی ‏در فرد یا افراد دارای نقش محوری خلاصه نمی‌شود.‏

نکته دیگر این است که اگر حرکت مدنی در رشدپذیری مشکل داشته باشد، و بدتراز آن با ریزش نیرو نیز مواجه شود، پایایی آن مورد تهدید ‏جدی قرار می‌گیرد. انگیزه و انرژی فردی هرچقدر هم که زیاد باشد، حضور جمع و کنش جمعی برای ادامه‌ی مبارزه ضروری است.‏

چه می‌توان کرد

شرایط مبارزه در کشور ما برای مبارزات مدنی بویژه برای زنان بسیار دشوار است. خفقان بیداد می‌کند. بیشتر کنشگران مدنی حکم زندان ‏تعلیقی و گاه حتی حکم شلاق تعلیقی دارند. نه تنها آزادی فردی آنان بشدت در خطر است،‌ بلکه دست آنها در عمل نیز بسته است. سرکوب ‏حکومتی محدود به پیگرد قانونی نیست، بلکه روزنامه‌ها و رسانه‌های حکومتی نیز نبرد باصطلاح ایدئولوژیک با فمینیسم را شدت بخشیده و ‏با توهین و افترا سعی دارند کنشگران زن را بی اعتبار سازند. کارگزاران حکومت در این زمینه از کوچکترین نقطه ضعف کنشگران و ‏مبارزان برعلیه آنان بشدت سوء استفاده می‌کنند. اما شاید بتوانیم با آسیب شناسی مبارزات زنان حکومت را در این زمینه خلع سلاح کنیم. ‏مشکلات را بشناسیم و آنها را چنانچه هستند با ریشه‌های واقعی و در ابعاد واقعی شان بشناسیم تا ببینیم کدام دسته از آسیب‌ها از کنترل ما ‏خارج است و نیز برای کدام دسته از مشکلات می‌توانیم دنبال راه حل بگردیم و چاره‌ای بیابیم. ‏

شاید این شناخت واقع بینانه باعث شود که به فضای ذهنی خودساخته‌ای که به بدبینی و دلسردی دامن می‌زند میدان ندهیم و پیگیرانه به کار ‏ادامه دهیم و امیدوار باشیم که با شفافیت و انتقاد دوستانه و بحث‌های صادقانه می‌توانیم از هم بیاموزیم. و مگر نه اینکه با بیان مشاهدات و ‏تجربه‌های خویش است که می‌توانیم تجربه مبارزاتی را به کسانی که پس از ما به میدان می‌آیند منتقل کنیم. شاید حکومت در سرکوب ‏مبارزات مدنی و حمله به کنشگران از چنین بحث‌هایی سود جوید، ولی آیا اگر این بحث‌ها را آغاز نکنیم، کار بهتر پیش خواهد رفت؟ یا اگر ‏خاموش بمانیم از این حملات در امان خواهیم بود؟‌ ‏