روشنفکريم يا سياستمدار؟

  • دکتر س. بنا

    چهار‌شنبه ۱۲ شهريور ۱۳۸۲

    روشنفکر عموما به کسی اطلاق می‌شود که فکر روشن او قادر به تجسم آينده‌ای است که هنوز تحقق نيافته است. روشنفکر می‌تواند مفاهيم برخاسته از واقعيت را بطور مجرد در ذهن خويش بررسی کرده و از جوانب مختلف، آن را بنگرد، مورد انتقاد قرار دهد، و با خلاقيت ذهنی خويش مفاهيم جديد انسانی و اجتماعی و … بسازد و برای تحقق آن مفاهيم، واقعيتی را در ذهن خويش تصوير کند. روشنفکر اين تصوير ذهنی از واقعيتی تحقق نايافته را به عموم نشان می‌دهد و آنان را به تحرک و تکاپو وا می‌دارد که برای رسيدن به آن تصوير تلاش کنند يا به تلاش‌های خود آگاهانه جهت بدهند. روشنفکر می‌تواند هنرمند باشد و در قالب هنری مفاهيم مجرد را عرضه کند، واقعيت حاضر را از زاويه‌ای انتقادی مورد بررسی قرار دهد يا از زاويه‌ای که شايد برای عموم نا پيدا بوده بنماياند. فروغ روشنفکری بود که با شعر خود زاويه پنهان ديد زنانه را به ما نشان داد. روشنفکر می‌تواند سياسی باشد و جامعه‌ای ايده آل را برای همه تصوير کند و روابطی نوين را بين انسانها در عرصه‌های مختلف به بحث بگذارد. مارکس و انگلس روشنفکرانی بودند که تصوير حرکت اجتماعی را از گذشته تا آينده ترسيم کرده و بسياری از مردم را به تلاش و حرکت برای رسيدن به آن تصوير آينده بر انگيختند.

    روشنفکر می‌تواند از هر وسيله‌ای برای نماياندن ايده آل‌ها بهره جويد و نگاه انتقادی به واقعيت موجود را بازتاب دهد. اما روشنفکر لزوما راه رسيدن به ايده آل‌ها را نشان نمی‌دهد! تصويرهای مجازی را پيش روی جمع می‌گذارد، شعور و احساسات جمع را برای جامه تحقق پوشاندن به آن تصويرها تحريک می‌کند، ولی حقيقت اين است که روشن کردن مسير گام به گام برای رسيدن به ايده آل به همراه سختی‌ها و هزينه‌ها و امکانات عملی آن امری است که در اين ميان معمولا توسط روشنفکر انجام نمی‌شود! و در نتيجه گاه جمع پيرو روشنفکر به جای رسيدن به هدف، به فاجعه می‌رسند. نمونه اين فاجعه‌ها را ما در تاريخ اخير ديده‌ايم و اکنون زمان آن است که درس بگيريم.

    هنر روشنفکر در تصويرکردن ايده آل‌های اجتماعی است، اما اگر مسير رسيدن به هدف را روشن نکرده همگان را تشويق و تشجيع به حرکت کند، گزافه گفته است. حرکت اجتماعی، در هر مسيری که باشد، پيوسته است و گام به گام و در پيوستگی جزء به جزء انجام می‌شود. جهش به معنای پرش از واقعيت موجود به ايده آل آينده امکان پذير نيست! جوانانی که در نهايت آرمان پرستی و صداقت جان به کف می‌گيرند و باشور فراوان برای رسيدن به سپيده فردای بهتر به مبارزه می‌پردازند، يا در سودای جهش فدا می‌شوند، يا سر به ديوار می‌کوبند و مايوس از مبارزه و دلسرد از آرمانهايشان، دردمند و سرخورده به کناری می‌نشينند.

