نقش واژه ها در توجیه اعدام
زیرا که چهره ی واقعی و مخوف اعدام از مردم پنهان می شود، و افزون بر آن، حکومت واژه ها را در خدمت توجیه رفتار دستگاه قضائی بکار می گیرد و با استفاده از واژه ها مفهومی از اعدام به دست می دهد که برای عموم مردم قابل پذیرش می شود. این کاری است که همه ی حکومت ها در توجیه جنایت های خویش، از اعدام گرفته تا حمله ی جنگی، بکار می گیرند.
فرض کنید در روزنامه ای بنویسند که صبح روز بعد چند نفر خیال دارند یک عده ی بطور مثال هشت نفری را در فلان محل به قتل برسانند. طبیعی است که توقع عموم مردم از دولت و پلیس و حکومت این است که کسانی را که خیال دارند قتل را انجام دهند دستگیر و بازداشت نموده و از انجام قتل جلوگیری نماید. اما باور کنید همان روزنامه معمولا خبر اعدام های روزهای چهارشنبه در زندان اوین را می نویسد و هیچکس نگران این قتل های دولتی نیست و کسی از کسی توقع ندارد که جلوی این قتل و کشتن ها گرفته شود.
چرا اعدام عده ای که قرار است صبح روز چهارشنبه در زندان به دار آویخته شوند، توسط عموم پذیرفته شده است؟
زیرا که حکومت در اولین اقدام، چهره ی افراد محکوم به اعدام را مسخ می کند. یعنی «هویت مجرم» را از انسان بودن تهی ساخته و او را با «جرم» مشخص می سازد.
به این خبر که بطور نمونه از میان خبرهای مربوط به اعدام از خبرگزاری ایسنا برگرفته شده، توجه کنید:
” رييس کل دادگستري فارس از تاييد حکم مجازات اعدام عاملان انفجار حسينيه سيدالشهدا (ع) شيراز خبر داد.
به گزارش ايسنا از شيراز، احمد سياوشپور، رييس کل دادگستري فارس با اعلام خبر تاييد حکم مجازات اعدام سه تن از عاملان اصلي واقعه انفجار در حسينيه سيدالشهدا(ع) شيراز گفت: با طي مراحل دادرسي و ارجاع پرونده به دادگاه تجديدنظر استان تهران، حکم دادگاه بدوي مبني بر اشد مجازات و اعدام متهمان اين پرونده تأييد شد.
رييس شوراي قضايي استان فارس درباره زمان و مکان اجراي حکم گفت: درخصوص اجراي حکم اين محكومان متعاقبا اطلاعرساني خواهد شد.
حادثه انفجار در حسينيه سيدالشهدا (ع) شيراز در ساعت 21 و 15 دقيقه روز شنبه 24 فروردين ماه سال 1387 رخ داد. در اين فاجعه 14 تن از جوانان و نونهالان شيرازي به شهادت رسيدند و تعداد کثيري مجروح شدند.”*
از سه تن عاملان اصلی واقعه انفجار نامی برده نمی شود، عکسی از آنها وجود ندارد، سن آنها مشخص نیست، هیچ نقلی از دفاعیات آنها نیامده، معلوم نیست وکیل آنها که بوده و چگونه از آنها دفاع کرده است. درباره ی محل زندگی و خانواده و شغل و گذشته ی آنها هیچ چیز نمی دانیم. آنها تنها با یک عنوان مشخص می شوند: «جرم» شان.
دستگاه قضائی «جرم» را به مردم نشان می دهد، و سپس به جای جرم زدایی و از بین بردن ریشه های جرم در جامعه، «مجرم زدایی» می کند. و اینطور وانمود می سازد که «مجرم زدایی» گامی در جهت «جرم زدایی» است. در حالیکه این شیوه ی «مجرم زدایی» – یعنی اعدام – در واقع خود خشن ترین، بیرحمانه ترین، و غیرانسانی ترین شیوه ی ارتکاب خشونت است زیرا که قتل انسانی توسط یک عده بصورت دسته جمعی و با خونسردی کامل و با نقشه ی از پیش طراحی شده و گام به گام انجام می گیرد.
