نگاهی به “منشور زنان” جبهه مشارکت ۳
این نوشته، نقدی است بر بخش سوم منشور زنان جبههی مشارکت، “جهتگیریها و تجویزها”، که بخش پایانیی منشور است. این بخش شامل نه بند است، که البته طولانیترین بند آن در شش قسمت به مسئلهی “خانواده” میپردازد. از آنجایی که جبههی مشارکت با اصرار و پافشاری روی محور خانواده در منشور زنان تکیه میکند، من نیز با احترام به این اصرار، یک نوشتهی کامل را به بند خانواده اختصاص خواهم داد. این نوشته به سایر بخشهای بند سوم میپردازد.
بخش سوم، مهمترین قسمت منشور است، که موضع جبههی مشارکت را در زمینهی حل مسائل زنان مشخص میکند، یا بهتر است بگوییم که “نامشخص” میکند. یک نگاه کلی به بخش سوم بسیار خوشحالکننده است، چرا که در اینجا جهتگیریهای مثبت و تجویزهای اساسی و ریشهای عرضه شده است. اما یک نگاه دقیقتر کافی است تا روشن شود که این بند هیچ چیز مشخصی را ارائه نمیدهد، و فقط کلیگوییی شعارگونه است! اولاً اینکه، همهی فعلها به شکل مجهول است، و معلوم نیست که خطاب جهتگیریها و تجویزها با کیست. آیا مخاطلب جامعه است؟ یا قانونگزاران؟ یا زنان؟ اینکه جبههی مشارکت خود را موظف میداند در مبحث زنان منشور بنویسد، بسیار ارزشمند و شایستهی تحسین است، اما حاشیه رفتن و نپرداختن به اصل مطلب اسباب تعجب است.
میتوان با خوشبینی حدس زد که جبههی مشارکت نیت مثبت، و موضعی مترقی، نسبت به مسائل زنان دارد، اما هنوز واقعیت مسئله را درک نکرده است، و در این زمینه بس جای پیشرفت دارد. کاملاً پیدا است که متاسفانه در تدوین منشور، از دانش و تجربهی زنان خارج از جبههی مشارکت کمک گرفته نشده است. اما خوشبختانه اکنون جبههی مشارکت این فرصت را برای عموم فراهم کرده است که نظر دهند. امیدوارم که جبههی مشارکت در آینده به شکل فعال عمل کند، و در یاری جستن از حاصل تجربهی علمی و عملی زنان دیگر گام پیش بگذارد، و مثلاً با دعوت از فعالین امور زنان در کنفرانسهای مربوطه، و گفتگو با زنان شاغل در رشتههای گوناگون تخصصی و غیر تخصصی مانند پزشکی، کارگری، مهندسی، خیاطی، پرستاری، خانه داری، معلمی، وکالت، و غیره، به درک بهتری از مسائل زنان و راههای عملیی حل این مسائل دست یابد. با این امید به نقد مختصری از بقیهی منشور میپردازم.
بند اول میگوید: “قوانین موضوعهای که نابرابری میان زنان و مردان را رسمیت میبخشد، و موجب میشود زنان از منابع مادی، منزلت اجتماعی، قدرت، و فرصتهای خودیابیی کمتری برخوردار شوند، باید تغییر کند.”. بگذریم از اینکه این قوانین موضوعه شکافته نمیشوند، و روی هیچ قانون خاصی انگشت گذارده نمیشود. اما “فرصتهای خودیابی” یعنی چه؟ واژهی “خودیابی” مسئله را به زن برمیگرداند گویا که این تقصیر زن است که تا به حال خود را نیافته است. آیا دربارهی روانشناسیی زن صحبت میکنیم، یا دربارهی مسائل قانونی و اجتماعی و سیاسیی مربوط به زنان؟
من حدس میزنم که منظور این بند توجه به “رشد فردی” و “رشد اجتماعی”ی زن است، که قانون باید زمینههای لازم برای هر دو را فراهم کند. اما کلیگویی و استفاده از واژههای نامناسب این بند را به کلی نامفهوم ساخته است. کاش قوانین موضوعهای که نابرابری زن و مرد را رسمیت میبخشد، توسط جبههی مشارکت به وضوح محکوم میشد، و جبههی مشارکت با انگشت گذاردن مشخص روی این قوانین، خواستار تغییر این قوانین میشد.
