خدا را شکر که زنده هستیم!

امینی: تصویری که در بررسی وضعیت جامعه مدنی در ذهن من هست و اکنون به شما ارائه میدهم، به خاطر گفتگوهای مداوم که با دوستان و فعالان و کنشگران مدنی ایران دارم، تصویری بسیار تلخ و غیردوستداشتنی است. جامعه مدنی روزهای بسیار پرتب و تاب و سختی را میگذراند. سخت از این رو که از سویی میخواهد که به حیات خودش ادامه دهد زیرا که ادامه حیات را حق طبیعی و مدنی خود میداند و از سوی دیگر با ناملایماتی روبروست که توجیهی برایش وجود ندارد.
برخوردی که این روزها با فعالان جامعه مدنی و حتی با خود جامعه مدنی – نهادها، عوامل، قوانین و …_ میشود ، قابل توجیه با هیچ منطقی نیست جز اینکه یک قدرت انحصارگرا فکر میکند باید با هر چیزی که قدرت آن را محدود میکند به مبارزه برخیزد. کاش در مورد همین قدرت هم یک تصور درست وجود داشت. زیرا جامعه مدنی در مقابل قدرت قرار نمیگیرد و مبارزه نمیکند، این نقشی نیست که جامعه مدنی برای خودش تعریف کرده وگرنه با احزاب سیاسی فرقی نداشت!
در اینجا اجازه میخواهم که یک بحثی را درباره کوچک کردن دولت مطرح کنم.
اساسا آن چیزی که از محدود شدن قدرت در جامعه مدنی مطرح میشود، بحث «دولت کوچک» است، یعنی تفویض بخشی از اختیارات دولت به سازمانهای غیردولتی و نمایندگان مردم و نهادهای کوچک مردمی. ولی این به معنای در اختیار گرفتن قدرت دولت و جایگزین شدن و یا حتی رقیب دولت شدن نیست.
در همه جای دنیا هم این نهادهای مردمی و سازمانهای غیردولتی وجود دارند و عمل میکنند. دولت باید خوشحال باشد که بخشی از وظایف سنگینش را آنها بدون آنکه ادعا و سهم خواهی در قدرت داشته باشند، بدوش میکشند. جامعهی مدنی هووی دولت نیست، بلکه یارغاری است که بخشی از مسوولیت و وظیفه را بدوش میکشد. من از این برخورد با جامعه مدنی تعجب میکنم و فکر میکنم که فکر و تصویر درستی در نگاه دولتمردان ما نسبت به جامعه مدنی وجود ندارد که برروی آن تیغ میکشند. وگرنه چه کسی است که به جای اینکه نگاهش این باشد که گروههای مدنی تغییرات مثبت در جامعه ایجاد میکنند، هر تغییری را به اسم انقلاب و براندازی ببیند؟
گروههای مدنی بخشی از مسئولیتهای اجتماعی دولتها را بدوش میکشند و دولتها باید ممنون آنها باشند، نه اینکه تیغ به روی آنها بکشند.
وحدتی: چرا؟ به نظر شما چرا این اتفاق می افتد و چرا این تصور اشتباه به وجود آمده است؟
امینی: من همه اینها را یا ناشی از عدم آگاهی میدانم، یا اراده یک قدرت انحصارطلبی که حتی نمیتواند کسانی را و گروههایی را برتابد که صرفا منافع عمومی جامعه را در نظر دارند و هیچ قصد و غرض دیگری از حضورشان در فعالیتهای اجتماعی ندارند. یعنی اصولا عرصه عمومی را تنها انحصارگرانه جولانگاه خودشان میدانند و هیچ نمیخواهند کسی آنجا فعالیت کند، حتی اگر هدف و غرضاش کار کردن برای مردم باشد.
وحدتی: در شرایطی که بسیاری از پروندههای جنایی حتی روند نسبتا سریعی را طی میکنند، فراخواندن شما و دیگر فعالان حقوق زنان به دادگاه تنها بخاطر حضور در مقابل دادگستری و یا جمعآوری امضا به منظور باز نگه داشتن پرونده برای چنین مدت طولانی به چه منظور است؟
امینی: این سوالی است که همواره برای خود ما هم وجود دارد که علت هراس از ما و برخورد با ما چیست.
نمیخواهم اتهام به خودمان وارد کنم، چون کار عبثی است. اما مجبوریم شرایط موجود را تحلیل کنیم و تعریفی از طرف خودمان یا آنها ارائه دهیم که این برخورد چرا و برای چه صورت میگیرد، مگر ما چه میکنیم!