در دادگاه هم نه «مجرم»، بلکه «جرم» است که مورد بحث و کنکاش قرار می گیرد. حتی قاضی در دادگاه فقط و فقط وظیفه دارد «جرم» را مشخص کند. دفاع وکیل نه از فرد متهم، بلکه فقط در حد بحث درباره ی میزان ارتکاب «جرم» او است. دادگاه هیچگونه ملاحظات انسانی درباره ی فرد متهم، دلایل ارتکاب جرم، وضعیت روحی و روانی مجرم، و یا میزان پشیمانی او از کنش جنایی خود ندارد. «جرم» که مشخص شد، «مجازات» بر اساس لایحه مجازات اسلامی معین می شود. نقش حقوقدانان در دادگاه نه بررسی وضعیت متهم و مجرم، بلکه اثبات «جرم» و یا عکس آن – بدون در نظر گرفتن هیچ یک از مشخصات انسانی و فردی «مجرم» – است.
در بیشتر خبرهای مربوط به اعدام، نام و چهره ی فرد یا افراد محکوم به اعدام مشخص نیست. تنها تعداد نفرات و جرم آنها اعلام می شود. گاه جنسیت آنها نیز بیان می شود. ولی ما در خبرهای مربوط به اعدام معمولا انسانهایی را که چهره ای دارند و نامی دارند و مثل ما شهروندان همین جامعه هستند، نمی بینیم. این افرادی که فقط به عنوان «مجرم» مشخص می شوند، هویت انسانی شان پشت «جرم» پنهان می ماند.
در مورد اکثریت این محکومین به اعدام، هیچگاه اشخاصی را نمی بینیم که گذشته ای داشته اند، خانواده و عزیزانی دارند، آرزوهایی برای آینده دارند. مشکلات مادی و فقر و زمینه های اجتماعی که آنها را به سوی ارتکاب جرم سوق داده مطرح نمی شود. و هیچ اطلاعات و مشخصاتی از زندگی شخصی آنها و شخصیت و هویت شان دریافت نمی کنیم. ما نمی بینیم که این انسان ها چه شکلی هستند، و یا چند ساله هستند و … این افراد محکوم به اعدام در حد همان عدد و رقم باقی می مانند، بدون چهره، بدون نام، بدون شخصیت، بدون عزیزانی که در عزای آنها خواهند سوخت.
ما چهره ی انسانی قربانیان اعدام را نمی بینیم! و همین است که چهره ی خشن اعدام به چشم نمی آید و دیده نمی شود. اعدام تنها بصورت یک انجام وظیفه ی حقوقی توسط دستگاه قضائی در پس ذهن ما باقی مانده که خبر آن اعلام می شود و گاه به گوش ما می رسد. شاید گاه این خبر ما را مطمئن می سازد که حکومت وظیفه اش را بخوبی انجام می دهد تا ما از دست این مجرمین خطرناک مصون بمانیم، و شاید گاه بیاندیشیم که مجازات بزرگ با جرم بزرگ تناسب دارد و مجرم حتما از پیامد کنش مجرمانه خود آگاه بوده، پس قاعده ی بازی رعایت شده و اشکالی ندارد.
خبر مربوط به اعدام در رسانه های ایران فقط «جرم» را بازگو می کند، و «مجازات» را. و هویت انسانی فرد مجرمی که قرار است مجازات شود، این وسط از قلم می افتد.
بدینگونه است که چهره ی اعدام در تعریف «جرم و مجازات» خلاصه می شود، و چهره ی مشخص انسانی که قربانی اعدام می شود در این میان پنهان می ماند و ربطی به ماجرای جرم و مجازات پیدا نمی کند. جامعه قربانی اعدام را فقط به عنوان «مجرم» می بیند، نه بیشتر. و اصلا به جای مجرم در واقع «جرم» است که آشکار می شود و مورد بحث قرار می گیرد و بس. چرا که خبرهای اعدام بیشتر توضیح ارتکاب جرم و جزئیات آن است. و ما شهروندان بخوبی می دانیم که خود مجرم این مجازات را از پیش می دانسته و بطور ناگفته این پیامد دهشتناک قضائی را در هنگام ارتکاب جرم پذیرفته بوده است، پس این قضیه ربطی به ما پیدا نمی کند.