بند دوم، راهحل فقهی برای برابریی زن و مرد ارائه میکند. آیا جبههی مشارکت با تجربهی غنیی سیاسی خود نمیداند که ارائهی راهحل به دیگران دردی را دوا نمیکند، و فشار سیاسی و اجتماعی است که راه پشنهادی را ضروری و ممکن میسازد. جبههی مشارکت به عنوان یک سازمان سیاسی نباید و نمیتواند راهحلی را که ارائه میکند به دیگران محول کند، بلکه میتواند مسئولیت خود را در این زمینه مشخص کند، آن را در عمل بپذیرد، و در همین راستا تلاش کند که برابریی حقوقیی زن و مرد به عنوان ضرورت سیاسیی روز پذیرفته شود. در آن صورت، نظام حقوقی، خود، راهحل را خواهد یافت.
بند چهارم به ضرورت “حضور زنان در عرصههای مدیریتی، تصمیمگیری، و خطمشیگذاری در کشور” اشاره میکند، و “تبعیض مثبت” را نیز به عنوان یک راهحل بیان میدارد. خبر تصویب سهمیهی سی درصدی برای زنان در کلیه شاخهها و کمیتههای مرکز توسط جبههی مشارکت، نمودار صداقت جبههی مشارکت در این زمینه، و مایهی خشنودیی همهی زنان است. این مایهی مباهات جبههی مشارکت است که آنجا که راهحل مشخصی را ارائه میکند، بدان عمل میکند، و امید میرود که در همهی زمینهها راهحلهای مشخص و اجرائی ارائه کند.
بند پنجم، یک بند اساسی در زمینهی حل برخی مسائل اجتماعیی زنان است، که ضرورت امکانات “بیمهای و حمایتی و امدادی” برای “زنان اقشار مختلف” را مطرح میکند. متاسفانه این بند در سطح بیان یک ضرورت باقی میماند. یعنی نه تنها طرح یک اقدام عملی را ارائه نمیکند، بلکه ضرورت را به شکل یک جمله مجهول بیان میکند، که فاقد موضعگیریی روشن است. جبههی مشارکت یک نیروی سیاسی است، و انتظار همهی ما از آن اتخاذ موضعگیریی روشن سیاسی است، بهخصوص وقتی که منشور زنان ارائه میشود، انتظار ما زنان، ارائهی راهکارهای مشخص عملی برای بهبود وضعیت زنان میباشد. بیان ضرورتها، آن هم به شکل مبهم، و با یک سری افعال مجهول، چارهی کار زنان نیست. در این بند، مفهوم “امکانات بیمهای و حمایتی و امدادی” اصلاً روشن و مشخص نیست، و فقط حدس زده میشود که این بند میتواند به چیز خوبی اشاره داشته باشد! اما میتوان حدس زد که حتی جبههی مشارکت هم به درستی تصویر مشخصی از منظور این بند ندارد، و امید است که با کار بیشتر در توضیح این بند بکوشد و طرح مشخص بیمهی اجتماعیی زنان با همهی جزئیات آن ارائه شود. اگر جبههی مشارکت به هر دلیلی نمیتواند طرح مشخصی را ارائه کند، بهتر است که بیان شود که ارائهی طرح یا برنامه، به چه زمانی، یا چه کسانی، موکول میشود.
بند ششم، خیلی کلی و گنگ است، و خیلی شعارگونه مطرح میکند که: “گسترش مشارکت زنان و افزایش برخورداریی آنان از مواهب اجتماعی، هم راه توسعه است، و هم آرمان و معیار سنجش موفقیت برنامههای توسعه.”. من منظور از “مواهب اجتماعی” را متوجه نشدم! مواهب اجتماعی یعنی چه؟ و معنی این بند چیست؟ و نقش جبههی مشارکت در این زمینه چیست؟ و تجویز آن برای خود و دیگران چه میباشد؟
بند هفتم، نیز شعارگونه و با فعل مجهول بیان میدارد: “گسترش و تقویت نهادهای مدنیی معطوف به زنان بایستی به عنوان یکی از راههای اساسیی تامین حقوق و افزایش مشارکت فعال اجتماعیی آنان، مدنظر قرار گیرد.”. آیا منظور از “نهادهای مدنی معطوف به زنان” تشکلهای مستقل زنان است؟ یا سازمانهای غیر دولتی؟ یا سازمانهای کمکرسانی به زنان؟ و این نهادها توسط چه کسی باید موردنظر قرارگیرد؟ و جبههی مشارکت در این میان چه مسئولیتی برای خود قائل است؟
بند هشتم میتوانست به سادگی بیان دارد که “قانون باید برابریی حق اشتغال زن و مردم در ارگانهای دولتی و سازمانهای خصوصی را تضمین کند.” و نیز اضافه کند که “حقوق مساوی برای کار مساوی زن و مرد باید توسط قانون در جامعه اعمال شود.” اما به جای بیان این مطلب ساده که ضرورت روز است، جبههی مشارکت یک قدم عقب رفته و تازه از “حق” اشتغال برای زنان صحبت میدارد!