نتیجه این است که اصولا آنچه که با آن مشکل وجود دارد، «حقوق برابر» است. من به عنوان یک فرد نیستم که با من مشکل وجود دارد بلکه یک کنشگر مدنی هستم که طرف برخورد قرار میگیرم. اکثر کسانی که در جامعه مدنی و در میان کنشگران مدنی هستند و با آنها برخورد میشود، گروههایی هستند که حرف اصلیشان حقوق برابر است، حالا این حقوق برابر میتواند حقوق برابر جنسیتی باشد، یا حقوق برابر اقلیتها و قومها یا هر حقوق برابر دیگری.
حقوق برابر پایه و اساس دمکراسی است و دمکراسی بدون حقوق برابر امکانپذیر نیست. کدام جامعه مدنی را میبینی که با رای مردم بوجود آمده و با رای مردم اداره میشود و مردم حقوق برابر ندارند؟ دمکراسی در جامعهای محقق خواهد شد که در آن مردم رای برابر و حقوق برابر داشته باشند.
بنابراین فکر میکنم که مساله اصلی در برخورد با فعالان مدنی، برابرخواهی و حقوق برابر است وطبیعی است که برخوردها ادامه پیدا میکند و تا زمانی که مساله نابرابری حقوقی وجود دارد، مساله برابرخواهی وجود خواهد داشت، و تا زمانی که برابرخواهی وجود دارد، متاسفم که بگویم که این برخوردها هم وجود خواهد داشت.
وحدتی: به نظر شما شرایط موجود در منطقه و فشارکشورهای غربی و بویژه امریکا روی ایران بخاطر تکنولوژی هستهای تا چه حد روی افزایش فشارهای داخلی تاثیر دارد؟
امینی: فکر نمیکنم هیچ فعال مدنی واقعی وجود داشته باشد که طرفدار جنگ باشد. فکر نمیکنم هیچ فعال واقعی طرفدار حقوق بشر یا حقوق زنان، جنگ طلب باشد. در اساس، من فعال حقوق زنان، حقوق بشر، حقوق کودک، فعال حقوق مدنی، نمیتوانم آدم صلح طلبی نباشم!
بنابراین، باز میافتیم توی این دور که چه کسی دارد اشتباه میکند و از اساس راهش را به خطا رفته است. اگر با سیاستمداران بادرایت بیشتری روبرو بودیم، آنها باید از این فرصت استفاده میجستند و از این پتانسیلی که وجود دارد به جای سرکوب، برای پس زدن جنگ و جنگ افروزی استفاده میکردند، نه اینکه دنیا را بشورانند که همه به دولت ایران اعتراض کنند که اینها به فعالان مدنی خودشان هم رحم نمیکنند.
من نوعی هرگز نمیگویم جنگ بهتر از صلح است. از طرف دیگر همواره این تجربه تلخ در کشور من وجود داشته که وقتی شرایط بیرونی سخت میشود، دولتمردان سعی کردهاند که در داخل صدای اعتراض شنیده نشود. خوب، شما که نمیخواهید صدای اعتراض بشنوید، این صدا را خفه نکنید! هدایتش کنید. کمک کنید که بندهی فعال مدنی کار صلح را پیش ببرم. دکتر رزاقی نوعی یا هر کنشگر مدنی یا فعال اجتماعی و فعال حقوق بشر دیگری اگر زندانی نباشد، یکی از دغدغههایش تلاش برای صلح است.
الان یکی از گروههای زنان برای صلح تلاش میکنند. خندهدار است که یکی از مشکلات ما زنان نداشتن یک سالن برای جمع شدن و بحث کردن است. اگر این موسساتی که پلمب شدهاند هنوز وجود میداشتند، جایی بود که زنها در آنجا جلسه داشته باشند. موضوعاتی از این دست خیلی زیاد است. ممکن است خیلی ساده و پیشپاافتاده به نظر بیاید، اما باورکن اینها مشکلاتی جدی بر سرراه ماست چرا که دائم در این راه سنگاندازی میشود.
یک کنشگر مدنی در این شرایط با خود میگوید که وقتی دکتر رزاقی را بگیرند که آدمی است که روی جامعهی مدنی و آموزش سازمانهای غیردولتی و توانمندسازی آنها کار کرده، برای من که فعالیت غیردولتی میکنم چه تضمینی وجود دارد که مرا نگیرند؟
و آیا دولتمردان ما این را میخواهند؟
نتیجه این میشود که وقتی لازم باشد که مردم در صحنه باشند، از مردم بطور واقعی صدایی در نمیآید. همان چند هزار نفر همیشگی هستند که میآیند و شعار میدهند و تظاهرات میکنند و میروند. فقط صدای آنهاست که شنیده میشود که نتیجهای هم ندارد چون میبینیم که صدای اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران در همه جای دنیا شنیده میشود.