    نوآوری و بازنگری در ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی و … از دستاوردهای روشنفکران است که آينه‌ای پيش روی مردم می‌گذارند و زشتی‌های اجتماعی را آشکار می‌سازند و با عيان کردن درد، مردم را به ريشه کن کردن آن فرا می‌خوانند. وليکن تغيير ارزش‌ها و تحول در رابطه‌ها و زدودن زشتی‌ها يک شبه انجام‌پذير نيست و تغيير و حرکتی در سياست و فرهنگ و سنت و قوانين اجتماعی می‌طلبد. روشن کردن مسير واقعی و مشخص برای اين حرکت در زمينه‌های گوناگون اجتماعی – سياسی به عهده روشنفکر نيست، بلکه هنر سياستمدار است. اين که مفهوم مجرد تغيير در ارزش‌ها يا رابطه‌های اجتماعی چگونه به شکل ملموس در سطح جامعه پياده می‌شود، نياز به تدوين سياست‌های اجتماعی، سياسی و فرهنگی و … دارد.

    سياستمدار در واقع مدير اجرای طرح‌های تغييرات اجتماعی – سياسی است بدين معنی که به شکل واقع بينانه ميزان عملی بودن طرح را می‌سنجد، نيروهای سياسی و اقشار اجتماعی را که می‌توانند در اجرای طرح ياری رسانند يا با آن مخالفت ورزند به درستی شناسايی می‌کند، و نهايتا می‌تواند نيروهای اجتماعی و سياسی موافق طرح را به موقع در جهت اجرای طرح بسيج نموده و تلاش نيروهای مخالف را عملا عقيم نمايد. سياستمدار موفق عموما ارزيابی نسبتا صحيحی از توان و چگونگی عملکرد نيروهای اجتماعی و سياسی جامعه دارد و می‌تواند به موقع مناسب آنها را جذب پروژه کرده يا در اجرای طرح‌های سياسی به ياری بگيرد.

    سياستمدار لزوما روشنفکر نيست و لزوما چشم به آينده‌ای بهتر برای جامعه ندارد، اما واقعيت موجود جامعه را با همه پارامترهای آشکار و نهان آن می‌شناسد، امکان تغيير را به خوبی می‌تواند ارزيابی کند، و ضمن اينکه جهت تغييرات اجتماعی را با توجه به تمايلات سياسی خويش يا گروه خويش انتخاب ميکند، توان حرکت اجتماع بدانسو را با دقت سياسی محاسبه می‌کند و هدف حرکت را واقع بينانه تعيين می‌نمايد.

    هدف واقع بينانه بدين معنی است که اولا جامعه توانايی پذيرش تغييرات مورد نظر را دارد و بخش قابل توجهی از افراد اجتماع می‌پذيرند که آگاهانه در جهت رسيدن به هدف منظور شده تلاش نمايند. دوما پتانسيل تغيير در جامعه برای رسيدن به آن هدف وجود دارد، چرا که صرف خواستن کافی نيست و توانايی و قابليت حرکت اجتماعی به سوی هدف تعيين شده نيز بايد موجود باشد. سوسياليسم نمونه خوبی از هدف زيبايی بود که گرچه عامل اول يعنی خواست عمومی برای تحقق آن موجود بود، اما جامعه توانايی رسيدن به آن را، به دليل امکانات مادی و روابط انسانی و بسياری عوامل ديگر، نداشت. در ايران البته شعار سوسياليسم، شعار برای هدفی بود که نه عامل اول و نه عامل دوم برای آن موجود نبود. سوما، سياستمداری از نظر تاريخ موفق است که هدف تعيين شده را کمتر از توان جامعه قرار ندهد و نيروی حرکت اجتماعی را تلف نکند. خمينی نمونه سياستمداری است که شخصا در رسيدن به مقام رهبر سياسی موفق بود، اما توان حرکت اجتماعی را در ايران سوزاند و به هدفی بس کوچکتر از آنچه ايران در حرکت اجتماعی می‌توانست بدان برسد، بسنده کرد.

    بايد در نظر داشت که اکثر سياستمداران لزوما روشنفکر نيستند، بلکه قادر به محاسبه‌های سياسی در ارزيابی موقعيت جامعه و توان آن در حرکت به جهات گوناگون هستند و به خوبی می‌توانند ميزان اين حرکت را بسنجند و آن را رهبری کنند. سياستمدار لزوما کسی نيست که هدف‌های بزرگ را مد نظر داشته باشد و شعارهای زيبا و عوامفريب سردهد، بلکه سياستمدار موفق آن است که هدف را – کوچک يا بزرگ – واقع بينانه تعيين کرده و با شعارهای مناسب و تحريک به موقع شعور و احساسات و وجدان مردم حرکت اجتماعی را به جهت هدف تعيين شده سوق دهد.