بند نهم نیز با زبانی گنگ و مجهول از “آسیبهای اجتماعی که زنان، و بهویژه دختران جوان، را تهدید میکند”، صحبت میکند، که من حدس میزنم اشاره به فحشا دارد. شاید هم ندارد! درک این زبان ناروشن بس مشکل است، و واقعاً نمیتوان منشوری را که حجاب ابهام دارد، نقد کرد! اصلیترین نقد این است که جبههی مشارکت اگر در زمینهای اظهارنظر میکند، و منشور صادر میکند، موظف است روشن و صریح صحبت کند. لطفاً جهتگیریهای خود و تجویزهایتان را برای دیگران روشن کنید، سهم مسئولیت خود را بردارید، و سهم مسئولیت دیگران را هم، با مشخص کردن مخاطبین خود، بهدرستی تحویل آنان بدهید.
نیت خیر شما را برای زنان میتوان حدس زد، اما طرح مشخص برای اقدام عملیی آینده چه میشود؟ طرح برنامهای شما به عنوان یک نیروی سیاسی چیست؟ چه برنامهای برای بهبود وضعیت سیاسی، اجتماعی، و اقتصادیی زنان دارید؟ با استفاده از فعلهای معلوم، منظور خود را مشخص و معلوم کنید، و موضعگیریی خود را نسبت به مسائل زنان روشن کنید. نیت خیر کافی نیست! و واقعیت این است که پشتیبانی زنان را برای شما به همراه نمیآورد. یک طرح جزئی و مشخص در یک زمینهی محدود بهتر از هفتاد من کلیگویی و شعارنویسی است. اقدام تصویب سهمیهی سی درصدیی زنان در جبههی مشارکت، بیشتر از همهی این منشور گنگ و مجهول، گویاست، و بس قابل تحسین است.
من تلاش جبههی مشارکت را در برشماردن همهی مسائل زنان صمیمانه تحسین میکنم. و مشخصاً بند سوم منشور را در مطرح کردن خطوط اساسیی برخی گامهای جدی که باید در جامعهی ما، در راه برابریی زن و مرد، برداشته شود، اقدامی مترقی و حاصل نگاهی پیشرو به مسائل زنان میبینم. اما واقعیت این است که تلاش در برشمردن همهی مسائل در منشور به کلیگویی انجامیده است، و طبیعتاً دقت لازم برای طرح مسائل و ارائهی راهکارها به کار نرفته است.
پیشنهاد من به جبههی مشارکت این است که به جای پرداختن به همهی مسائل در سطح بسیار کلی و نامفهوم، کوشش خود را روی کار سیاسی در یک حیطهی محدود و مشخص برای زنان متمرکز کنید. به این معنی که، اکنون یک، دو، و یا حداکثر سه تا از ضروریترین و مبرمترین نیازهای زنان ایران را با استفاده از همهی نیروی تبلیغاتیی خود مطرح کنید. سپس به کمک دیگر نهادهای غیردولتی و افراد آگاه به مسائل زنان، طرح راهکارهای مشخص این مسائل را تهیه کرده، و با طرح وسیع آن در جامعه، زمینهی عملی را برای قانونگزاری در راستای تحقق برابریی زن و مرد هموار کنید. ضمن اینکه مشکلات دیگر را انکار نمیکنید، و بهطور کلی به آنها اشاره میکنید، اما در واقع تلاش خود را روی راهحل روشن و عملی برای مسائل مشخص متمرکز میکنید.
به عنوان مثال، اگر جبههی مشارکت بتواند فقط و فقط تبعیض در استخدام زن و مرد را از میان بردارد، چنانچه یک ارگان دولتی یا سازمان خصوصی نتواند در آگهیی استخدامیی خود “جنس” را قید کند، و قانوناً موظف باشد زن و مرد را فقط و فقط بر اساس استحقاق شغلی بپذیرد، و نیز قانوناً موظف باشد حقوق مساوی برای کار مساویی زن و مرد بپردازد، در این میدان برنده هستید.
ادامه در ارسال بعدی
تاریخ انتشار : ۷ / جولای / ۲۰۰۳