در همین حال واژه ها نیز با مهارتی ویژه بکار گرفته می شوند تا به جای چهره ی پنهان شده ی قربانی اعدام، تصویری غیرانسانی و جدا از جامعه از او ترسیم شود، تصویری مهیب و چندش آور و ترسناک که رئوفتی بر نمی انگیزد و شایسته ی همدردی انسانی نیست. به این عبارت های آشنا نگاهی بیاندازید:
اراذل و اوباش
شرور، اشرار
محارب
مفسد فی الارض
هیچ یک از این واژه ها معنای مشخصی ندارد. بطور نمونه، «اراذل و اوباش» یعنی چه؟ این صفت ها بطور دقیق بیانگر چه جرمی است؟ کسی نمی داند. ولی این واژه ها به جای تعریف جرم بکار گرفته می شوند تا فرد مجرم را بس فروتر از یک شهروند معمولی نشان دهند. کار این واژه ها خط مرز کشیدن میان این افراد مجرم و شهروندان جامعه است. اراذل و اوباش و اشرار و افراد فاسد کسانی هستند که به جامعه آسیب می زنند و ضرر وارد می کنند. یعنی در مقابل جامعه قرار می گیرند. یعنی اینکه افرادی که این صفت ها در مورد آنها بکار رفته هیچیک نمی توانند عضوی از این جامعه باشند. پس بدون مخالفتی می توان آنها را اعدام کرد.
گاه به کمک واژه ها از یک رفتار ساده ی انسانی چنان جرم بزرگی ساخته می شود که واژه ها مفهوم عادی خود را در کنار مجازات اعدام از دست می دهند. واژه ی “گروهک” شاید به معنای «گروه کوچک» باشد. اما در فرهنگ قضائی جمهوری اسلامی ایران این حرف کاف که به انتهای “گروه” افزوده شده نه برای تصغیر، که برای تحقیر و اتهام سازی است. این واژه ی “گروهک” چنان باری منفی به خود می گیرد که عضویت در فلان “گروهک” مترادف می گردد با حکم اعدام.
گاه جرم بصورت صفت بکار گرفته می شود و فرد مجرم با صفت فاعلی جرمی که مرتکب شده تعریف می شود. بطور نمونه:
تروریست
قاچاقچی
جاسوس
این صفت های فاعلی برای بیان کامل هویت یک انسان محکوم به اعدام بکار گرفته می شود، و ظاهرا کفایت می کند!
هیچکس نمی پرسد که چرا یک تروریست اعدام می شود، یا به اعدام یک جاسوس اعتراض نمی کند. اعدام قاچاقچی ها که از دیرباز، از زمان شاه، کاملا پذیرفته شده بود.
بدینگونه است که چهره ی اعدام کاملا وجهه حقوقی و ارزش قضائی پیدا می کند. اعتبار حقوقی دستگاه قضائی کشور و نیروهای انتظامی که مقدمات مجازات اعدام را چیده و آن را اجرا می کنند، از اعدام چهره ای حقوقی می سازد. مسئولیت اعتراض و مخالفت شهروندان به این شیوه ی کشتار شهروندان که با نام «اعدام» صورت می گیرد، به خاطر اعتبار باصطلاح حقوقی آن بصورت ناگفته نفی می شود.
چهره ای که از اعدام به جامعه ارائه می شود، چهره ای است – در ظاهر – عاری از خشونت غیرانسانی که در آن نهفته است. و چهره ای است که به وجدان ما تلنگر نمی زند. چرا که در خبرها و گزارش های مربوط به اعدام، ما چهره ی انسانی مجرم را اصلا نمی بینیم. گاه چهره ی قربانی جرم را می بینیم، جزئیات جرم، از تجاوز به عنف گرفته تا قتل، تعریف شده و آسیب هایی که به قربانیان جرم و بازماندگان آنان وارد شده شمرده می شود. اما به جای چهره ی انسانی «مجرم» ما فقط «جرم» را می بینیم و بس! و در پی جرم، صدور حکم اعدام و اجرای آن می آید.