    سياستمدار موفق لزوما روشنفکر نيست. جورج بوش – با همکاری تيم سياسی خويش – سياستمدار نسبتا موفقی در عرصه داخلی و جهانی است که سياستهای مورد نظر خود را به پيش می‌برد، اما بسياری از روشنفکران جهان جهت عمده سياست‌های وی را مثبت ارزيابی نمی‌کنند.

    برجسته‌ترين و تاثيرگذارترين سياستمداران جهان، روشنفکرانی هستند که سياستمدار نيز می‌باشند و سياست را با موفقيت گام به گام در جهت رسيدن به تصويرهای روشن برای آينده بهتر بکار می‌گيرند. نمونه سياستمدار روشنفکر، گاندی است که با ارزيابی صحيح از اوضاع اجتماعی هند و انتخاب حساب شده هدف‌های کوچک گام به گام و با صبر و شکيبايی به موقع توانست ملت بزرگ هند را در يکی از تندترين پيچ‌های تاريخ اين کشور راهبری کند و از حداکثر توان حرکت جامعه به موثرترين و زيباترين شکل بهره ببرد.

    دوستان، اگر تعارف را به کنار بگذاريم، که ناچارا گاه بايد کنار بگذاريم، می‌توانيم ببينيم که بسياری از ما که از سياست صحبت می‌کنيم، روشنفکران سياسی هستيم که جامعه‌ای ايده آل و فارغ از هرگونه ستم سالاری را تصوير می‌کنيم. اما آيا راه رسيدن به اين هدف‌های زيبا را هم گام به گام می‌توانيم ترسيم کنيم؟ آيا ارزيابی درستی از شرايط و اوضاع اجتماعی جهان و ايران داريم؟ آيا می‌توانيم فقط منتظر حوادث ننشينيم و واکنشی عمل نکنيم، بلکه وقايع محتمل سياسی را پيش بينی کرده و کنش فعال اختيار کنيم؟ و آيا می‌توانيم در انتخاب کنش سياسی خود وجب به وجب مسير حرکت را – حداقل در کوتاه مدت- به طور مشخص تعيين کنيم؟ آيا می‌توانيم دستورالعمل مشخص برای مبارزه سياسی توسط گروه‌های اجتماعی پيشنهاد کنيم؟ آيا می‌توانيم هزينه و فايده دستورالعملی را که صادر می‌کنيم، واقع بينانه بسنجيم و صادقانه ارائه کنيم؟ آيا می‌توانيم شعارهای سياسی مشخص‌مان را به حداقل بخشی از مردم ايران بقبولانيم؟ آيا می‌توانيم روشنی فکرمان را به روشنی تصميم گيری‌های سياسی‌مان در عرصه عمل سرايت دهيم؟

    اميد است که از ميان ما سياستمداران روشنفکر برخيزند، اما اين فقط در عمل و با گذشت زمان روشن خواهد شد. آنچه اکنون بايد بی تعارف برای خودمان روشن کنيم اين نکته است که ما به عنوان روشنفکران سياسی به نوشتن ادبيات سياسی و ترسيم تصويرهای زشت واقعيت کنونی و زيبای ايده آل فردا دلخوشيم، يا اينکه می‌خواهيم پا به عرصه سياست بگذاريم و گام بعدی در مسير حرکت اجتماعی ايران را مطالعه و محاسبه کنيم و سعی کنيم که بدان جهت بدهيم؟ ما که نمی‌خواهيم پرش از دره‌ای را که عميق‌تر و وسيع‌تر از آن است که بتوان با يک پرش طی کرد، دوباره تجربه کنيم… پس بايد گام به گام حرکت کنيم و پرش را برای پروازهای روشن فکری‌مان بگذاريم. جامعه ما پر از پتانسيل حرکت است، وقت آن است که ما سياست را بياموزيم و برای تحقق يافتن اين حرکت در جهت مناسب به کار گيريم.