وحدتی: صحبت از سهراب رزاقی شد، از وضعیت ایشان چه خبر؟
امینی: متاسفانه خبر تازهای نیست، پنج شنبه گذشته بعد از یک هفته بازداشت، تماسی یک دقیقه ای با خانوادهاش داشت. اتهام ایشان هنوز معلوم نیست. همچنان در بند ۲۰۹ اوین هست. اعضای هیات مدیره موسسه کنشگران داوطلب هم همگی احضار شدهاند و به نوبت برای توضیحات و بازجویی میروند.
وحدتی: شما بتازگی از بستر بیماری* برخاستهای و ظاهرا بیماریات بیربط به فشارهای کاری و عصبی نبوده. از آنجا که فعالیتت در حوزه حقوق بشر با اعدام زنان و کودکان و سنگسار انسانها مربوط می شده، آیا بیماریات نیز به این مسائل مربوط بود و علت آسیب دیدگی چشمت چه بوده و الان در چه وضعی هستی؟
امینی: اواخر مردادماه بود که من با سردرد خیلی خیلی شدیدی روبرو شدم که در ناحیه چشم بود و بالای چشمم را فرا گرفته بود. علائم دیگری هم با سردرد همراه بود. که قبلا بارها دچار آن شده بودم ولی این بار خیلی شدید بود . طوری که بعد از چند روز راهی بیمارستان شدم. علائم ظاهری، نشانه های عفونت مغزی را داشت ولی خوشبختانه همه ازمایشها و اسکن مغزی و … نشان داد که مشکلی نه در مغز و نه در عروق مغزی وجود نداشته.
به تشخیص دو تن از پزشکان متخصص مغز و اعصاب که معالج من بودند، فشارهای عصبی باعث بیماری من شده بود. فعلا در حال درمان هستم و پزشکان گفتهاند که باید سه چهارماهی فشار کار را کم کنم . بهرحال آن نوع کار کردن برای من در شرایطی که داشتم شاید طبیعیترین کاری بود که میتوانستم بکنم. شاید این واکنش هم طبیعیترین واکنشی بود که میشد داشت. نمیدانم اگر به آن شرایط برگردم تکرارش کنم یا نه. فکر کنم تکرارش کنم، چون شرایط فرق نکرده، من هم فرقی نکردهام!
دوست دارم این را توضیح دهم که این حرف را برای این زدم که بعد از بیماری من، خیلی افراد به من توصیه کردند که ”خوب، حالا بشین و زندگیات را بکن!”
این توضیح را برای این دادم که نه من تغییر کردهام، و نه شرایط تغییر کرده است. تنها نکتهای که اضافه شده این است که کمی مراقبت بیشتری کنیم از سلامتیمان. من حالا این تجربه را دارم که یک سری مراقبتها را بیشتر کنم و توصیهام به همه کنشگران این است که برای کاری که انجام میدهیم، سلامتی خیلی مهم است.
وحدتی: حدس میزنم که میزان فعالیت شما در این مدت در کمپین سنگسار یا پرونده هایی مثل پرونده اعدام دل آرا دارابی یا دیگران، هم طبیعتا کاهش یافته بوده، درست است؟
امینی: من در دوسه ماهی که بیمار شده بودم، متاسفانه نتوانستم برخی از کارهایم را دنبال کنم. پس از برگشتن از این مرخصی استعلاجی، باید کم کم شروع کنم. اجازه دهید جزئیات شیوه کار را بگذاریم برای بعد.
وحدتی: در شرایطی که روزنامههای بسیاری تعطیل شدهاند، میتوان حدس زد که برای فشارهای اقتصادی هم به فشارهای دیگر خبرنگاران و روزنامهنگاران اضافه شده است. نظر شما چیست؟
امینی: قطعا همینطور هست، همیشه بوده. با توقیف هر روزنامه، خبرنگاران مشکل بیکاری و مالی داشتهاند. بخاطر توقیف مکرر، مدیر مسئولان هم یاد گرفتهاند که در مورد بیمه روزنامهنگاران میتوانند با اکراه عمل کنند و بازیشان دهند. وضعیت طوری است که الان روزنامهنگاران زیادی هستند که بیمه نیستند ولی نمیتوانند اعتراض کنند، در حالیکه بر اساس قانون کار این حق را دارند که اعتراض کنند و کارفرما باید آنها را بیمه کند. ولی اگر اعتراض کنند، کارفرما میگوید بفرما بیرون!
روزنامهنگاران از اخراج شدن میترسند چون کسان دیگری هستند که خیلی سریع جای آنها را پر میکنند. و چون میترسند، حرف نمیزنند و شکایت نمیکنند. خوب، چه میشود کرد! فعلا باید خدا را شکر کرد که زنده هستیم.
*آسیه امینی در وبلاگ خود درباره این بیماری نوشته است:
http://varesh.blogfa.com/post-563.aspx