ولی اعدام را ما برای «جرم» می بینیم، مگرنه؟ آیا اعدام را بطور مشخص برای مجرم هم می بینیم؟ آیا قربانی اعدام را به عنوان انسانی که به دار آویخته می شود، به عنوان انسانی که توسط دستگاه قضائی کشته می شود، می بینیم؟
هنگامی که اعدام در ملاء عام اجرا می شد، مردم چهره ی قربانیان اعدام را می دیدند، و از نزدیک شاهد مرگ آنها بودند و طبیعی است که به عنوان انسانی که شاهد شکنجه و مرگ همنوع خودش است، واکنش نشان داده و آزرده خاطر می شدند. اعدام در ملاء عام وجدان عمومی را جریحه دار می ساخت و به مخالفت با اعدام دامن می زد.
از سال 1386، بدستور رئیس وقت قوه قضائیه آقای هاشمی شاهرودی، اعدام در ملاء عام ممنوع شد و از آن زمان تا کنون در زندان ها انجام می گیرد. و متاسفانه رقم اعدام ها رو به افزایش می رود. اعدام در پشت دیوارهای زندان و دور از چشم مردم فقط یک رقم است برای شمارش تعداد افرادی که اعدام می شوند. قربانی اعدام چهره و هویتی در بیرون از زندان نمی یابد.
اما این روند به همت مدافعان حقوق بشر رو به دگرگونی است.
دلارا و بهنام و بهنود، سه نوجوانی بودند که به همت مدافعان حقوق بشر چهره و هویت آنان به مردم شناسانده شد. مردم آنها را نه فقط با “جرم” شان، بلکه با نام شان و چهره ی خودشان، با هویت شان، وآرزوهایشان شناختند. و اعدام این نوجوانان برای بسیاری از مردم زیر سوال رفت: چرا باید اعدام شوند؟ آنها هم جوانانی هستند مثل بقیه ی جوانان. برای اولین بار چهره ی مجرم از پس جرم درآمد و به عنوان انسان هایی که مثل خود ما زنده هستند، زندگی می کنند و می خواهند زنده بمانند، آشکار شد.
پیشتر، چهره ی عاطفه، دختری که بدون دلیل اعدام شده بود، توسط مدافعین حقوق بشری که پرونده ی مرگ او را پیگیری کردند به عموم شناسانده شد و دل مردم از اعدام او به درد آمد.
هنگامی که چهره ی واقعی یک نفر که محکوم به اعدام شده به مردم نشان داده می شود، مردم هم جرم و هم مجرم را می بینند. درست است که همه «جرم» را می بینند، ولی در کنار آن انسانی را هم می بینند که قرار است قربانی شود و حس انسانی همدردی با این انسانهایی که قرار است قربانی قتل دستگاه قضائی شوند، برانگیخته می شود.
بهـنـــام زارع
بهنود شجاعی
دیدن چهره ی انسانی قربانیان اعدام بقدری در مردم تاثیر گذار بوده که بسیاری از مردم به نجات جان قربانیان اعدام با عنوان قصاص شتافته و به صندوق های دیه – که هنوز حتی بطور رسمی تاسیس نشده – پول واریز می کنند. برخی از افراد محکوم به اعدام که توسط وکیل شان به مردم معرفی شدند، توانستند از کمک مردمی در پرداخت دیه استفاده نموده و از اعدام نجات یابند.
یک وکیل مدافع حقوق بشر به تازگی در وبلاگ خویش از مرد جوانی نوشت که ماشین خود را فروخته تا به صندوق دیه کمک کند: “این مرد بزرگ از ماجرای بهنود گفت و گفت که چند روز پشت سر هم به خاطر بهنود گریه کردم و اشک ریختم. به پدرم ماجرا را گفتم و ایشان نیز مبلغ دو میلیون تومان پول داد.
گفت اگر بتوانم باز هم کمک می کنم.
او من را مات و مبهوت کرده بود…”**
مردم ما شاید در برخی زمینه های فرهنگی با مردم اروپا متفاوت باشند، اما این یک حقیقت ساده است که همه ی انسان ها از اساسی ترین و طبیعی ترین شعور احساسی و احساسات انسانی برخوردارند. اگر اعدام در کشور ما تا کنون لغو نشده، نه به دلیل بیرحمی عموم مردم ما، بلکه به دلیل ساده ی عدم آگاهی عمومی نسبت به چهره ی واقعی اعدام است.